کشاورزی صبور و طنازدر یکی از روستاهای کشور زندگی می کرد. به دلیل عائله زیاد در چنبره فقر گرفتار بود و علیرغم تلاش و کوشش فراوان قادر به رهایی از تله فقر نبود. طوری که فقر مهمان همیشگی او و او نیز میزبان دایمی فقر گشته بود و گویی همزاد یکدیگرشده بودند.

بعد از گذشت سالیان متمادی و نمایان شدن سفیدی در ریش و موی سرکشاورز، روزی کشاورز فقیر از روی طنز رو به فقر کرد و گفت:

ای مهمان همیشگی!!! ای همنشین دایمی!!! یه روز ،آن هم فقط یه روز نه بیشتر، برو خانه احمد خان یا محمود خان( از خان های روستا)، اگه رفتی ازتو خوب پذیرایی نکردند و بهت خوش نگذشت و بد گذشت؛ من که نمردم،همین جام، دوباره برگرد وبیا خدمتگزاریت را می کنم!!!!

از اون روز به بعد، این جمله کشاورز بین اهالی زبان به زبان نقل می شد و اسباب خنده تامل برانگیزآنان را فراهم می ساخت!!



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها