هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب

به خنده خنده بنوشیم

جرعه جرعه شراب

در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست

که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب

فرشته روی من، ای

آفتاب صبح بهار

مرا به جامی از این آب آتشین دریاب

به جام هستی ما، ای شراب

عشق بجوش

به بزم ساده ما، ای چراغ ماه بتاب

گل امید من امشب شکفته در بر من

بیا و یک نفس ای چشم

سرنوشت بخواب

مگر نه خاک ره این خرابه باید شد

بیا که کام بگیریم ازین جهان خراب

بوی

باران، بوی سبزه، بوی خاک

شاخه های شسته، باران خورده، پاک

آسمان آبی و ابری سپید

برگ های سبز

بید

عطر نرگس رقص باد

نغمه ی

شوق پرستو های شاد

خلوت گرم کبوتر های مست .

نرم نرمک می رسد اینک

بهار

خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه ها و

دشت ها

خوش به حال دانه ها و سبزه ها

خوش به حال

غنچه های نیمه باز

خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز

خوش به حال جام

لبریز از شراب

خوش به حال آفتاب


زمزمه فریدون مشیری از بهار



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها