استحاله ی ذهنی



امیر کلام،حکمت و تمثیل در سخنی بسیار نغز در شاخص بندگی انسان این طور می فرماید:


هر آن که خدا را فرا خواند اما به فرمانش عمل نکند؛

مانند تیر اندازی است که بخواهد از کمانی که زه ندارد، تیری به هدفی بزند!!!


اقتباس از: نهج البلاغه .


امیر علی بنی اسدی،چنین می سراید:


زندگی لنگر می خواهد

چیزی که آدم را سر جایش نگه دارد،

چیزی که نگذارد فاصله ی

آدم از ساحل آرامش زیاد شود،

چیزی که نگذارد امواج آدم را بکشاند به ناکجا

حالا

لنگر آدم گاهی یک آدم دیگر است،

گاهی یک فکر و اعتقاد است،

گاهی ایمان است،

گاهی عادت

روزانه است،

گاهی کار است،

گاهی یک جمع

دوستانه است،

گاهی یک دوره خانوادگی ست،

گاهی یک

باشگاه ورزشی ست،

گاهی چهار تا کتاب است،

گاهی یک مشت

خاطره است .

لنگرِ هر کس هر چه هست فاصله ی اوست با سرگردانی در دریای روزگار،

فاصله ی اوست تا گم شدن،

فاصله ی اوست با

آوارگی




دوستی دارم ادیب و شاعر وصاحب اثر،اما کاملا بی ادعا و بی سروصدا.طوری برنامه ریزی می کردیم که هفته ای دو نوبت ( یا نهار و یا شام)  با هم باشیم تا ساعاتی در خصوص هنر و ادبیات با هم بحث و گفتگو کنیم. ازاوایل سال 90 متوجه شدم که دیگر گوشت نمی خورد! علت را جویا شدم؛ طوری پاسخ داد که چندان دستگیرم نشد چرا لب به گوشت نمی زند. پیش خود گفتم شاید برای حفظ سلامتی اش از خوردن گوشت پرهیز می کند. این وضع تا پنج سال ادامه داشت تا این که در یکی از این نشست ها،دیدم سفارش غذای گوشتی داد!! با تعجب پرسیدم که شما مدت پنج سالی است که  گوشت نمی خورید!! پس چه شده که یک دفعه سفارش غذای گوشتی دادید؟! باز در پاسخ طوری برخورد کرد که من خیلی متوجه موضوع نشدم. در یکی از دیدارها،سفت و سخت پاپیچ موضوع شدم که بعد ازقرارگرفتن در این وضعیت تنگ و پی گیرانه،ناچار و ناگزیرشد لب به سخن بگشاید.

گفت:روزی رفتم قصابی محل تا برای خانه گوشت بگیرم،دیدم خانم میانسالی یک اسکناس 500 تومانی را در دستش مچاله کرده وآن را به سمت قصاب گرفته وبا صدای لرزان همراه با شرم که آقا به این مبلغ به من گوشت بده!! قصاب (مثل این که به خوبی این خانم را می شناخت)یه نیم نگاهی به پانصدی انداخت وگفت: خواهرم با این مبلغ نمی شود گوشت داد!! در ضمن حساب دفتری شما نیز پُرشده است ودیگر نمی شود نسیه داد!!خانم سرش را پایین انداخت وضمن سکوت همانجا ایستاد وحرکتی نکرد. من به قصاب به آرامی گفتم که یک کیلو آبگوشتی و یه کیلو نیزخورشتی برای این خانم بکشید،من حساب می کنم!! قصاب با تعجب یه نگاهی به من کرد و خواست چیزی بگوید که من با علامت هیس،او را به سکوت واداشتم.تا قصاب گوشت را ببرد و بکشد،در کاغذ برای قصاب نوشتم که به آن خانم بگوید تا مدت پنج سال روز پنجم هر ماه ساعت پنج بعد از ظهر بیاید قصابی ونیم کیلو گوشت آبگوشتی و نیم کیلو هم گوشت خورشتی بگیرد و ببرد.قصاب کاغذ را خواند و رو به من کرد و گفت،این چیه؟ گفتم شما بگومن با شما حساب خواهم کرد.قصاب رو به آن خانم کرد و موضوع را به زبان ترکی برایش گفت. خانم با تعجب پرسید،چرا؟ قصاب درپاسخ گفت یه آدم خیّر نذر دارد و می خواهد نذرش را این چنین انجام دهد.آن زن بی آنکه بداند در مغازه چه اتفاقی افتاده است و بی آن که پی گیر شود آن فرد خیرکیست،کلی با صدای بلند و به زبان ترکی و فارسی برای آن مرد خیّر دعا کرد.زن گوشت را گرفت و هم چنان که داشت دعا می کرد از مغازه خارج شد. بعد از خارج شدن زن از قصابی، پول گوشت را با قصاب حساب کردم و هماهنگی های لازم را نیز انجام دادم و درخلال این امر قصاب نیزبه طور خلاصه توضیحاتی از وضعیت عمومی خانواده این زن داد.

 -از دوست ادیبم پرسیدم،خب،حالا چرا روی عدد پنج زوم کرده بودی؟ به مدت پنج سال،روز پنجم هر ماه، پنج بعد از ظهر؟ در پاسخ گفت، چون در دست آن زن یه پانصدی بود و من نیز به ازای هر صد تومان یک واحد حساب کردم و به عدد پنج رسیدم.

باز پرسیدم؛ خب چرا در این پنج سال گوشت نمی خوردی؟ پاسخ داد: وقتی پریشان حالی، بیچارگی ودرماندگی آن زن را دیدم؛ چاره ای جزتنبیه و تأدیب خودم نداشتم. برای این تصمیم گرفتم که به مدت پنج سال خود را از خوردن گوشت محروم کنم!!!

اینجا بود که هم به لطافت شاعری و هم به ظرافت ادبی دوستم پی بردم و ضمن تحسین زبانی بیشتر در دل او را تحسین کردم.اینجا بود که دریافتم که بی جهت به شاعران،لقب "وجدان بیدار زمانه"  و یا " وجدان نا آرام زمانه" نداده اند%


موضوع بحث:نقطه تحول


س1-نقطة تحول و تغییر زندگی‌ انسان ها کجاست؟
 ج1- لحظات تصمیم‌گیری و انتخاب،حساس ترین لحظات زندگی هستند.

 

س 2--تصمیمات کور یا تصمیمات بینا؟
ج 2- خب، تصمیمات بینا که با ملاکهای واقعی انجام میشود.

س3-خب،تصمیمات بینا را چگونه می شود اخذ کرد؟
ج3-- در لحظة تصمیم‌گیری، باید از خود یک سؤال را بپرسیم: خدا، کدام را می‌پسندد؟(نظر خدا یا نظر خودم؟)


یکی ازمهمترین مختصات پدیده فرهنگی این است که به کُندی تغییر پیدا می کند، گو این که ثابت است. به عنوان مثال به کم و کیف مسکن نگاهی بیافکنید.آن زمان که بشر در غار ست داشت،گمان می برد که همیشه در غار ساکن خواهد بودو هرگز تصور نمی کرد چادر نشین شود.اما ابداع و اکتشاف در حوزه نساجی وساخت و بافت پارچه و چادر او را آرام آرام از غار بیرون کشید و چادر نشین کرد و همین طور ادامه یافت تا هم اینک در اسمان خراش ها سکنی گزیده است.بر این اساس ، شاید تا 150-100 سال بعد باز کم و کیف مسکن تغییر یابد و ست انسان به گونه ای دیگر صورت پذیرد.از این رو است که می گویند: فرهنگ ثابت ولی متغیر است.


فردا بیستم دی ماه مقارن با سال روز شهادت " میرزا تقی خان امیر کبیر " است.امیری که نشان داد در 39 ماه صدارت می توان منشا اثر بود و خدمات ارزنده ای را به جامعه ارمغان داد.او آموخت برای موثر بودن، نیاز به 39 سال زمان نیست،بل اگر مدیر باشی در 39 ماه نیز می توان کاری کرد،کارستان!!!


این سخن گرنت واتسون» انگلیسی، پربارترین کلام در باب اقدامات امیرکبیر است. او می‌گوید:  


                               امیرکبیر در ظرف چند سال کوتاه، کار چند قرن را انجام داد »


امروز،اولین روز از سال 2019 میلادی است.آغاز سال نوی میلادی مبارک باشد.به امیدی خدا، امسال آبستن حوادث میمون و فرخنده ای باشد که آرامش و آسایش را برای بشریت به ارمغان بیاورد.


گله ها را بگذار!

ناله ها را بس کن!

‌روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!

زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را!! ‌

فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود!

تا بجنبیم تمام است تمام!!

مهردیدی که به برهم زدن چشم گذشت

یا همین سال جدید!!

باز کم مانده به عید!!

این شتاب عمر است .

‌من و تو باورمان نیست که نیست!!


فردا مقارن است با سال روز تشکیل " نهضت سواد آموزی " به سال 1358 هجری خورشیدی. به مناسبت چنین روزی مطلب زیر را که از منبع : دانایی فرد،حسن(1383).اقتصاد دانش محوروحفظ تمامیت نهادی دانشگاه. فصلنامه پژوهش و برنامه ریزی در آموزش عالی. شماره 33.صص163-  193 اقتباس شده است،تقدیم میدارد:


در یک طبقه بندی ،دانش به دو دسته  تقسیم می شود:                       یک- دانش نوشته شده   و   دو- دانش نا نوشته

.

دانش نوشته شده،دانشی است که به صورت اطلاعات بیان شود. ولی،دانش نانوشته در برگیرنده ی مهارت هایی چون بصیرت،خلاقیت و قضاوت است وقابل نوشتن نیست یا هنوز به رشته تحریر در نیامده ونوشته نشده است.

دانش نوشتـه شده خود به چهار نوع دانش زیـرافرازمی گردد:


1- دانش چه چیزی(what knowledge):

این دانش اشاره دارد به آگاهی و اطلاعات در مورد حقایق و واقعیت های موجود در جهان اطراف و پیرامونی.به عنوان مثال،چه تعداد افراد در تهران زندگی می کنند؟ مواد تشکیل دهنده ی یک کلوچه آردی چیست؟؛ نمونه هایی از این نوع دانش هستند.این نوع دانش با آن چه به طور معمول اطلاعات گفته می شود، برابر است.


2- دانش چرایی(why knowledge):

این نوع دانش به شناخت علمی در مورد اصول وقوانین موجود در طبیعت،در فکر انسان و درجامعه ارتباط دارد.دانش چرایی برای توسعه فناورانه در زمینه ها و محصولات مبتنی برعلومی مانند الکترونیک،برق،شیمی،زیست، فناوری، هوا و فضا وغیره؛ضروری است.دسترسی به این نوع دانش موجب پیشرفت سریع در فناوری و تقلیل خطاها در روش های اولیه ی مبتنی بر آزمون و خطا می شود.تولید وباز تولید دانش چرایی معمولا در سازمان های ویژه ای مانند آزمایشگاه های تحقیقاتی و دانشگاه ها،سازمان دهی می شوند.

3- دانش چگونگی(how knowledge):

این نوع دانش به مجموعه ی مهارت ها(توانایی انجام بعضی چیزها) و قابلیت ها (توانایی انجام بعضی چیزها به بهترین حالت ممکن) اطلاق می شود.در واقع این دانش به روش انجام درست وموثر کارها و اقدامات اشاره دارد.


4-دانش چه کسی(who knowledge):
این نوع دانش به اطلاعات موجود در موردچه کسی چه چیزی را می داند» و نیز چه کسی چه چیزی را می تواند انجام دهد» مربوط می گردد.این نوع دانش به توانایی اجتماعی همکاری و برقراری ارتباط با انواع مختلف افراد و کارشناسان و ترکیب اطلاعات جهت کسب دانش از ان ها برای پیشبرد امور وتحقق اهداف )آرمانی، اساسی، اختصاصی و عملیاتی)تاکید دارد.داشتن این دانش امر سازماندهی را در دستگاه های اجرایی سهل و آسان می سازد.



امروز، به " روز ایمنی در برابر زله و کاهش اثرات بلایای طبیعی " نام گذاری شده است ایران کشور زله خیزی است. قبلنا هر چند ده سال سراغ ایران می آمد( زله بوئین زهرا در سال 1341، زله رودبار در سال 1369،زله آوج در سال 1381،زله کرمانشاه و استان های اطراف در سال 1396) اما از پارسال و بعد از وقوع زله کرمانشاه انگاری از او می توان به عنوان مهمان فصلی یا مهمان تمام فصل ایران زمین یاد کرد!!همین طور بلایای طبیعی(سیل وسیلاب و برف و کولاک و غیره) که هز از چند گاهی ستگاه های شهری و روستایی کشور را مورد نوازش قرار می دهند.


یکی از نشانه های " فرهنگ متعالی " هر جامعه ای این است که آن جامعه برای مهار میزان تخریب و خسارت جانی و مالی وقوع پدیده های طبیعی ای که حیات اش را تهدید می کند؛ چه "تدابیر" و " راه حل های" موثر و مفیدی را ارایه می دهد.اگر کشور ایران هنوز قادر به مهار تهدیدات ویرانگر بلایای طبیعی نیست؛ لذا نمی تواند مدعی وجود "فرهنگ متعالی" باشد!!! یکی از خصیصه های فرهنگ متعالی مواجهه استیلایی با پدیده ها و بلایای طبیعی است و صرفا در تولید محصولات هنری و ادبی محدود نمی شود.


امشب شب بزرگی است.شب میلاد مردی است که خلقتش،معجزه محسوب می شود.میلاد حضرت عیسی مسیح علیه السلام است.ای کاش جمهوری اسلامی ایران همه ساله،به مناسبت و میمنت تولد حضرت مسیح،روز گشت میلاد این مولود اعجاب انگیز راتعطیل رسمی اعلام می کرد.ضمن عرض تبریک این تولد خجسته به همه مردم جهان،همه را به قطعه ای از انجیل مهمان می نماید:

خوشا به حال آنان که نیاز خود را به خدا احساس می‌کنند، زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است.

خوشا به حال ماتم‌زدگان، زیرا ایشان تسلی خواهند یافت.

خوشا به حال فروتنان، زیرا ایشان مالک تمام جهان خواهند گشت.

خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت، زیرا سیر خواهند شد.

خوشا به حال آنان که مهربان و باگذشت‌اند، زیرا از دیگران گذشت خواهند دید.

خوشا به حال پاک‌دلان، زیرا خدا را خواهند دید.

خوشا به حال آنان که برای برقراری صلح در میان مردم کوشش می‌کنند، زیرا اینان فرزندان خدا نامیده خواهند شد.

خوشا به حال آنان که به سبب نیک کردار بودن آزار می‌بینند، زیرا ایشان از برکات ملکوت آسمان بهره‌مند خواهند شد.

(انجیل متی،۱۰- ۱ :۵)



گمان بر این است که فقط "عشق الهی" بلوغ می خواهد،در حالی که "عشق زمینی " نیز بلوغ می طلبد.


مسئله‌ی اساسی عشق این است که قبل از هرچیز باید بالغ شوی تا فرد بالغی را بیابی.


فرد بالغ وقتی عشقش را در طبق اخلاص به کسی می بخشد، شاکر و خرسند است که آنرا پذیرفته اند، نه برعکس. او توقع ندارد برای اینکار از او تشکر کنند.


وقتی دو فرد بالغ عاشق یکدیگرند، یکی از بزرگترین تناقضات زندگی، یکی از زیباترین پدیده های عالم هستی روی میدهد: آن ها باهم اند و با این حال فوق العاده تنها هستند. آن ها به قدری باهم اند که تقریبا یکی هستند، اما این یگانگی شان ، فردیت هریک از آنها را از بین نمیبرد ، در حقیقت آنرا تشدید میکند و آنها فردیت بیشتری پیدا میکنند.

هیچ ت و نیرنگ بازی و هیچ تلاشی برای سلطه بر دیگری در کار نیست. سلطه گری نوعی انزجار و خشم و خشونت است. چطور می توانی کسی را که دوستش داری زیر سلطه بگیری؟


پس فردیت بیشتری به او‌ میبخشی.

افراد نابالغی که به دام عشق می افتند آزادی یکدیگر را نابود میکنند ، اسارت می آفرینند، زندان‌درست میکنند.


افراد عاشق بالغ به هم کمک می کنند تا آزاد باشند، دست یکدیگر را میگیرند تا غل و زنجیرها را پاره کرده ، همه نوع اسارت و بردگی را نابود سازند.


وقتی عشق با آزادی به جریان درآمد زیباست و وقتی عشق با وابستگی همراه بود کریه است.


دنیا کوچکتر از آن است

که گم شده ای را در آن یافته باشی

هیچ کس اینجا

گم نمی شود

آدم ها به همان خونسردی که آمده اند

چمدانشان را می بندند

و

ناپدید می شوند

یکی در مه

یکی در غبار

یکی در باران

یکی در باد

و بی رحم ترینشان در

برف

آنچه به جا می ماند

رد پائی است

و خاطرهای که هر از گاه پس می زند

مثل نسیم

سحر

پرده های اتاقت را



محمد رحیم نواز،چنین می سراید:


درست مثل

عینکی که ساعت هاست رو چشممونه

ولی حواسمون نیست و به شکل

احمقانه ای دنبالش می‌گردیم .

درست مثل گوشی موبایلی که تو جیبمونه

ولی

یهو یادمون میره و دلمون هُرری می ریزه که ای وای نیست! .

درست مثل خودکاری که تو دستمونه

ولی به

خاطرش همه ی میز و کتاب و دفتر رو می ‌ریزیم به هم

و کلافه می شیم از نبودنش! .

یه وقت‌هایی درست مثل همه ی اینا می مونیم!

یه آدم هایی!

یه کسایی!

یه چیزهایی!

بعضی وقت ها اونقدر بودنشون کنار ما ساده و

ثابت و بدون منته

که هیچ سنگینی خاصی روی ما نمیندازن!

اونقدر بدون

ادا و اطوار و ت و دغدغه پا به پامون هستن

که ما یادمون میره یکی کنارمونه،

یکی باهامونه .

و اونوقت به شکل احمقانه ای دنبال کسی مثل اون می‌گردیم .

کلافه ی نبودنش میشیم .

غمگین میشیم .

گلایه می کنیم .

و .

بعضی ‌ها اونقدر بودنشون خوب و مطمئنه که وجودشون

عادی میشه!

هستن، ولی به مرور بودنشون رو فراموش می کنیم!

وزنشون رو به هیچ می گیریم!

درست مثل

عینکی که ساعت هاست رو چشممونه

ولی حواسمون نیست و به شکل احمقانه ای دنبالش می گردیم


کتاب چهار میثاق با عنوان فرعی، کتاب خرد سرخپوستان تولتک، اثری ماندگار از دون میگوئل روئیز است. در تقدیم نامه‌ى کتاب چهار میثاق آمده است:


تقدیم به حلقه‌ى آتش؛ آنان که این راه را رفته‌اند، آنان که در راهند و آنان که خواهند آمد تا قدم در راه بگذارند.

این کتاب خردنامه‌ى مردمان سرخ است؛ مردمانى آگاه به ذات و خرد آدمى. آن‌ها که تن و روان را از هم گسسته نمى‌پنداشتند و مى‌دانستند هرچه هست در پیوند با مام طبیعت تجلى مى‌یابد. دون میگوئل روئیز، مردى از تبار تولتک ها، بومیانِ امریکاى مرکزى است که با نگارش این کتاب سعى در انتقال مفاهیم والاى انسانى، از نسل‌هاى گذشته به نسل حاضر و آینده را دارد. او سعى کرده با ودیعه گذاشتنِ باورهاى بنیادینى که جهان را پاکتر و روشن‌تر مى‌کند، رویاى مشترک سیاره‌ى زمین را تغییر دهد.

 

شکستن میثاق های قدیمی

بعد از این که چهار میثاق در کتاب گفته می شود، نوبت می رسد به اینکه چه طور میثاق های قدیمی را در هم شکست. برای این کار سه راه وجود دارد:

راه اول: آگاهی پیدا کنیم. اگر آگاه نباشیم که یک سری میثاق های اشتباه و منفی داریم، قاعدتا نمی توانیم اقدام خاصی برای آنها داشته باشیم. باید آگاه شویم که در تمام مدت در حال رویا دیدن هستیم. آگاه شویم که زندگی ما نتیجه باورهای ماست و اگر به این درک رسیدیم که آنچه باور کردیم را باور نداریم، آن وقت است که می توانیم آن ها را تغییر دهیم.

 باید فهرستی از همه میثاق ها و باورهای محدود کننده تهیه کرد که مبتنی بر ترس هستند و این آغاز تغییر می باشد. همچنین همین که میثاق های جدید را تکرار و تمرین می کنیم باعث می شود که میثاق های قدیمی، ضعیفتر شوند و همین تمرین کردن است که از ما استاد می سازد.

راه دوم: بر رفتارهای خود تسلط داشته باشیم. هر روز مقدار خاصی از انرژی جسمی، روحی و عاطفی را در اختیار داریم که وقتی صبح از خواب بیدار می شویم، اختیار کامل آن را داریم که چگونه از آن انرژی ها استفاده کنیم. اگر مثلا اجازه دهیم که عواطف جای ما تصمیم بگیرند، ممکن است انرژی زیادی را از دست بدهیم و نتوانیم انرژی برای تغییر خود داشته باشیم.

در واقع باید مثل یک جنگجو باشیم. جنگجو به جای اینکه بر دیگران تسلط داشته باشد، بر عواطف و نفس خود تسلط دارد. در واقع، جنجگو می داند که چه موقع باید عواطف خود را بروز دهند و زمان آن نه زودتر و نه دیرتر از آن است.

راه سوم: در آغوش کشیدن فرشته مرگ است. منظور این است که به یاد داشته باشیم که هر لحظه ممکن است عمر ما تمام شود و وقتی که ما در اختیار داریم بسیار محدود است. ممکن است که سال های زیادی عمر کنیم ولی این را هم باید در نظر بگیریم که عمر چیزی نیست که بشود کاملا آن را پیش بینی کرد.


وقتی با چشمان ترس به دنیا می نگریم به هیچ چیز و هیچ کس اعتماد نداریم.

تصور کنید که ذهن انسان هم مثل پوست اوست. وقتی به پوست سالم دست میزنیم احساس خوشایندی داریم. حالا تصور کنید که پوست ما زخمی شده و چرک کرده است اگر به پوست زخمی دست بزنید به آن صدمه میزنید پس سعی میکنید آنرا بپوشانید و محافظت کنید ،دوست ندارید کسی به زخم شما دست بزند چون آزار میبینید. 

حالا تصور کنید که همه انسانها دچار ناراحتی پوستی هستند هیچکس نمی تواند به دیگری دست بزندچون به او آسیب می رساند . همه زخم دارند پس زخم و درد و رنج عادی به نظر می رسد و ما فکر میکنیم روال عادی است . اگر همه انسانها زخم پوستی داشته باشند به سختی همدیگر را در آغوش میگیریم چون این کار دردناک است. بنابراین نیاز پیدا میکنیم که بین خود و دیگران فاصله زیادی ایجاد کنیم. 

ذهن بشری دقیقا به پوست زخمی و چرکین می ماند. هر انسانی جسمی عاطفی دارد که کاملا از زخمهای چرکین پوشیده شده است. هر زخمی با یک سم عاطفی چرکی شده. سم همه عواطفی که موجب رنج کشیدن ما میشود مثل نفرت، خشم، حسادت و غم. یک عمل غیر عادلانه زخمی را در دل ما میگشاید و ما با سم عاطفی واکنش نشان میدهیم . به دلیل باورهایی که درباره بی عدالتی و انصاف در سر داریم. ذهن به قدری سمی و پر از سم است که همه آنرا طبیعی میدانند . ولی عادی نیست. انسانها روحا” بیمار هستند و این بیماری ترس نام دارد. نشانه های این بیماری همه عواطفی است که موجب رنج بشر میشوند خشم نفرت حسادت و خیانت. 

وقتی ذهن بسیار ترسیده باشد و زخمها بسیار دردناک باشند رفتار روان پریشانه ظاهر میشود. و قطع رابطه با جهان بیرون بهتر و مطمئن تر به نظر میرسد. 

اگر بتوانیم وضعیت ذهنی خود را بیماری بدانیم راه مداوای آنرا میابیم. دیگر ومی ندارد که به رنج کشیدن ادامه دهیم. اول از همه به حقیقت نیاز داریم تا زخمهای عاطفی را بگشاید ، زهر آنهارا خارج کند وزخمهارا کاملا شفا دهد. باید کسانی را که احساس میکنیم در حق ما ظلم روا داشته اند ببخشاییم. نه به آن دلیل که لایق بخشایشند بلکه به این دلیل که ما خودرا بیش از آن دوست داریم که بخواهیم بهای آنرا بپردازیم. بخشایش تنها راه شفا یافتن است . میتوانیم احساس رنجش را رها کنیم و بگوییم دیگر کافیست من دیگر نمیخواهم قاضی بزرگی باشم که که علیه خود رای میدهم، دیگر نمیخواهم خودم را مورد آسیب و سواستفاده قرار دهم دیگر نمیخواهم قربانی باشم. 

وقتی خودتان را بخشیدید احساس طرد خویشتن در ذهن شما از بین میرود و پذیرش خویشتن آغاز میشود و عشق به خود با چنان شدتی رشد میکند که خود را همانگونه که هستید میپذیرید و این آغاز انسان آزاد است. بخشایش کلید آزادیست. وقتی کسی را ببینید بی آنکه واکنش عاطفی نامطلوب نسبت به او داشته باشد میفهمید اورا بخشیده اید. 

وقتی کسی به زخم قدیمی دست بزند و این شما را نیازارد میفهمید موفق به بخشیدن شده اید. حقیقت مثل تیغ جراحی دردناک است چون زخم هایی راکه توسط دروغ ها پوشیده شده اند باز میکند و شفا آغاز میشود. این دروغها را ما نظام انکار مینامیم . خوب است که نظام انکار داریم چون اجازه میدهد زخمهارا بپوشانیم و به فعالیت ادامه دهیم. اما وقتی دیگر زخمی نداریم یا سمی نداریم نیازی به دروغ گفتن نیست. چون دیگر ذهن سالمی داریم که مثل پوست سالم میتواند لمس شود بی آنکه آزار ببیند. 

وقتی ذهن پاکیزه سالم است لمس شدن برایش خوشایند است …. 

مشکل بیشتر افراد این است که مهار عواطف خویش را از دست میدهند آنگاه عواطف هستند که رفتارهای انسان را در اختیار دارند و نه برعکس. وقتی اختیار از دستمان خارج میشود چیزهایی میگوییم که نباید بگوییم و کارهایی میکنیم که نباید بکنیم. ما باید بیاموزیم که عواطف خویش را مهار کنیم … تا بهشت شخصی خویش را بیافرینیم .
فرازی از چهر میثاق


ما زبان را ننگریم و قال را         ما روان را بنگــریـم و حال را


                      ناظـر قلبیـم اگـر خاشع بود          گرچه گفت لفظ ناخاضـــع رود

شما درمناسبات و روابط اجتماعی بیشتر سمت و سوی کدام بخش ازگفتار را می گیرید؟ صورت و ظاهر کلام را یا محتوا و باطن آن را؟ آیا با حضرت مولانا علیه الرحمه موافق هستید یا نظر دیگری دارید؟

همه می پرسند چیست در زمزمه ی

مبهم آب

چیست در همهمه ی دلکش برگ

چیست در بازی آن

ابر سپید

روی این آبیِ آرام بلند

که تو را می برد اینگونه به

ژرفای خیال

چیست در خلوت خاموش کبوترها

چیست در کوشش بی حاصل

موج

چیست در خنده ی جام

که تو چندین

ساعت

مات و مبهوت به آن می نگری

نه به

ابر

نه به آب

نه به برگ

نه به این آبیِ

آرام بلند

نه به این خلوت خاموش کبوترها

نه به این

آتش سوزنده که لغزیده به جام

من به این جمله نمی اندیشم

من مناجات درختان را هنگام

سحر

رقص عطر گل یخ را با باد

نفس پاک

شقایق را در سینه ی کوه

صحبت چلچله ها را با صبح

نبض پاینده ی هستی را در

گندمزار

گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل

همه را

می شنوم

می بینم

من به این

جمله نمی اندیشم

به تو می اندیشم

ای سراپا همه

خوبی

تک و تنها به تو می اندیشم

همه

وقت

همه جا

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

تو بدان این را

تنها تو بدان

تو بیا

تو بمان با من

تنها تو بمان

جای مهتاب، به تاریکی شب ها، تو بتاب

من فدای تو به جای همه

گل ها، تو بخند

اینک این من که به پای تو درافتادم باز

ریسمانی کن از آن

موی دراز

تو بگیر

تو ببند

تو بخواه

پاسخ چلچله ها را تو بگو

قصه ی ابر،

هوا را تو بخوان

تو بمان با من تنها، تو بمان

در رگ ساغرِ هستی تو بجوش

من همین یک

نفس از جرعه ی جانم باقی ست

آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش

 


امشب،شب لیلة الرغائب است.

کلمهٔ رغائب» جمع رغیبه» است و به دو معنا بکار رفته است:

یک- به معنای چیزی که مورد رغبت و میل است . بنابر معنای اول، لیلة الرغائب» شبی است که میل و توجه به عبادت و بندگی در آن در نزد بندگان بسیار است و بندگان خدا در این شب گرایش زیادی به رفتن به در خانه خدا و ارتباط و انس با او دارند.

دو- به معنای عطا و بخشش فراوان است. بر پایهٔ معنای دوم، لیلة الرغائب» شبی است که در آن عطاء و بخشش خدا بسیار است و بندگان با رو آوردن به بارگاه خدای بخشنده و ابراز خشوع و خضوع  در برابر بزرگی او ، شایستهٔ دریافت انعام و عطا و بخشش بی کرانهٔ خدای منان می‌شوند. 

- در هر معنی، امشب،شب خاصی است.افراد هوشمند از کنار امشب به راحتی نمی گذارند.چرا که گره های بسته، در این شب گشوده می گردند و بیماری های لاعلاج و صعب العلاج در چنین شب خاصی،درمان می گردند و آرزوهای دست نیافتنی، در این شب قابل حصول و وصول می شوند. لذا امشب را باید دریافت.

برای امشب اعمالی از سوی پیامبر مکرم اسلام توصیه شده است که شرح آن در مفاتیح الجنان آمده است.




نادر ابراهیمی،تفاوت دوست داشتن و عشق را چنین می سراید:


عشق در لحظه پدید می آید،

دوست داشتن در امتداد زمان .

این اساسی ترین

تفاوت میان عشق و دوست داشتن است .

عشق معیارها را درهم می ریزد،

دوست داشتن بر پایه ی

معیارها بنا می شود .

عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد،

دوست داشتن از شناختن و خواستن

سرچشمه می گیرد .

عشق قانون نمی شناسد،

دوست داشتن اوج احترام به مجموعه ای از

قوانین عاطفی ست .

عشق فوران می کند، چون آتشفشان و شُره می کند، چون آبشاری عظیم،

دوست داشتن،

جاری می شود، چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم .

عشق ویران کردنِ خویش است،

دوست داشتن، ساختنی

عظیم .!

 



 


به

شدت گرفتارم و نمی رسم فردا یا پس فردا به وبلاگم سر بزنم؛ لذا تصمیم گرفتم پیش از طلوع بهار و اغاز سال نو،آن را به تک تک عزیزانی که دلم براشون پر پر می زنه و همیشه از

خدا بهترین ها رو براشون آرزو کرده و می کنم؛ تبریک عرض کنم و بگویم که دوستشون دارم .



خداوندا روزت مبارک .

روز عشق را فقط به تو می توان

تبریک گفت .

تو که عشقت آسمانی ست .

و ثمره ی عشقت

آرامش است .

تو که رنگ و بوی عشقت فرق می کند .

تو عشقت

خالص و ناب است .

تو بی حساب می دهی .

بی دلیل توبه می پذیری .

بی توقع

برکت می دهی .

و بی منت یاری می کنی .

واقعا که تنها تو سزاوار کلمه ی

عاشق هستی .

عشقی که خالصانه به بنده ات تقدیم می کنی .

دوست داشتن های ما

بوی نیاز می دهد .

عشقمان از روی هوس است تا محبت .

دوست داشتنمان برای

دل خودمان است .

و توقع، زیربنای عشقمان است .

خدای عاشق دوستت داریم .


هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب

به خنده خنده بنوشیم

جرعه جرعه شراب

در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست

که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب

فرشته روی من، ای

آفتاب صبح بهار

مرا به جامی از این آب آتشین دریاب

به جام هستی ما، ای شراب

عشق بجوش

به بزم ساده ما، ای چراغ ماه بتاب

گل امید من امشب شکفته در بر من

بیا و یک نفس ای چشم

سرنوشت بخواب

مگر نه خاک ره این خرابه باید شد

بیا که کام بگیریم ازین جهان خراب

بوی

باران، بوی سبزه، بوی خاک

شاخه های شسته، باران خورده، پاک

آسمان آبی و ابری سپید

برگ های سبز

بید

عطر نرگس رقص باد

نغمه ی

شوق پرستو های شاد

خلوت گرم کبوتر های مست .

نرم نرمک می رسد اینک

بهار

خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه ها و

دشت ها

خوش به حال دانه ها و سبزه ها

خوش به حال

غنچه های نیمه باز

خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز

خوش به حال جام

لبریز از شراب

خوش به حال آفتاب


زمزمه فریدون مشیری از بهار



 

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمی رود

بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز

صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست

عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست

شاهد شو ای شرار محبت که بی غشم

باور مکن که طعنه طوفان روزگار

جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

سروی شدم به دولت آزادگی که سر

با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان

لب میگزد چو غنچه خندان که خامشم

هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب

ای آفتاب دلکش و ماه پری وشم

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی

تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار

این کار تست من همه جور تو می کشم

شهریار»


جناب عراقی در دیوان اشعارش،غزل معروفی به شرح زیر دارد؛ دوستانی که دستی در تفسیر شعر دارند؛ مصرع رنگی شده در متن غزل را تبیین کنند.

 

ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی

چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی

همه شب نهاده‌ام سر، چو سگان، بر آستانت

که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی

مژه‌ها و چشم یارم به نظر چنان نماید

که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی

در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟

به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی

سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟

که شنیده‌ام ز گلها همه بوی بی‌وفایی

به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟

که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند

که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟

به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم

چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی

در دیر می‌زدم من، که یکی ز در در آمد

که : درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی



قبل از عید نشریه ایران با عنوان کتابچه بهار 1398، از 17 اقتصاددان برجسته کشور پرسیده بود چه کتابی را به مردم ایران پیشنهاد می دهید که در ایام تعطیلات نوروز مطالعه نمایند. 6 نفر از آنان به طور مشخص (البته جداگانه) کتابِ: چرا ملت ها شکست می خورند را معرفی کردند!!! ما نیز خواندن آن را به شما عزیزان توصیه می نماییم.مروری بر این کتاب داشته باشیم:

[چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟(?Why Nations Fail) : ریشه‌های قدرت، شکوفایی و فقر (The Origins of Power, Prosperity, and Poverty) ]نام کتابی است نوشته اقتصاددانان

آمریکایی،

دارون عجم‌اوغلو (Daron Acemoglu ) استاد دانشگاه

ام‌آی‌تی و

جیمز رابینسون(James A. Robinson) استاد دانشگاه

هاروارد، که در مارس ۲۰۱۲ چاپ شده‌است. این کتاب سعی می‌کند پایه‌ ای‌ترین سؤال اقتصاد و ت جهانی را جواب بدهد که چرا بعضی کشورها، مانند

نروژ، در حال شکوفایی هستند ولی بعضی کشورها، مانند

مالی، در حال سقوط؟ این کتاب برای خواننده غیر متخصص نوشته‌شده‌است.

نویسندگان کتاب عواملی مثل جغرافیا، آب‌وهوا، منابع طبیع و فرهنگ را به عنوان عواملی که ملت‌ها را به فقیر و غنی تقسیم کنند، ردمی‌کنند. در عوض آن‌ها موسسات ی و اقتصادی که برآمده از خود ملت‌ها هستند را عامل پیشرفت اقتصادی می‌داند. این کتاب حکومت‌ها را به دو دسته تقسیم می‌کند: مشارکتی (به

انگلیسی: Inclusive) و انحصاری (به

انگلیسی: Exclusive). در حکومت‌های مشارکتی موسسات اقتصادی و ی به‌جای این‌که مشارکت در امور اقتصادی را محدود به عده‌ای معدود از خواص و سازمان‌های دولتی نمایند، باعث تشویق و ترغیب اکثریت مردم برای مشارکت در امور اقتصادی می‌شوند. این امر مستم وجود قانون و ضوابط قوی در رابطه با

حق مالکیت خصوصی، حاکمیت بیطرفانه قانون، خدمات همگانی با امکان تبادل و قراردادهای عادلانه، امکان ورود شرکت‌های جدید به بازار و دولتی که خواهان ودارای قابلیت اجرای این شرایط و پیش نیازها باشد است.

در نقطه مقابل موسسات مشارکتی، موسسات اقتصادی انحصاری با به‌کار گرفتن امکانات و منابع اکثریت در خدمت منافع گروهی محدود و انگشت‌شمار قرار دارند. آن‌ها نه مدافع حق مالکیت می‌باشند و نه باعث ایجاد انگیزه برای فعالیت‌های اقتصادی می‌شوند. در این حکومت‌ها شروع یک کسب و کار جدید غیرممکن است، چراکه بازار به‌صورت انحصاری در دست دولت یا نور چشمی‌ها خواهد بود.

این کتاب با ترجمه دکتر

محسن میردامادی و

محمدحسین نعیمی‌پور و ویراستاری

علی‌رضا بهشتی شیرازی در

نشر روزنه منتشر و در نمایشگاه کتاب تهران سال ۱۳۹۳ عرضه شد.


من مسلمانم
قبله ام ،یک گل سرخ
جانمازم ،چشمه

مُهرم نور
دشت ،سجاده من
من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم، متبلور شده است

من نمازم را وقتی می‌خوانم
که اذانش را باد، گفته باشد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی "تکبیره الاحرام" علف می‌خوانم
پی "قد قامت" موج

کعبه ام بر لب آب
کعبه ام زیر اقاقی هاست
کعبه ام مثل نسیم، می‌رود باغ به باغ، می‌رود شهر به شهر
"حجر الاسود" من، روشنی باغچه است


رحیم محمدی در رومه دنیای اقتصاد راجع به کتابِ: سنت گرایی بازتابی؛چنین توضیح می دهد:

در اسفندماه کتابی از دکتر کرامت‌الله راسخ به دستم رسید. عنوان کتاب سنت‌گرایی بازتابی؛ مبانی جامعه‌شناسی ی ایران ـ عصر قاجار» است که ازسوی انتشارات آگاه به چاپ رسیده است. وقتی این کتاب را می‌خواندم بجا و مناسب دیدم ارزیابی و مرور کوتاهی بر همین کتاب بنویسم تا ضمن معرفی کتاب به اهالی جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی ایران، ادای دِینی نیز از این قلم به مناسبت کوشش‌های مداوم دوست گرانمایه‌ام و جامعه‌شناس ایرانی دکتر کرامت‌الله راسخ صادر شده باشد. این کتاب از سه بخش تشکیل شده است؛ نویسنده در بخش نخست به‌صورت گذرا به توضیح دو مفهوم سنت» و بازتابی» پرداخته است و اشاره‌ای هم به رویکرد نظری خود کرده است، آن گاه زمینه تاریخی سنتِ بازتابی را در ایران معاصر مطرح کرده است.

در بخش دوم، ۹

سفرنامه را از ایرانیانی که از هنگام فروپاشی سلسله صفویه تا روزگار قاجاریه به اروپا سفر کرده‌اند، مورد کاوش و بررسی قرار داده است و در این سفرنامه‌ها چگونگی وقوع تجدیدنظر در سنت» را تشریح کرده است. اما در بخش سوم ظهور

ادبیات انتقادی در عصر مشروطه مورد تحلیل وی قرار گرفته است. از این رو کتاب به‌طور کلی به بررسی به وجود آمدن پروسه‌ تجدیدنظر و بازاندیشی در سنت ایرانی که در در دوره قاجاریه و عصر مشروطه اتفاق افتاده، پرداخته است. نویسنده در همان اوایل کتاب غرض خود را از سنت‌گرایی بازتابی» چنین توضیح می‌دهد: فرض اصلی این است که این‌گونه جوامع [مثل ایران و جوامع خاورمیانه] در مسیر مدرن شدن قرار نگرفته‌اند، بلکه این جوامع یک دوره تاریخی نسبتا طولانی را تجربه کرده‌اند که در اینجا از آن با عنوان عصر جامعه سنت‌گرایی بازتابی» نام برده می‌شود.» (ص:۱۷) نویسنده در این اشاره کوتاه، متجدد شدن ایران و جوامع

خاورمیانه در دوره معاصر را انکار می‌کند و تحولات اجتماعی و فکری این دوره را به بازاندیشی در سنت، فرومی‌کاهد. کتاب البته از این جهت مهم است که به پژوهش و اندیشیدن در سنت ایرانی و تاریخ معاصر ایران روی آورده است. به دریافت بنده سنت هنوز هم بخشی نیم‌جانْ در هویت و زندگی کنونی ما است و کم و بیش در

ذهن و فکر و زبان و عمل و ساختارها و نهادهای ما زیست می‌کند. اما تاریخ‌نویسی ایران نیز در دوره معاصر همانند همه عناصر و بخش‌های

جامعه ما آشفته شده و همان‌طور که نویسنده به درستی گفته، از زمان فروپاشی سلسله صفوی، در تاریخ نویسی معاصر ایران نیز اغتشاش و آشفتگی آغاز شده  و تاریخ‌نویس ایرانی آشکارا با سردرگمی و پریشان‌گویی مواجه است. با این حال این کتاب از آغازه‌های جامعه‌شناسی تاریخی

ایران معاصر» است که امیدواریم این راه پرمشقت و طولانی همچنان توسط ایشان و جامعه‌شناسان دیگر طی شود.


دکتر ویکتورفرانکل،روانپزشک انسان گرا و پایه گذار مکتب معنا درمانی؛ عشق را براساس ماهیت درونی انسان به سه مرتبه تقسیم میکند:

1. عشق جنسی، 2. عشق روانی یا شهوی، 3. عشق .


 1- عشق جسمی(جنسی):

در این مرحله، عاشق در بیرونیترین لایة وجودی معشوق، یعنی لایة جسمانی و غریزی او، نفوذ میکند و فقط در بند جسم و غریزه است.

فرانکل میگوید: ما نشان میدهیم که چگونه انسان بهعنوان عاشق، میتواند نسبت به ساختار چندلایهای وجود آدمی واکنشی متفاوت نشان دهد؛ زیرا در آدمی سه لایة جسمانی، روانی وجود دارد در این حالت هم سه نگرش احتمالی موجود است. ابتداییترین نگرش، معطوف به خارجیترین لایه (جسمانی) است. این لایه نگرش جنسی است. اتفاق میافتد که ظاهر جسمانی شخص دیگر (یار) از نظر جنسی تحریککننده باشد و این تحریککنندگی، سائق جنسی را در شخصی که از نظر جنسی مستعد است، به کار اندازد و مستقیماً بر موجودیت جسمانی او اثر گذارد در این صورت شخص در حالت هیجان جسمانی است.


2- عشق روانی (شهوی):

در این مرحله، عشقورزی عاشق از مرحلة جسمی عبور میکند و در روان معشوق نفوذ میکند. فرانکل در این مورد چنین میگوید:

یک گام بالاتر از عشق جنسی، نگرههای شهوی نسبت به یار است. شخص مستعد عشق به مفهوم ویژة کلمه شهوی» فقط از نظر جنسی به هیجان نیامده است بلکه اگر ما موجودیت جسمانی یار را بهعنوان بیرونیترین لایة او تصور کنیم، میتوان گفت که عشقورزی در این مرحله در لایة عمقیتر بعدی نفوذ میکند و وارد ساختار روانی یار میشود. این نوع عشق مشابه همان چیزی است که عامة مردم آن را خاطرخواهی» مینامند و ما خاطرخواه ویژگیهای روانی یار شدهایم. در این مرحله از عشق، دیگر شخص در حالت هیجان جسمانی صِرف نیست بلکه هیجان روانیاش تحریک شده است. تحریک با روان ویژه (نه یگانه) یار و بهتر بگوییم با صفتهای مَنشی ویژه ی یار تحریک شده است. پس نگره ی ، نگره به خاطرخواهی، معطوف  به وجود روانی است اما این نوع عشق هم تا عمق وجود یار نفوذ نمیکند. نفوذ در عمق وجود یار با عشق است.


3- عشق :

در این مرحله از عشق، عشقورزی از لایههای جسمانی و روانی معشوق میگذرد و در روح او نفوذ میکند؛ بهگونهای که عاشق صفات معشوق را پیدا کرده خود را فراموش میکند.


فرانکل میگوید: عشق ، تنها شیوهای است که با آن میتوان به اعماق وجود انسانی دیگر دست یافت و هیچکس توان آن را ندارد که جز از راه عشق به جوهر وجودی انسانی دیگر راه یابد. عشق ورزیدن نشانة ارتباط یافتن با دیگری بهعنوان شخصی است. جنبه ی عشق است که ما را یاری میدهد تا صفات اصلی و ویژگیهای واقعی محبوب را ببینیم و حتی چیزی را که بالقوه در اوست و باید شکوفا گردد، درک کنیم. 


فرانکل معنویت را از ویژگیهای انسان میداند و معتقد است که وجدان و عشق از رهگذر معنویت مایه میگیرند.  به عبارت دیگر، او یکی از راههای معنا بخشیدن به زندگی را درک و دریافتن فرد دیگری از راه عشق میداند که موجب میشود انسان از خود فراتر رود  و به این طریق درد و رنج خود را فراموش کند؛ کاری که خودش در زندان تجربه میکند. او در سختترین شرایط و در گرمای شدید آفتاب، در حین کار کردن، زمانی که از خستگی مفرط کلافه شده است، از خود فراتر میرود. به زنش فکر میکند و خود را در خانه میبیند. به گونهای که تا غروب نه متوجه سختی کار میشود و نه درد و رنج و شدت گرما را بالای سر خود حس میکند.

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ایست
و قلب
برای زندگی بس است

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف، زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر، رنج جستجوی قافیه نبرم
روزی که هر حرف ترانه ایست
تا کمترین سرود بوسه باشد

روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم .

و من آنروز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم»


شاملو




من مسلمانم
قبله ام ،یک گل سرخ
جانمازم ،چشمه

مُهرم نور
دشت ،سجاده من
من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم، متبلور شده است

من نمازم را وقتی می‌خوانم
که اذانش را باد، گفته باشد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی "تکبیره الاحرام" علف می‌خوانم
پی "قد قامت" موج

کعبه ام بر لب آب
کعبه ام زیر اقاقی هاست
کعبه ام مثل نسیم، می‌رود باغ به باغ، می‌رود شهر به شهر
"حجر الاسود" من، روشنی باغچه است


هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب

به خنده خنده بنوشیم

جرعه جرعه شراب

در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست

که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب

فرشته روی من، ای

آفتاب صبح بهار

مرا به جامی از این آب آتشین دریاب

به جام هستی ما، ای شراب

عشق بجوش

به بزم ساده ما، ای چراغ ماه بتاب

گل امید من امشب شکفته در بر من

بیا و یک نفس ای چشم

سرنوشت بخواب

مگر نه خاک ره این خرابه باید شد

بیا که کام بگیریم ازین جهان خراب

بوی

باران، بوی سبزه، بوی خاک

شاخه های شسته، باران خورده، پاک

آسمان آبی و ابری سپید

برگ های سبز

بید

عطر نرگس رقص باد

نغمه ی

شوق پرستو های شاد

خلوت گرم کبوتر های مست .

نرم نرمک می رسد اینک

بهار

خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه ها و

دشت ها

خوش به حال دانه ها و سبزه ها

خوش به حال

غنچه های نیمه باز

خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز

خوش به حال جام

لبریز از شراب

خوش به حال آفتاب


زمزمه فریدون مشیری از بهار



در زبان عشق، هوا همیشه معطر است.

در زبان عشق، واژگان همواره نرم و لطیف و مهربانند.

در زبان عشق، هرگز کسی با کسی به تندی سخن نمی گوید.

در زبان عشق، واژگان بوی خشونت،نفرت،کینه  و دشنامی نمی دهند.

در زبان عشق، قضاوت و سنجش راهی ندارند.

در زبان عشق، معیار و ارزش وجود ندارند.

در زبان عشق،احساسات وعواطف توصیفی و شرطی،اعتباری ندارند.

در زبان عشق؛ انسان ،گرگِ انسان نیست؛

بل که انسان؛ هم زبان ،هم دل ، هم سر و هم راهِ انسان است.


سیرز و وون (A.Sears&Y.Vonne) در پژوهشی  با عنوانِ (Citizenship Education) که در سال 2005 میلادی در کشور کانادا به انجام رسانده اند؛ برای یک "شهروند مطلوب "  ویژگی های زیررا خاطر نشان کرده اند به نظر می رسد که بشود این ویژگی ها را به سایر جوامع نیز تعمیم داد:

1-   داشتن توانایی مذاکره و مشارکت با دیگران؛ احترام گذاردن به تفاوت ها و تضادها؛ گوش دادن سازنده به دیگران؛ توانایی به دست آوردن داده ها ی مورد نیاز از کتابخانه ها، اینترنت و نشست های عمومی ؛ و بیان ایده ها.

2-   داشتن اطمینان و جرأت برای فراکنشی عمل کردن؛ باورهای مستقل؛ مسئولیت پذیری و استقلال فردی،مالی،ی و غیره.

3-   داشتن دانش مناسب وکافی در باره ی اموری چون: چگونگی سازمان یافتن جامعه؛ شیوه ی عملکرد دولت محلی و ملی؛آگاهی از باورها و دیدگاه های اساسی احزاب ی عمده ی کشور و ایدئولوژی و فلسفه ی ی.


1-      از کدام جنبه شخصیت ات خوشت می آید؟

2-      از کدام جنبه شخصیت ات بدت می آید؟

3-      از چه رنگی،بیشتر خوشت می آید؟

4-      از چه میوه ای بیشتر خوشت می آید؟

5-      از چه غذایی بیشتر خوشت می آید؟

6-      از چه نام پسری بیشتر خوشت می آید؟

7-      از چه نام دختری بیشتر خوشت می آید؟

8-      از میان شعرای قدیم، کدام را بیشتر می پسندی؟

9-      از میان شعرای جدید، کدام را بیشتر می پسندی؟

10-  از چه رنگ چشمی،بیشتر خوشت می آید؟

11-  از چه رنگ پوستی بیشتر خوشت می اید؟

12-  از میان مطالب هنری،ادبی،اخلاقی،دینی،فلسفی،علمی،تاریخی،اسطوره ای،تخیلی و غیره، کدام را بیشتر می پسندی؟

13-  کدام شهر ایران را خیلی می پسندی؟

14-  دوست داری در کدام شهر ایران ساکن شوی؟

15-  کدام کشور جهان را می پسندی؟

16-  کدام شهر جهان را می پسندی؟

17-  میل داری در کدام کشور جهان ساکن شوی؟

18-  میل داری در کدام شهر جهان ساکن شوی؟

19-  جالب ترین کتابی که خوانده ای؟

20-  چه کتابی را برای خواندن به دیگران پیشنهاد می کنی؟

21-  دیدنی ترین جایی که تاکنون دیده ای؟

22-  اگر توفیق چاپ و نشرکتابی را داشته باشی، آن را به چه کسی تقدیم می کنی؟

23-   ازمصاحبت با چه کسی بیشتر لذت می بری؟

24-  از چه زبان داخلی بیشتر خوشت می آید؟

25-  از چه زبان خارجی بیشتر خوشت می آید؟

26-  کدام نویسنده ی فارسی زبان را دوست داری؟

27-  کدام نویسنده ی خارجی را دوست داری؟

28-  کدام شخصیت ی ایران را دوست داری؟

29-  از چه گلی بیشتر خوشت می آید؟

30-  از چه حیوانی بیشتر خوشت می آید؟

31-  از چه طبیعتی بیشتر لذت می بری؟

32-  دوست داری اوقات فراغت خود را چگونه پُر کنی؟

33-  کدام سریال داخلی را می پسندی؟

34-  کدام فیلم سینمایی داخلی را می پسندی؟

35-   کدام سریال خارجی را می پسندی؟

36-  کدام فیلم سینمایی خارجی را می پسندی؟

37-  کدام شخصیت ی خارج ازایران را دوست داری؟

38-  کدام تیم فوتبال باشگاهی درایران را دوست داری؟

39-  کدام تیم فوتبال باشگاهی خارجی را دوست داری؟

40-  کدام فوتبالیست داخلی(قدیم و جدید) را بیشتر از سایرین دوست داری؟

41-  کدام فوتبالیست خارجی(قدیم و جدید) را بیشتر از سایرین دوست داری؟

42-  کدام کارگردان داخلی ( زن و مرد) را دوست داری؟

43-  کدام بازیگر داخلی ( زن و مرد) را دوست داری؟

44-  کدام کارگردان خارجی( زن و مرد) را دوست داری؟

45-  کدام بازیگر خارجی (زن و مرد) را دوست داری؟

46-  دوست داری با کدام بلاگر دیدار داشته باشی؟

47-  دوست داری با کدام کامنتر دیدار داشته باشی؟

48-   جذاب ترین وبلاگ از نظرشما؟

49-  اگر رئیس جمهور شوی،اولین اقدامت چیست؟

50-  اگر توفیق صحبت رودررو با خدا را داشته باشی، به او چه خواهی گفت؟


نیما عشق را تنها در مفهوم والا و گستردهی آن می پذیرد و می گوید:

شاعری که فقط غزل می سراید و موضوع عشق او، عامیانه و همان عشقی است که هر باشعوری دارد، گمان نمی کنیم تصویری چنان چنگ به دل زن باشد. این عشق را بسنجید با آثارشاعرانی که عشق شاعرانه پیدا کرده اند و این کیما، سراپای حرفهای عاشقانه آنها را در هر جا، در موضوع های عاشقانه هم تغییر داده است. در بین شعرای ما حافظ و ملا، عشق شاعرانه دارند. »

وی در ادامه می گوید:

در بین شعرای ما، حافظ و ملا عشق شاعرانه دارند، همان عشق و نظر خاصی که همپای آن است و شاعر را به عرفان می رساند. در سعدی این خاصیت بسیار کم است، عشق او عشق عادی است. عشقی که شهوت را بدل به احساسات کرده است. »


نیما یوشیج(1368)؛ دربارة شعر و شاعری ؛ گردآوری: سیروس طاهباز؛ دفترهای زمانه؛چاپ اول.


شاملو چه زیبا سروده:


برای زیستن دو قلب لازم است

قلبی که دوست بدارد، قلبی که دوستش بدارند

قلبی که هدیه کند

قلبی که بپذیرد

قلبی که بگوید

قلبی که جواب بگوید


قلبی برای من،

قلبی برای انسانی که من می‌ خواهم

تا انسان را در کنار خود حس کنم

.

انسانی که مرا برگزیند

انسانی که من او را برگزینم

انسانی که به دست های من نگاه کند

انسانی که به دست هایش نگاه کنم


انسانی در کنار من

تا به دست های انسان نگاه کنیم

انسانی در کنارم، آینه یی در کنارم

تا در او بخندم، تا در او بگریم.


بابا لنگ دراز عزیزم


تمام

دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم!

وقتی می فهمی و میرانی ام،

چیزی درون دلم فرو می ریزد .

چیزی شبیه

غرور!


بابا لنگ دراز عزیزم،

لطفا گاهی خودت را به

نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم .

بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند .

نمی گذارم . نمی خواهم .!


بابا لنگ درازِ من،

همین که هستی

دوستت دارم .

حتی سایه ات را که هرگز به آن نمی رسم .!

 

فرازی از کتابِ: ب

ابا لنگ دراز اثر

جین وبستر»


این ایّام مصادف است با کتاب و نمایشگاه کتاب و بازدید از غرفه ها و دست آخر خرید کتاب. به یُمن این ایام شعرِ عباس یمینی شریف را با هم زمزمه می کنیم و در صورت خوشآمد، به چند سوال بعد از آن نیز پاسخ دهید؛ سپاس

من یار مهربانم

دانا و خوش بیانم

گویم سخن فراوان

با آنکه بی زبانم

پندت دهم فراوان

من یار پند دانم

من دوستی هنرمند

با سود و بی زیانم

از من مباش غافل

من یار مهربانم


1-مختصات یه کتاب خوب،چیست؟

2- در انتخابِ کتاب، به چه نکاتی توجه می کنید؟

3- چه کتاب یا کتاب هایی را برای خواندن به دیگران،معرفی می کنید؟ و چرا؟


سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو

ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت

صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل

شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی

در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست

ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست

رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی

آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست

عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم

کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق

کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی


تفاوتی نکند قدر پادشایی را

که التفات کند کمترین گدایی را

به جان دوست که دشمن بدین رضا ندهد

که در به روی ببندند آشنایی را

مگر حلال نباشد که بندگان ملوک

ز خیل خانه برانند بی‌نوایی را

و گر تو جور کنی رای ما دگر نشود

هزار شکر بگوییم هر جفایی را

همه سلامت نفس آرزو کند مردم

خلاف من که به جان می‌خرم بلایی را

حدیث عشق نداند کسی که در همه عمر

به سر نکوفته باشد در سرایی را

خیال در همه عالم برفت و بازآمد

که از حضور تو خوشتر ندید جایی را

سری به صحبت بیچارگان فرود آور

همین قدر که ببوسند خاک پایی را

قبای خوشتر از این در بدن تواند بود

بدن نیفتد از این خوبتر قبایی را

اگر تو روی نپوشی بدین لطافت و حسن

دگر نبینی در پارس پارسایی را

منه به جان تو بار فراق بر دل ریش

که پشه‌ای نبرد سنگ آسیایی را

دگر به دست نیاید چو من وفاداری

که ترک می‌ندهم عهد بی‌وفایی را

دعای سعدی اگر بشنوی زیان نکنی

که یحتمل که اجابت بود دعایی را



کودکی و نوجوانی

رابعه دختر کعب قُزداری که به رابعه بلخی هم شناخته شده‌است،

شاعر پارسی‌گوی نیمه نخست

سده چهارم هجری (

۹۱۴-

۹۴۳میلادی) است. وی طبق اسناد موجود، نخستین شاعر زن پارسی گوی است. پدرش

کعب قزداری، از

عربهای کوچیده به

خراسان و فرمانروای

بلخ و

سیستان و

قندهار و

بست بود. از تاریخ ولادت و مرگ رابعه اطلاعات درستی در دست نیست. آنچه قطعیست آن است که او همدوره با

سامانیان و

رودکی بوده تنها مدرک مستند از زندگی رابعه، روایتی‌ست که

عطار نیشابوری در حکایت بیست و یکم کتابِ

الهی‌نامه خویش در بحر هَزج مسدّس محذوف، در چهارصد و اندی بیت آورده‌است. آنچه از این روایت برمی‌آید آنست که رابعه دختر کعب قزداری، والی

بلخ بوده و برادری بنام حارث داشته. کعب علاقه خاصی به رابعه داشته و در پرورش و تعلیم او کوشا بوده و به جهت توانایی‌های بی‌نظیر او در هنر و فنون، او را با لقب

زین‌العرب (زینت قوم

عرب) خطاب می‌کرد. رابعه به استناد گفتار عطار، در سرودن شعر و هنر نقاشی به‌غایت توانمند و در شمشیرزنی و سوارکاری بسیار ماهر بوده‌است.

دیدار با بکتاش

پس از مرگ کعب، حارث بر تخت پدر می‌نشیند و در یکی از بزم‌های شاهانه او، رابعه با

بکتاش، از کارگزاران نزدیک حارث دیدار می‌کند. عطار جایگاه بکتاش در دربار را کلیددار خزانه عنوان کرده‌است. رابعه بی‌درنگ دل به بکتاش می‌بازد و در نهایت دایهٔ رابعه که از علاقه رابعه به بکتاش آگاه می‌شود، میان آن دو واسطه می‌شود. رابعه خطاب به بکتاش نامه‌ای می‌نویسد و تصویری از خویش ترسیم کرده و پیوست آن نامه می‌کند و بدست دایه می‌سپارد تا بدو رساند. چون بکتاش نامه رابعه را می‌خواند و تصویر او را می‌بیند بدو دل می‌بازد و نامه‌اش را پاسخ می‌دهد. این نامه‌نگاری‌های پنهانی ادامه پیدا می‌کند و رابعه اشعار فراوانی خطاب به بکتاش ضمیمه نامه‌ها کرده و برای او می‌فرستد. ظاهراً روزی بکتاش رابعه را در دهلیزی می‌بیند و آستین او را می‌گیرد که چرا مرا چنین عاشق و شیدا کردی اما با من بیگانگی می‌کنی؟» رابعه از او آستین می‌افشاند که عشق من به تو بهانه‌ایست بر عشقی عظیم‌تر» و او را بخاطر افتادن در دام شهوت نکوهش می‌کند.

رابعه در میدان نبرد

بر اساس روایت عطار، روزی لشکر دشمن به حوالی بلخ می‌رسد و بکتاش به همراه سپاه بلخ به نبرد می‌رود. رابعه که تاب بی‌خبری از وضعیت بکتاش را ندارد، با لباس مبدل و روی پوشیده، پنهانی در پس سپاه بلخ به میدان جنگ می‌رود. بکتاش در گیرودار نبرد زخمی می‌شود و رابعه که جان بکتاش را در خطر می‌بیند، شمشیر کشیده و به میانه میدان می‌رود و پس از کشتن تعدادی از سپاهیان دشمن پیکر

نیمه جان بکتاش را بر اسب کشیده از مهلکه نجات می‌دهد:

بگفت این و چو مردان برنشست او
از آن مردان تنی را ده بخست او
بــرِ بکتــاش آمد، تیـــــغ در کف

وز آنجا برگرفتش برد با صف

نهادش پس نهان شد در میانه
کس‌اش نشناخت از اهل زمانه

رابعه و رودکی

در روایت عطار، رابعه روزی در راه با

رودکی که عازم

بخارا بوده دیدار می‌کند. رودکی شیفته توانایی رابعه در سرودن شعر می‌شود و او را تحسین می‌کند و با او به صحبت و مشاعره می‌نشیند. عطار آن واقعه را این‌گونه در الهی‌نامه می‌آورد:

نشسته بود آن دختــر دلفروز
براه و رودکی می‌رفت یک روز
اگر بیتی چو آبِ زر بگفتــــی
بسی دختر از آن بهتر بگفتی
بسی اشعار گفت آن روز اُستاد
که آن دختر مجاباتش فرستاد
ز لطف طبع آن دلداده دمساز
تعجب مانـــد آنجا رودکی باز

رودکی پس از آن راهی بخارا می‌شود و در بزمی در دربار امیر

سامانی شعری که از رابعه به یادداشت بازگو می‌کند که بسیار مورد پسند امیر می‌افتد و چون از آن سؤال می‌کنند، رودکی داستان آشنایی‌اش با رابعه و عشق او به بکتاش را برای شاه بازگو می‌کند، غافل از اینکه حارث نیز در آن بزم حاضر است و از آن داستان باخبر می‌شود. حارث بسیار خشمگین می‌شود، به بلخ بازمی‌گردد و پس از یافتن صندوقی حاوی اشعار رابعه در اتاق بکتاش، به گمان ارتباط نامشروع آنان، فرمان می‌دهد بکتاش را در زندان افکنده و رابعه را به گرمابه برده و رگِ دستان او را بگشاید و درِ گرمابه را به سنگ و گچ مسدود کنند. روز بعد چون در گرمابه را می‌گشایند، پیکر بیجان رابعه را مشاهده می‌کنند که با خون خویش اشعاری را خطاب به بکتاش با انگشت بر دیوارهٔ گرمابه نگاشته‌است. بکتاش پس از آن، به نحوی از زندان می‌گریزد و شبانه سر از تن حارث جدا می‌کند، سپس بر مزار رابعه رفته و جان خویش را می‌گیرد.

از رابعه جز هفت (به روایتی یازده) غزل و قطعه در دست نیست. ظاهراً تمامی اشعار وی بدست برادرش حارث معدوم گردیده و الباقی در گذر زمان از بین رفته‌است. اما قلیل اشعار بازمانده از وی بیانگر ذوق سرشار وی و تسلط او بر سرایش شعر است. رابعه را مادر شعر پارسی خوانده‌اند.

غزلی از رابعه را با هم زمزمه می کنیم:


عشق او باز اندر آوردم به بند
کوشش بسیار نامد سودمند
عشق دریایی کرانه ناپدیــــد
کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق را خواهی که تا پایان بری
بس بباید ساخت با هر ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن تنگ‌تر گردد کمند










 

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع


روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست

بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع


رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد

همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع


گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو

کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع


در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست

این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع


در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست

ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع


بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است

با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع


کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت

تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع


همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو

چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع


سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین

تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع


آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت

آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع



تولد و خانواده

مهرانگیز دولتشاهی در سال 1296 خورشیدی در شهر اصفهان دیده به جهان گشود.اوخواهرزاده

صادق هدایت، دختر محمدعلی میرزا شکوه الدوله، وزیر پست و تلگراف و تلفن در

حکومت پهلوی، خواهر مهین دولتشاهی، همسر

مظفر فیروز وزیر کار در کابینه

احمد قوام می‌باشد.

تحصیلات

مهرانگیز دولتشاهی تحصیلات دانشگاهی خود را در

آلمان گذراند و موفق به کسب مدرک

دکترا در رشتهٔ

علوم اجتماعی شد.

فعالیت‌های اجتماعی

مهرانگیز دولتشاهی بخش عمده‌ای از عمر خود را صرف بهبود امور ن ایرانی کرد. وی در سال ۱۳۲۵ خورشیدی، در

سازمان خدمات اجتماعی و انجمن حمایت از زندانیان مشغول به کار شد. وی پیش از سفر کاری به دانمارک، جمعیت راه نو» را تأسیس کرده بود که در جهت احقاق حقوق ن ایرانی فعالیت می‌کرد. او برای اینکه به ت آن زمان نشان دهد فعالیت این جمعیت در جهت بی بندوباری ن جامعه نیست، با تنی چند از ان برجسته زمان من‌جمله

آیت‌الله بروجردی و

امام موسی صدر دیدارهایی داشت.

وی یکی از مبتکران

قانون حمایت خانواده بود که حق طلاق را برای ن به رسمیت می‌شناخت و اختیار همسر دوم را توسط مرد منوط به اجازهٔ همسر اول می‌کرد.

کتاب

جامعه، دولت و جنبش ن ایران از آخرین نوشته‌های مهرانگیز دولتشاهی است.

فعالیت‌های ی

مهرانگیز دولتشاهی به مدت سه دوره، به عنوان نماینده

کرمانشاه در

مجلس شورای ملی حضور داشت.

در دوره وزارت

عباسعلی خلعتبری در

وزارت امور خارجه ایران، از مهرانگیز دولت‌شاهی برای تصدی سفارت ایران در

دانمارک دعوت به عمل آمد و در سال ۱۳۵۴خورشیدی به عنوان اولین سفیر زن عازم سفارت ایران در دانمارک شد و تا زمان پیروزی

انقلاب ۱۳۵۷ به این مأموریت ادامه داد.

درگذشت

در مهر ۱۳۸۷ در سن ۹۱ سالگی در پاریس درگذشت.

منبع: ویکی پدیا

مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم

تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم


به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری

به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم


نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی

گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم


ندارم دستت از دامن به جز در خاک و آن دم هم

که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم


فرو رفت از غم عشقت دمم دم می‌دهی تا کی

دمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم


شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستم

رخت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم


کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت

نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم


تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده

چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم


فرخ رو پارسا ،در

اسفند سال

۱۳۰۱ در باغی خارج از شهر

قم به دنیا آمد.

مادر وی

فخرآفاق پارسا از فعالان

حقوق ن و مدیر مجله

جهان ن» بوده و پدرش

فرخ‌دین پارسا کارمند

وزارت بازرگانی و مدیر مجله‌های

اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران» و

عصر جدید» بود.

زندگی‌نامه

فرخ‌رو پارسا تحصیلات ابتدایی خویش را در دبستان هما در تهران سپری نمود و برای ادامه تحصیل در دوره متوسطه به

دانشسرای مقدماتی رفت. وی توانست دوره متوسطه را با کسب رتبه اول به پایان رسانده و به

دانشسرای عالی راه یابد.

او در سال ۱۳۲۱

دانشسرای عالی را با اخذ مدرک

لیسانس در رشته

علوم طبیعی به پایان رسانید و به

دانشگاه تهران راه یافت. وی تحصیلات دانشگاهی خویش را در رشته

پزشکی ادامه داد و توانست در سال ۱۳۲۹ با اخذ درجه

دکترا از

دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل گردد.

فرخ‌رو پارسا در سال ۱۳۲۱ با

احمد شیرین‌سخن ازدواج کرد و از همان سال پس از اخذ مدرک

لیسانس از

دانشسرای عالی به تدریس در دبیرستان‌های تهران پرداخت. او پس از پایان تحصیلات دانشگاهی تا مقطع دکترا، علی‌رغم اینکه در رشته

پزشکی دانش‌آموخته شده بود کار

طبابت را رها کرد و ترجیح داد که به کار فرهنگی بپردازد؛ بدین ترتیب او در

وزارت فرهنگ آن دوران مشغول به کار شد.

وی در سال ۱۳۳۳خ به همراه تنی چند از همکارانش

انجمن بانوان فرهنگی» را برای دبیرستان‌های دخترانه آن دوران تأسیس نمود و در سال ۱۳۳۵خ به عنوان یکی از اعضای هیئت رئیسه

شورای همکاری جمعیت‌های بانوان ایرانی» انتخاب شد.

فرخ‌رو پارسا همچنین نخستین مدیر کل زن در ایران بود. در سال

۱۳۳۹ با آغاز به کار

دانشگاه ملی ایران، وی عهده‌دار سِمَت

مدیر کلی دبیرخانه

دانشگاه ملی ایران شد. انتصاب یک زن به این سمت، اعتراضات زیادی را در محافل اداری، فرهنگی و ی تهران به راه انداخت ولی مقامات دانشگاه توانستند از برکناری فرخ‌رو پارسا جلوگیری کنند.

وزارت

او در سال ۱۳۴۷ به عنوان

وزیر آموزش و پرورش انتخاب شد. در هنگام وزارت وی

سیدمحمد حسینی بهشتی(شهید باهنر) و

محمدجواد باهنر(شهید باهنر) در امر تهیه کتابهای درسی از مشاورین فرخ‌رو پارسا و از حقوق‌بگیران آن وزارتخانه بودند.

مرکز اسلامی هامبورگ سالها زیر نظر محمد بهشتی از فرخ‌رو پارسا بودجه دریافت می‌کرد. محمد بهشتی حتی از طرف همان وزارتخانه به ماموریت‌هایی، از جمله به

آبادان، فرستاده شد. محمدجواد باهنر نیز از وزارت آموزش و پرورش تحت وزارت فرخ‌رو پارسا امتیاز تأسیس چند

مدرسه ملی مذهبی را گرفته بود که در نقاط مختلف تهران قرار داشتند.

[۵]

محاکمه و اعدام

فرخ رو پارسا در

دادگاه انقلاب اسلامی


پس از

انقلاب ۱۳۵۷ خورشیدی، وی با اتهاماتی چون: حیف و میل اموال بیت المال و ایجاد فساد در وزارت آموزش و پرورش و کمک به نشو و نمای فحشا در آموزش و پرورش و همکاری مؤثر با

ساواک و اخراج فرهنگیان انقلابی از

وزارت فرهنگ ایران و غیره…» در

دادگاه انقلاب اسلامی شعبه

تهران به ریاست

محمدی گیلانی محاکمه شد و به عنوان

مفسد فی الارض» (عامل فساد بر روی زمین) در تاریخ

۱۸ اردیبهشت سال

۱۳۵۹ برابر با

۸ مه سال

۱۹۸۰ اعدام گردید.

مرده‌شوی‌های انقلابی، از شستن جسد فرخ‌رو پارسا که به نام مفسد فی‌الارض» اعدام شده بود، خودداری کردند. به‌ناچار ن خانواده پیکر او را شستند.

منبع:ویکی پدیا




12 اردیبهشت مقارن است با روز معلم.ضمن گرامیداشت این روز و عرض تبریک و خدا قوت به همه ی آموزگاران،معلمان،دبیران و اساتید فعال و آفریننده ی علم و دانش و پرورش دهنده ی فرزندان این مرزوبوم؛ نگاهی مختصر به سرگذشت زندگی توبا آزموده،از پیشگامان خستگی ناپذیر علم و دانش،بنیانگذار مدرسه ی ناموس می افکنیم:

توبا در ۱۲۵۷ شمسی در خانواده‌ای از

طبقه متوسط در

تهران به دنیا آمد. پدر وی میرزا حسن خان سرتیپ فردی باسواد و

ارتشی بود. وی در خانه نزد آموزگاران سرخانه به تحصیل پرداخت و بعد از ازدواج نیز نزد معلمان خصوصی به آموختن

فارسی و

فرانسه و

عربی ادامه داد.در سال‌های پس از

انقلاب مشروطه باسواد شدن ن و تحصیل علم دختران از مهم‌ترین خواسته‌های

جنبش ن ایران بود و این چنین بود که تلاش‌ها برای تأسیس مدرسه دخترانه آغاز شد.اولین مدرسه دخترانه توسط خانم بی‌بی‌خانم استرآبادی (وزیرف) به نام دبستان دوشیزگان در ۱۲۸۵ شمسی (یک سال قبل از مدرسه ناموس) در

تهران تأسیس شد. اما به دلیل حملات بسیاری که به آن شد، این مدرسه تنها برای مدت کوتاهی پابرجا بود.

در نتیجه توبا آزموده دست به کار شد و مدرسه‌ای را در منزل شخصی خود تأسیس کرد.توبا آزموده به تأسیس مدرسه و آموزش دختران همت گماشت و مدرسه جدیدی را تحت عنوان دبستان دخترانه ناموس در سال ۱۲۸۶ در

خیابان شاهپور )حافظ فعلی) و نزدیک

چهار راه حسن‌آباد تأسیس کرد و به این وسیله نام او ماندگار شد. او توانست در مدتی کوتاه تعداد مدارس دخترانه را به شش دستگاه برساند و در سال ۱۲۹۳، یعنی ۸ سال پس از تأسیس اولین مدرسه، ۳۴۷۴ دختر

دانش آموز را جذب این مدارس کند.

خانم آزموده، این مدارس را به صورت یکی از مهم‌ترین و مجهزترین مدارس متوسطه کامل و کانون پرورش دختران متجدد درآورد. به عبارت دیگر اگر

میرزا حسن رشدیه بنیانگذار مدارس کنونی پسرانه است، توبا آزموده را نیز باید بنیانگذار مدارس دخترانه کنونی دانست.

توبا آزموده در شرایطی زنگ مدرسه ناموس را در خانه خود در خیابان سنگلج، به صدا درمی‌آورد که

شیخ فضل‌الله نوری فتوا داده بود که تأسیس مدارس دختران مخالف با شرع اسلام است.

مدرسه ناموس چند سال بعد از تأسیس به خیابان فرمانفرما و بعد از آن به محل بزرگتری در

خیابان شاهپور)حافظ فعلی) منتقل شد. در این زمان مدرسه ناموس به قدری توسعه یافته بود که به صورت یکی از مهم‌ترین و مجهزترین مدارس متوسطه تهران درآمد و تا پایان دوره دبیرستان آموزش دختران را تأمین می‌کرد، به طوری که در ۱۳۰۷ شمسی اولین گروهِ دیپلمه مدرسه ناموس فارغ‌التحصیل شدند. سری اول فارغ التحصیلان این مدرسه شامل خانم‌ها توران آزموده،

فخرعظمی ارغنون، بی‌بی‌خانم خلوتی، گیلان خانم، فرخنده خانم و مهرانور سمیعی بودند.


توبا علاوه بر دایر کردن مدارس دختران، کلاس‌های

اکابر را نیز جهت جذب ن مسن تر دایر نمود. مردانی که در این فعالیت‌ها به وی کمک می‌کردند، عبارت بودند از: سیدجوادخان سرتیپ، میرزاحسن رشدیه، نصیرالدوله و ادیب الدوله. توبا آزموده به پاس جبران کمک‌ها و هدایت‌های میرزاحسن رشدیه نسبت به این امر، در نظام‌نامه مدرسه مقرر داشته بود که برای همیشه و تا هر زمان که مدرسه ناموس پابرجاست، یکی از دختران خاندانِ رشدیه می‌تواند در آن تدریس کند.

توبا آزموده برای خنثی کردن مخالفتها و تبلیغات سنت‌گرایان امثال

شیخ فضل‌الله نوری و عامه مردم، شیوه‌های مختلفی استفاده می‌کرد. او مشخص کرده بود کتاب‌های مذهبی و

قرآن در همه کلاسها تدریس کنند. همین‌طور عبارات و کلمات قصار بزرگان دین با کمک دو تن از شاگردانش بر دیوارهای مدرسه را برای توجه هر چه بیشتر مردم نصب می‌کرد. او با ترتیب دادن مجالس

روضه‌خوانی یک یا دو بار در سال تبلیغات مغرضانهٔ مخالفان تحصیل دختران را خنثی می‌کرد. به این شکل مدرسه دخترانه ناموس توانست پابرجا باقی بماند.

مدرسه ناموس به گفته آماری که در

نشریهٔ شکوفه در سال ۱۳۲۹ شمسی به چاپ رسید، ۱۸۵ دانش آموز داشت که با گرفتن شهریه از خانواده‌های مرفه تعداد ۵۰ نفر بدون شهریه تحصیل می‌کردند.

توبا آزموده در اول مهر ۱۳۱۵ شمسی در سن ۵۸ سالگی در تهران درگذشت. بعد از فوت وی مدرسه ناموس تا سال‌ها توسط طوبا مشکوه نفیسی مدیریت شد و در سال ۱۳۱۹ شمسی به

وزارت فرهنگ واگذار شد. نام مدرسه ناموس بعدها به دبیرستان شهناز تغییر کرد.




تک‌آهنگ ناب» علی پهلوان خواننده، آهنگساز، شاعر و ترانه‌سرا در مسابقه بین‌المللی آهنگسازی سال ۲۰۱۸ از بین ۱۹هزار اثر، مقام نخست را در بخش صدای مردم» کسب کرد.

در مرحله نهایی این مسابقه، داوران که ترکیبی از هنرمندان

موسیقی مانند آدام لمبرت و مارک آنتونی و مدیران

صنعت موسیقی بودند، آهنگ‌های برتر هر سبک را معرفی کردند و قطعه ناب»، در بخش موسیقی دنیا (آثار غیرانگلیسی‌زبان) شرکت کرد و در بخش دیگری از مسابقه، تمام آثاری که به مرحله‌ نهایی رسیده‌اند روی سایت اصلی این مسابقه به آدرس songwritingcompetition.com  قرار گرفت و به رای عمومی گذاشته شد که آهنگ ناب علی پهلوان با بیشترین آرا برنده‌ بخش صدای مردم» شد. قطعه ناب با شعر، آهنگ و صدای علی پهلوان اواخر مردادماه سال گذشته توسط شرکت ترانه شرقی منتشر شد.


در آستانه ی ورود به ماه دعا و عبادت ،فرازی از معصوم را مرور می کنیم:

امام زین العابدین علیه السلام در مناجات ذاکرین در مقام قدردانی از نعمت های الهی،چنین می گوید:

بارالها،از بزرگترین نعمت های تو این است که

اجازه دادی با تو مناجات کنیم و در پیشگاهت دعا نماییم

و به واسطه دعا با تو سخن بگوییم



سیمین دانشور نخستین زن ایرانی بود که به صورتی حرفه‌ای در زبان فارسی داستان نوشت. دکتر سیمین دانشور در سال 1327 توانست اولین مجموعه داستان‌های کوتاهش را با عنوان آتش خاموش» منتشر کند. سیمین دانشور و جلال آل‌احمد در سال 1329 با یکدیگر ازدواج کردند.


سیمین دانشور، نویسنده ایرانی
وی نویسنده و مترجم ایرانی و همسر جلال آل‌احمد بود و در اکثر فعالیت های فرهنگی و اجتماعی همسرش حضور و همکاری داشت. سیمین دانشور نخستین زن ایرانی بود که به صورتی حرفه‌ای در زبان فارسی داستان نوشت.
مهم‌ترین اثر سیمین دانشور رمان سووشون است که نثری ساده دارد و به ۱۷ زبان ترجمه شده است سووشون از جمله پرفروش‌ترین آثار ادبیات داستانی در ایران به شمار می‌رود. سیمین دانشور همچنین عضو و نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران بود.


بیوگرافی سیمین دانشور
سیمین دانشور در 8 اردیبهشت 1300 در شیراز به دنیا آمد. پدرش دکتر محمدعلی دانشور (احیاءالسلطنه) همان کسی است که سیمین دانشور در رمان سووشون» از او به نام دکتر عبدالله خان یاد می‌کند؛ احیاءالسلطنه مردی با فرهنگ و ادب بود و عضو گروه حافظیون که شب‌های جمعه بر سر مزار حافظ جمع می‌شدند و یاد حافظ را زنده می‌داشتند. مادر سیمین دانشور قمرالسلطنه حکمت نام داشت. بانوی شاعر و هنرمند که نقاشی را به فرزندانش می‌آموخت و مدتی هم مدیر هنرستان دخترانه هنرهای شیراز بود سیمین سه برادر و دو خواهر داشت و در خانواده‌ای اهل ذوق و هنر پرورش یافت.
سیمین دانشور، این بانوی داستان‌سرا از کودکی با ادبیات و هنر توسط مادر و پدرش آشنا شد و دوران ابتدایی و متوسط را در مدرسه انگلیسی مهرآئین» به تحصیل پرداخت و در امتحانات نهایی شاگرد اول سراسر کشور شد. سیمین سپس به تهران آمد و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شد و در مدرسه‌ای آمریکایی در تهران اقامت گزید.
پدر سیمین دانشور در سال 1320 زمانی که سیمین موفق به اخذ مدرک لیسانس شده بود، درگذشت و با وجود درآمد مکفی پدر و ثروت مادرش برای مدتی مجبور به کار کردن شد. از جمله کارهایی که سیمین دانشور به آن اشتغال داشت، معاونت اداره تبلیغات خارجی و همچنین نوشتن مقاله برای رومه ایران آن زمان با نام مستعار شیرازی بی‌نام» بود و برای مدت کوتاهی نیز در رادیو تهران مشغول بود.

سیمین دانشور در واقع اولین زنی است که داستان نویس بودن را به صورت حرفه‌ای پیش گرفت
دکتر سیمین دانشور در سال 1327 توانست اولین مجموعه داستان‌های کوتاهش را با عنوان آتش خاموش» منتشر کند که برخی از داستان‌های این مجموعه 16 قسمتی، قبلا در رومه کیهان، مجله بانو و امید چاپ شده بود.
سیمین دانشور در واقع اولین زنی است که داستان نویس بودن را به صورت حرفه‌ای پیش گرفت. البته قبل از دانشور هم افرادی بودند، مانند امینه پاکروان که البته به فرانسه می‌نوشت، ولی فارسی را خوب نمی‌دانست، اما در هر حال سیمین دانشور را اولین زن نویسنده ایرانی می‌دانند. سیمین دانشور در دوره‌ای داستان‌نویسی را آغاز می‌کند که حضور زن به عنوان نویسنده خرق عادت بود؛ کاری را که فروغ فرخزاد در شعر انجام می‌دهد، دانشور در داستان ترسیم می‌کند.


آتش خاموش، اولین اثر سیمین دانشور
سیمین دانشور اولین اثر خود، آتش خاموش» را در 22 سالگی نوشت و در 27 سالگی چاپ کرد؛ البته این داستان مشق اول او بود. سیمین دانشور وقتی که آن را به صادق هدایت نشان داد و نظرش را خواست به او گفت اگر من به تو بگویم چطور بنویس و چکار کن دیگر خودت نخواهی بود، بنابراین بگذار دشنام‌ها و سیلی‌ها را بخوری تا راه بیفتی» و (دانشور) ادامه می‌دهد. البته خود سیمین دانشور علاقه چندانی به اولین اثرش نداشت و معتقد بود این مجموعه به مقتضای سنش بسیار رمانتیک است و هرگز اجازه چاپ مجدد آن را نداد.


تحصیل سیمین دانشور در دانشگاه استنفورد


در سال 1331 (1951 میلادی) دکتر سیمین دانشور با استفاده از بورس تحصیلی فولبریت به ایالات متحده آمریکا رفت و به مدت دو سال در رشته زیباشناسی در دانشگاه استنفورد مشغول به تحصیل شد و نزد والاس استنگر داستان‌نویسی و نزد فیل پریک نمایشنامه نویسی آموخت. در این مدت داستان‌های کوتاه دانشور به انگلیسی در مجله ادبی پاسیفیک اسیکتاتور و کتاب داستان‌های استنفورد به چاپ رسید. سیمین دانشور در آمریکا تکنیک، فضاسازی، مکان و محیط داستانی را آموخت و در واقع از مدرن‌ترین شیوه‌های روایی داستان آگاه شد. دانشور وقتی از آمریکا برگشت، شهری چون بهشت» را نوشت که ده‌ها قدم از آثار قبلی‌اش جلوتر بود.


آثار سیمین دانشور
 مجموعه داستان های سیمین دانشور
آتش خاموش، اردیبهشت ۱۳۲۷
شهری چون بهشت، دی ۱۳۴۰
به کی سلام کنم؟، خرداد ۱۳۵۹
از پرنده‌های مهاجر بپرس، ۱۳۷۶
 رمان‌های سیمین دانشور
سَووشون معروف‌ترین اثر دانشور در تیر ۱۳۴۸
جزیره سرگردانی، ۱۳۷۲
ساربانْ سرگردان، ۱۳۸۰
کوه سرگردان
ترجمه‌های سیمین دانشور
سرباز شکلاتی، نوشته برنارد شاو، ۱۳۲۸
دشمنان، نوشته آنتون چخوف، ۱۳۲۸
بنال وطن، نوشته آلن پیتون، ۱۳۵۱
داغ ننگ، نوشته ناتانیل هاثورن
باغ آلبالو نوشته آنتوان چخوف، ۱۳۸۱
ماه عسل آفتابی (مجموعه داستان)، نوشتهریونوسوکه آکوتاگاوا و.
 آثار غیرداستانی سیمین دانشور
غروب جلال، انتشارات رواق، ۱۳۶۰
شاهکارهای فرش ایران
راهنمای صنایع ایران
ذن بودیسم



 

ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش

دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش


همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف

همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش


شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح

چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش


هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار

هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش


در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار

کرده‌ام خاطر خود را به تمنای تو خوش


شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری

می‌کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش


در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست

می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش



 
" صفر" و " یک" دلالت بر منطق فازی در این نوشته ندارند، بل که عناوین دو کتاب هستند که خالق شان ،کسی نیست جز،دکتر مسعود ناصری.

او در خصوص دو کتابش در پیش گفتار کتاب " صفر " چنین می گوید :
کتاب "یک" ، جهان را موجودی "یک" پارچه به تصویر می کشد و بیشتر بر شبکه رابط بین اجسام تمرکز دارد که من آن را دنیای " داناک " یا " شعور " نامیده ام.دنیایی که نادیدنی است.البته ، نه به این معنی که دنیای داناک یا شعور ، دنیایی غیرمادی است،چراکه می توان نمود واثرات آن را مشاهده کرد. از دیدگاه فیزیک مدرن نیز دنیای داناک ،مکمل دنیای ماده است. اعتقاد بر این است که در نهایت تنها یک میدان واحد وجود دارد که فضا – زمان را پر می کند و ماده جامد چیزی نیست،مگر قسمتی متمرکز از آن میدان، و داناک ،مجموعه قوانین حاکم بر آن میدان است. به طور خلاصه ،کتاب " یک " معرف دنیای داناک است ،به ارائه قوانین حاکم بر آن پرداخته ، کاربرد و نمود داناک را در دنیای ملموس ما مورد بحث قرار می دهد.
کتاب حاضر ( منظور کتاب صفر (، دنیای مکمل دنیای داناک ، یعنی دنیای اجسام مادی مانند سنگ ، اتم ، بدن ، درخت ،خورشید ، گوسفند ، کهکشان وغیره را مورد توجه قرار می دهد. فناوری رایانه ای ودستاوردهای بزرگ آن نشان می دهند که می توان دنیایی ملموس و معنی دار ساخت که تنها بر " صفر " و " یک " استوار شده باشد. .(کتاب صفر) حرف های تازه زیادی هم برای گفتن دارد. از پیدایش جهان و چگونگی شکل گیری ساختار پیچیده و نظم شگفت آور آن ، از "من " و "تو" و توهم جدا بودنمان ،از موجودات دنیاهایی با ابعاد بالاتر و برداشت متقابلمان ، از زمان و احتمال سفر در آن ، از توهماتی که انسان آنها را واقعیت تعبیر می کند و واقعیاتی که توهم فرض می شوند ، از نقاشی و موسیقی و اینکه چگونه یک اثر هنری شاهکار و یا یک نفر نابغه از آب در می آید ، از طبیعت و هماهنگی با آن یا تسخیرش و..
در هر صورت ، مطالعه این دو کتاب خواندنی به همه دانش آموختگان به وِیژه دانش آموختگان علوم انسانی و در راس آن به ادبا و شعرا ، دانشگران تربیتی و جامعه شناسی توصیه می گردد  .همچنین خواندن این دو کتاب خاص، به همه فارغ التحصیلان فیزیک و مکانیک در مقاطع کارشناسی،کارشناسی ارشد و دکترا؛ موکدا تاکید می شود!! چرا که خواندن این دو کتاب موجب " خانه تکانی " اساسی در فضای " اندیشه و تفکر" می شود . بنابراین ، هرکس هوس خانه تکانی فکری دارد  ، بسم الله !!!



جاده های بی پایان را دوست دارم

دوست دارم

باغ های بزرگ را

رودخانه های خروشان را

من تمام فیلم هایی که در آنها

زندانیان

موفق به فرار می شوند را دوست دارم

دلتنگ رهایی ام

دلتنگ نوشیدن خورشید

بوسیدن

خاک

لمس آب

در من یک محکوم به حبس ابد

پیر و خمیده

با ذره بینی در دست

نقشه های فرار را

مرور می کند


رسول یونان



او به عنوان اولین بانوی استاد دانشگاه، کرسی نقد ادبی را در

دانشگاه تهران پایه‌گذاری کرد و در عین حال به عنوان یکی از فعالان حقوق زن در ایران شناخته شد. فاطمه رضازاده محلاتی معروف به فاطمه سیاح – (زاده ۱۲۸۱ شمسی در

مسکو و درگذشته ۱۳۲۶ شمسی در

تهران) روشنفکر، دکترای ادبیات و از بنیانگذاران کانون بانوان در

وزارت فرهنگ بود.

او در سال ۱۲۸۱ شمسی در شهر

مسکو متولد شد. پدر او میرزا جعفرخان رضازاده محلاتی، استاد زبان و ادبیات فارسی در مسکو، از ابتدای جوانی به روسیه مهاجرت کرده بود.مادر او آلمانی‌تبار و بزرگ‌شده روسیه بود.

فاطمه سیاح، تحصیلات متوسطه و عالی خود را در مسکو گذراند و از دانشکده ادبیات اونیورسته مسکو در ادبیات اروپایی به گرفتن درجه دکترا نائل شد. موضوع رساله دکترای او،

آناتول فرانس در ادبیات فرانسه بود.او در مسکو با پسرعمویش،

حمید سیاح ازدواج کرد، اما پس از سه سال از او جدا شد. فاطمه سیاح در سال ۱۳۱۲ شمسی، در پی وقوع

انقلاب روسیه، به همراه پدرش به ایران آمد.

او در ایران، به عضویت کنگره فردوسی درآمد و به تدریس زبان فرانسوی و روسی پرداخت، تا این که در سال ۱۳۱۷ در

دانشگاه تهران به درجه

دانشیاری و در سال ۱۳۲۲ به درجه

استادی رسید. او در بخش ادبیات زبان‌های خارجه دانشگاه تهران، کرسی

نقد ادبی و

ادبیات تطبیقی را پایه‌گذاری کرد؛ هرچند که این کرسی پس از درگذشت وی، به‌علت نبود جانشین مناسب منحل شد. سبک و سیاق او در

نقد ادبی، مبتنی بر

رئالیسم و

مارکسیسم و تحت تأثیر نقادان برجسته

روس از جمله

بلینسکی و

چرنیشفسکی بود.

او در سال ۱۳۲۵ به عضویت نخستین کنگره نویسندگان ایران درآمد.او در مقام استادی دانشگاه، جدی و سخت‌کوش بود و برخی از دانشجویانی که پرورش داد، به چهره‌های برجسته‌ای تبدیل شدند؛ از جمله

سیمین دانشور که

پایان‌نامهٔ دکترای خود را با کمک او نگاشت.


فاطمه سیاح را می‌توان از جمله نخستین منتقدان ایرانی دانست که به مبانی و اساس نقد جدید توجه نشان داده‌است.

محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی، او را تنها

منتقد ادبی واقعی زمان خود می‌داند. فاطمه سیاح فعالیت ادبی خود را در ایران با نوشتن مقاله برای نشریات فرهنگی شروع کرد و تا پایان عمر به این کار ادامه داد. او نخستین منتقد ایرانی است که دربارهٔ تاریخ تطور

رمان و سبک نویسندگانی مانند

بااک،

داستایوسکی،

پوشکین و

چخوف به بحث و ارائه نظر پرداخته‌است. او دانش گسترده‌ای در مورد رمان‌نویسی و

مکتب‌های ادبی داشت. سیاح در سال ۱۳۱۲ مقاله‌ای را با عنوان کیفیت رمان در پاسخ به

احمد کسروی به چاپ رساند. کسروی، رمان را افسانه‌بافی و دروغ‌پردازی و خواندن رمان را تباه کردن عمر دانسته‌بود.

فاطمه سیاح پس از ورود به ایران، به جنبش مدنی ن ایرانی پیوست که از دوره

مشروطه با تشکیل انجمن‌ها و انتشار نشریات ویژه ن شروع شده‌بود. او در زمینهٔ حقوق ن و ارتقای سطح علمی و فرهنگی آنان به چهره‌ای شاخص تبدیل شد. در سال ۱۳۲۲ همزمان با تشکیل حزب ن ایران، به عضویت آن درآمد. این حزب بعدها به شورای ن ایران تغییر نام یافت. او از طرف حزب برای سخنرانی به

ترکیه سفر کرد و در سال ۱۳۲۴ با کمک شمار دیگری از ن فعال آن دوران، از جمله

سیمین دانشور،

زهرا خانلری و

فروغ حکمت، نخستین شماره نشریه حزب را منتشر کرد. از جمله فعالیت‌های حزبی او در این دوران، شرکت در کنگرۂ صلح پاریس بود. او در سال ۱۳۲۵ به عضویت کمیته مرکزی

سازمان ن ایران و

جمعیت شیر و خورشید سرخ بانوان ایران درآمد.

دیدگاه‌های فاطمه سیاح در مورد نقش و جایگاه ن در تاریخ ادبیات ایران، در سلسله مقالاتی با عنوان مقام زن در ادبیات و اجتماع در سال‌های ۱۳۱۵ تا ۱۳۱۹ در مجلات مهر و ایران امروز به چاپ رسید. او گفتارهایی در مورد بررسی مقام زن در ادبیات اروپایی از قرن شانزدهم تا بیستم میلادی نوشته‌است، اما تأکید کرده که عده نویسندگان زن در قیاس با مردان بسیار اندک است.
به‌عقیدهٔ او، ن قوهٔ مشاهدهٔ باطنی و نفسانی قوی دارند و از این رو در نوشتن خاطرات و زندگی‌نامه توانا هستند. اما در عوض، از مشاهده خارجی محرومند و لذا در تصویر کردن صحنه اجتماعی یک دوره تاریخی از زندگی مردم کارنامه درخشانی ندارند؛ چنان‌که در

قرن نوزدهم، در برابر دوازده نویسنده نامدار مرد، تنها دو نویسنده برجسته زن ظهور کرده‌اند. به‌عقیدهٔ او، ن نمی‌توانند از حوزه عواطف شخصی خود خارج شوند و وضع اجتماعی یک ملت را ترسیم کنند.

فاطمه سیاح در ۱۳ اسفند ماه ۱۳۲۶ شمسی در سن ۴۵ سالگی در تهران بر اثر

بیماریِ قند و

سکته قلبی درگذشت و در گورستان

ابن بابویه به خاک سپرده شد. پس از مرگ، کتابخانه شخصی او مشتمل بر بیش از دو هزار جلد کتاب، بنا به وصیتش به کتابخانه

دانشکده ادبیات دانشگاه تهران اهدا شد.



میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود

میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود

 

عشق تو بسم بود که این شعله بیدار

روشنگر شبهای بلند قفسم بود

 

آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت

غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود

 

دست منو آغوش تو هیهات که یک عمر

تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

 

بالله که جز یاد تو گر هیچکسم هست

حاشا که بجز عشق تو گر هیچکسم بود

 

سیمای مسیحائی اندوه تو ای عشق

در غربت این محلکه فریادرسم بود

 

لب بسته و پر سوخته از کوی تو رفتم

رفتم بخدا گر هوسم بود بسم بود


"فریدون مشیری"



سرایشی از مشیری

پرکن پیاله را
کاین آب آتشین
دیریست ره به حال خرابم نمی برد
این جامها
که در پی هم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد

.
من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستارة اندیشه های ژرف
تا مرز ناشناختة مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریز پا
تا شهر یادها
دیگر شرابم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد
پر کن پیاله را
هان ای عقاب عشق
از اوج قله های مه آلوده دور دست
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا
که شرابم نمی برد

آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد
در راه زندگی
با این همه تلاش و تقلا و تشنگی
با این که ناله میکشم از دل
که آب! آب!
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را .!





همنوایی با نیمایوشیج

صبح چون روی می گشاید مهر
روی دریای سرکش و خاموش
می کشد موج های نیلی چهر
جبه ئی از طلای ناب به دوش.

صبحگه، سَرد وترَ، درآن دم ها
که زدریا نسیم راست گذر
گل مریم به زیرشبنم ها
شستشو می دهد بروپیکر.

صبحگه، کانزوای وقت و مکان
دلرباینده ست وشوق افزاست
برکنارجزیره های نهان
قامت با وقارقو پیداست.

آنچنانی که از گلی دسته
پیش نجوای آب ها تنها
وسط سبزه ی خزه بسته
تنش از سبزه بیشتر زیبا.

می دهد پای خود تکان، شاید
که کند خستگی زتن بیرون
بال های سفید بگشاید
بپرد دربرابرهامون.

بپرد تا بدان سوی دریا
در نشیب فضای مثل سحر
برود ازجهان خیره ی ما
بزند درمیان ظلمت پَر.

برود در نشیمن تاریک
با خیالی که آن مصاحب اوست
در خط روشن چو مو باریک
بیند آن چیزها که در خور قوست.

لکَ ابری که دور می ماند
موج هائی که می کنند صدا
وندرآن جا کسی نمی داند
که چه اشکال می شوند جدا.

لیک مرغ جزیره های کبود
درهمین دم که او به تنهائی
سینه خالی زفکر بود و نبود
می کند فکرهای دریائی.

نظرانداخته سوی خورشید
نظری سوی رنگ های رقیق
با تکانی به بال های سفید
بجهیده ست روی آب عمیق.

برخلاف تصورهمه ، او
شادوخرم به دیدن آب ست
گرکسی هست یا نه، ناظرقو
قودرآغوش موج ها خواب ست.




یکی بود، یکی نبود. پادشاهی بود که وزیر با عقل و هوشی داشت. یک روز پادشاه همراه وزیرش سوار اسب شد و برای شکار به صحرا رفت تا آهویی شکار کند. آهو زرنگ و تیزرو بود. هر چه پادشاه تیر انداخت، به آهو نخورد. شاه و وزیرش با اسب دنبال آهو تاختند و ساعت ها آهو را دنبال کردند، اما اگر تو در کف دست من مویی می بینی، آن ها هم آهو را دیدند حتی به گرد پای آهو هم نرسیدند. انگار آهو یک قطره آب شده بود و رفته بود توی زمین.شاه و وزیرش خسته و کوفته رفتند و رفتند تا به روستایی سرسبز و آباد رسیدند باغ های آن روستا پر درخت بود و بر شاخه های درخت ها میوه های بسیاری سنگینی می کرد. پادشاه و وزیرش کنار جوی آبی، زیر درخت میوه ای نشستند تا کمی خستگی در کنند. اهالی ده از آمدن شاه و وزیرش خبردار شدند و به کدخدا خبر دادند که: چه نشسته ای که ده ما میزبان شاه و وزیر شده است!»

کدخدا اهالی ده را جمع کرد، به هر کدام دستوری داد و هنوز یک ساعت بیشتر از رسیدن شاه و وزیر به آن ده نگذشته بود که یکی برای آن ها غذا آورد، یکی شربت آورد، یکی کباب آورد و چند نفری هم ساز و دهل ن به حضور میهمانان ده رفتند و به خوبی از آن ها پذیرایی کردند. با اینکه شاه و وزیرش به علت از دست دادن شکار و دویدن دنبال آهو ناراحت و خسته بودند، از دیدن آن ده خوش آب و هوا و پر نعمت و آن پذیرایی شاهانه خوشحال شدند و شکار آهو را فراموش کردند. شاه و وزیر، بعد از آنکه حسابی خستگی شان در رفت، راه افتادند و از آن ده آباد دیدن کردند. شاه رو به وزیرش کرد و گفت: فکر نمی کردم وسط این بر بیابان، روستایی به این آبادی و خوش آب و هوایی وجود داشته باشد.»

وزیر گفت: حتماً این ده کدخدای خوبی دارد و مردمش اهل قانون و حساب و کتاب هستند

شاه گفت: رعایت قانون و کدخدای خوب، چه ربطی به درختان پر میوه و آب و هوای خوب دارد؟»

وزیر گفت: یک سال به من فرصت بدهید تا در عمل جواب شما را بدهم.»

شاه قبول کرد. وزیر رو کرد به اهالی و گفت: شاه از دیدن روستای آباد و پربرکت شما خیلی خوشحال شده است. فکر می کنم هر یک از شما اهالی این روستا، آدم های با فهم و شعوری هستید. به همین دلیل، شاه دستور داده است که اهالی با فهم و شعور این روستا را به حال خودشان بگذاریم و کدخدا را از بالای سرشان برداریم. از امروز به بعد، همه ی شما کدخدایید.»

اهالی روستا از این که این همه مورد توجه شاه و وزیر قرار گرفته بودند، خوشحال  شدند. شاه و وزیرش بار و بندیل خودشان را جمع کردند و با اسب هایشان به طرف قصرشان برگشتند.

آن شب در روستا همه خوشحال بودند. صبح که شد، کدخدای ده مثل روزهای پیش، مسئول آبیاری را صدا کرد و گفت: برنامه ی تقسیم آب را بیاور ببینم امروز آب رودخانه باید به باغ کدام یک از اهالی روستا برود.»میر آب، لبخندی زد و گفت: من دیگر مسئول آبیاری نیستم. همان طوری که شاه دستور داده، خودم برای خودم یک کدخدا هستم و با قانون و برنامه ی تقسیم آب کاری ندارم.»آبیار، دستیارش را صدا کرد و گفت: آهای پسر! بیلت را بردار و آب رودخانه را به طرف باغ خودم بفرست.»دستیار میراب هم لبخندی زد و گفت: خودت می دانی که از امروز من خودم کدخدا هستم و می دانم که چه کاری باید بکنم. نیازی هم به برنامه و دستور جناب عالی ندارم.»

از آن روز به بعد، آسیابان کارش را رها کرد و گفت: من آسیابان نیستم، کدخدا هستم.»

نانوا در دکان نانوایی اش را باز نکرد و گفت: من کدخدا هستم و نانوا نیستم.»

هیچ کس حاضر نشد طبق قانون و برنامه ای که پیش از آن کدخدا برایشان در نظر گرفته بود، کارش را بکند. هر کس فکر می کرد که خودش کدخداست و بقیه باید به دستورهای او گوش بدهند و عمل کنند. به این ترتیب، کارها اصلاً پیش نمی رفت. آب رودخانه به هیچ باغی راه پیدا نکرد و سر خود رفت و رفت تا به روستاهای دیگر رسید. هیچ کس حاضر نبود حرف دیگری را گوش کند. هر کس به دیگری دستور می داد و هیچ دستوری هم اجرا نمی شد. اهالی ده با یکدیگر دعوایشان شد و قهر کردند. همه ی اهالی ده شده بودند فرمانده و کدخدا.یک سال به همین صورت گذشت.

سال بعد، شاه و وزیرش دوباره به طرف آن ده آباد راه افتادند. شاه می گفت: حالا می بینی که هیچ اتفاقی توی روستا نیفتاده است.» وزیرش هم می گفت: کمی صبر داشته باشید تا جواب سوال سال پیش شما را بدهم.»

وقتی آن دو به روستا رسیدند، از تعجب شاخ در آوردند. هیچ اثری از آن روستای سرسبز و باغ های پرمیوه و آباد نبود. مردم روستا همه ضعیف و لاغر و کثیف شده بودند. نه حمامی حمامش را گرم می کرد و نه نانوایی تنورش را. شاه خیلی ناراحت شد. به وزیرش گفت: چه بر سر این روستا آمده؟ چرا دیگر از آن همه شادی و آبادی و نعمت خبری نیست؟»

وزیر گفت: وقتی در جایی هر کس فکر کند که خودش کدخداست و حرفش قانون است و نباید هیچ برنامه و قانونی را رعایت کند، همه چیز خراب می شود

وزیر، اهالی روستا را جمع کرد و قصه را برای آن ها گفت. بعد هم به همه دستور داد که مثل گذشته زیر نظر کدخدا به کار و فعالیت مشغول شوند.از آن روز به بعد، هر وقت بخواهند اهمیت قانون و برنامه و رعایت قانون را گوشزد کنند، به این مثل اشاره می کنند.



آفرینش، رمانی تاریخی است از نویسنده، نمایش نامه نویس و فعال ی روشنفکر آمریکایی، گور ویدال.

شخصیت اصلی و راوی داستان سیروس(یا همان کورش)اسپیتمه، نوه ی خیالی زرتشت ـ ازپدری ایرانی و مادری یونانی ـ و سفیر ایران در آتن است. زمان داستان سالهای سلطنت داریوش کبیر، خشایارشا و اردشیر اول(ربع آخر قرن ششم و نیمه ی اول قرن پنجم پیش از میلاد) و زمان روایت، اواخر عمر اسپیتمه، در دوره ی حاکمیت پریکلس بر آتن است. در این زمان او هفتاد و پنج ساله (و در اثر ابتلا به بیماری آب مروارید) نابیناست.

 سیروس داستان را نه برای خواننده، بلکه برای فیلسوف معروف یونانی دموکریت، که از بستگان مادری او و در سنین جوانی است، روایت می کند. در شروع داستان، آن دو از مراسمی در ادئون به خانه باز می گردند. در آن مراسم هرودوتِ مشهور، به مدت شش ساعت، تاریخ خود را برای مستمعین قرائت کرده است.

سیروس مدعی است که گفته های هرودوت در باره ی جنگ معروف سالامیس نادرست و اغراق آمیز است. دموکریت از او می خواهد علاوه بر شرح واقعی جنگ های ایران و یونان، خاطرات خود از سفر به هند و چین را هم برای او تعریف کند. سیروس می پذیرد و داستان پرماجرا و شگفت انگیزش را با خاطره ی خود از حادثه ی کشته شدن زرتشت در آتشکده ی بلخ به دست تورانیان مهاجم شروع می کند. او که از معدود بازماندگان آن ماجراست در آن زمان هفت ساله بوده و آخرین کلمات زرتشت (و به تعبیر او، اهورامزدا) را به گوش خود شنیده است. حاکم یا ساتراپ بلخ، گشتاسپ، پدر داریوش کبیر است. او که از پیروان زرتشت است، مهاجمین را سرکوب می کند و سیروس را که به جهت خویشی با زرتتشت و شنیدن آخرین سخنان او مورد احترام است، به همراه مادرش لائیس، به دربار داریوش می فرستد.


سیروس در دربار، با کمک آتوسا، همسر قدرتمند و با نفوذ داریوش، به مدرسه ی مخصوص شاهزادگان راه میابد و در آنجا با خشایارشا و مردونیه که هم سن و سال او هستند دوستی به هم می رساند که تا پایان عمر آن دو پابرجا می ماند.

سیروس در جوانی و در دوره ی سلطنت داریوش، به عنوان سفیر عازم هند می شود؛ در میانسالی به دستور خشایارشا به سفارت چین منصوب می گردد و مقارن اوایل سلطنت اردشیر اول، چنان که گفته شد، سفیر ایران در آتن است.

ویدال بی جهت دموکریت را به عنوان طرف صحبت سیروس برنگزیده است. سیروس فردی عقل گرا و شکاک است که به دلیل تربیت زرتشتی خود علاقه ی ویژه ای به دانستن حقایق غایی و آگاهی یافتن از چگونگی آفرینش و فرجام جهان دارد. او در طول مأموریت هایش علاوه بر آشنایی با شیوه های زندگی و عقاید مردمان گوناگون، در هند جینیزم و بودیسم را مستقیمأ از مهاویرا و بودا فرا گرفته و در چین پس از آموختن تائوئیزم از لائوتسه(استادلی)، از محضر کنفسیوس بهره ی فراوان برده است. انتخاب دموکریت که از برجسته ترین فیلسوفان پیش از سقراط و مشهور به ماده گرایی است، این فرصت را در اختیار ویدال قرار داده تا نظریات ادیان و اندیشیه های شرقی در امور گوناگون را با آراء فلاسفه ی یونان، به عنوان آباء اندیشه های فلسفی مغرب زمین مقایسه کند و قوت و ضعف هر یک را در ترازوی عقل دوگانه و دوگونه ی سیروس ـ دموکریت بسنجد.

آفرینش، رمانی نسبتاً حجیم و شامل نه بخش، یا کتاب، از قول اسپیتمه، در حال دیکته کردن خاطرات خود به دموکریت و یک مؤخره ی کوتاه از زبان دموکریت است.

تنوع و تعدد مباحثی که در طول داستان مطرح می شود، نشان دهنده ی آگاهی وسیع ویدال از تاریخ عمومی و تاریخ فلسفه و ادیان است. از او رمان دیگری به نام کتاب یولیانوس نیز به فارسی ترجمه و منتشر شده که در آن به ایران عهد ساسانی و برخورد میترائیزم و مسیحیت در زمان شاپور دوم پرداخته است.




کشاورزی صبور و طنازدر یکی از روستاهای کشور زندگی می کرد. به دلیل عائله زیاد در چنبره فقر گرفتار بود و علیرغم تلاش و کوشش فراوان قادر به رهایی از تله فقر نبود. طوری که فقر مهمان همیشگی او و او نیز میزبان دایمی فقر گشته بود و گویی همزاد یکدیگرشده بودند.

بعد از گذشت سالیان متمادی و نمایان شدن سفیدی در ریش و موی سرکشاورز، روزی کشاورز فقیر از روی طنز رو به فقر کرد و گفت:

ای مهمان همیشگی!!! ای همنشین دایمی!!! یه روز ،آن هم فقط یه روز نه بیشتر، برو خانه احمد خان یا محمود خان( از خان های روستا)، اگه رفتی ازتو خوب پذیرایی نکردند و بهت خوش نگذشت و بد گذشت؛ من که نمردم،همین جام، دوباره برگرد وبیا خدمتگزاریت را می کنم!!!!

از اون روز به بعد، این جمله کشاورز بین اهالی زبان به زبان نقل می شد و اسباب خنده تامل برانگیزآنان را فراهم می ساخت!!



شرکت تولید کننده کفشی در شیکاگو در نظر می گیرد که کفش هایش را در یکی از جزایر که انسان هایی در آن زندگی می کردند،به فروش برساند.

ابتدا یک فروشنده را به آن جزیره می فرستد،فروشنده به محض پیاده شدن می بیند که بومیان جزیره همه بدون کفش هستند،بلافاصله با مدیر فروش شرکت تماس می گیرد ومی گوید من فردا برمیگردم چون اینجا همه پا هستند ونیازی به کفش ندارند.

چند ماه بعد،شرکت فرد دیگری را به آن جزیره می فرستد.فروشنده دوم همین که می بیند جمله بومیان پا هستند،با مدیر فروش تماس می گیرد و می گوید اینجا همه مردم پا هستند وبه کفش نیاز دارند لذا سه هزار جفت دیگرهم کفش بفرستید این تعدادکه آورده ام کم است!!!



نابینایی در روستایی زندگی می کرد. یک شب نابینا فانوس به دست وارد کوچه های روستا شد.

رهگذری او را دید وگفت:

آیا فانوس را به دست گرفته ای که بتوانی در دل این شب تاریک، با چشم نداشته بهترببینی ؟!!!

نابینا در پاسخ گفت:

نه، هم ولایتی ؛ فانوس را به دست گرفته ام تا در دل این شب تاریک، دیگران بتوانند مرا بهتر ببینند!!!!!!!!

     

                                                                                                                                     


دست به دستِ مدّعی شانه به شانه می روی
آه که با رقیبِ من جانبِ خانه می روی!

بی خبر از کنارِ من، ای نَفَسِ سپیده دم
گرم تر از شراره ی آهِ شبانه می روی

من به زبانِ اشکِ خود می دهمت سلام و تو
بر سرِ آتشِ دلم همچو زبانه می روی

در نگهِ نیازِ من موجِ امیدها تویی
وه که چه مست و بی خبر سوی کرانه می روی!

گردشِ جامِ چشم تو هیچ به کام ما نشد
تا به مرادِ مدّعی همچو زمانه می روی

حال که داستانِ من، بهرِ تو شد فسانه ای
باز بگو به خوابِ خوش با چه فسانه می روی؟

(هااااااااااان !!!)


سروده ای از استاد شفیعی کدکنی

که در تیتراژ پایانی مجموعه "از یادها رفته" شبکه یک

در شب های رمضان ،توسط حجت اشرف زاده خوانده می شود»





(01)اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ=اى خدا تو بر اهل قبور نشاط و سرور عطا کن
(02)اللَّهُمَّ أَغْنِ کُلَّ فَقِیرٍ=
خدایا هر فقیر را بى‏ نیاز گردان
(03)اللَّهُمَّ أَشْبِعْ کُلَّ جَائِعٍ=‏
خدایا هر گرسنه را سیر گردان
(04)اللَّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیَانٍ=
خدایا هر را لباس پوشان
(05)اللَّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدِینٍ
=خدایا دین هر مدیونى را ادا فرما

(06) اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ= خدایا هر غمگینى را دلشاد ساز

(07)اللَّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَرِیبٍ= خدایا هر غریبى را به وطن باز رسان
(08)اللَّهُمَّ فُکَّ کُلَّ أَسِیرٍ
=خدایا هر اسیرى را آزاد گردان
(09)اللَّهُمَّ أَصْلِحْ کُلَّ فَاسِدٍ مِنْ أُمُورِ الْمُسْلِمِینَ‏
=خدایا مفاسد امور مسلمانان را اصلاح فرما
(10)اللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیضٍ=
خدایا هر مریض را شفا عنایت کن
(11)اللَّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنَا بِغِنَاکَ=
خدایا به غناى خود جلو فقر ما را ببند
(12)اللَّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حَالِنَا بِحُسْنِ حَالِکَ‏
=خدایا بدیهاى حال ما را به خوبى صفات خودت تغییر ده
(13)اللَّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ=
خدایا دین ما را ادا فرما
(14)وَ أَغْنِنَا مِنَ الْفَقْرِ=
و فقر ما را بدل به غنا و بى ‏نیازى گردان
(15)إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ=
که تو اى خدا بر هر چیز توانایى.


شیخ کفعمى در مصباح و بلد الامین و شیخ شهید در مجموعه خود از حضرت رسول صلى الله علیه و آله نقل کرده ‏اند که آن حضرت فرمود هر که دعا ی فوق را در ماه رمضان بعد از هر نماز واجبى بخواند، حق تعالى بیامرزد گناهان او را تا روز قیامت .نقطه ونکته قابل تامل، وزنی است که پیامبر(ص) به این دعا داده اند!!

کمتر دعایی وجود دارد که توانسته باشد از جانب رسول مکرم اسلام چنین وزنی را به خود اختصاص داده باشد.آمرزیده شدن گناهانی که انسان در طول حیات عمرش مرتکب شده وادامه عوارض و پیامدهای منفی نشأت گرفته از آن گناهان بعد از مرگش تا مادام قیامت!!!!!

تاملی بر دعا:

این دعا از 15 گزاره تشکیل شده است.صرف نظر از معنای باطنی گزاره ها؛ به ظاهر،به غیر از گزاره اول و گزاره آخر،تمامی گزاره ها رویکرد دنیوی دارند.

در گزاره های 2و11و14؛مشخصا به فقر اشاره شده است.

در گزاره های 2و3و4و5و11و13و14(تقریبا نیمی ازگزاره ها) به جنبه اقتصادی یک جامعه تأکید دارند.

گزاره های 6و12 به جنبه روانی انسان و آسیب های روانی توجه دارند.

گزاره 7 به غم غربت (دوری از خدا، دوری از خود ، دوری از وطن و دیارویا دوری از اهل و عیال) اشاره دارد.

گزاره 8 به غم اسارت (اسارت نفس،اسارت خناس،اسارت شیطان، اسارت لذایذ دنیا ، اسارت در زندان های داخلی ، اسارت درزندان های خارجی و یا اسیر جنگی) توجه دارد.

گزاره 10 موضوع بیماری و درمان را مورد عنایت قرار داده است.

گزاره 15 به "قدرت متعالی" یعنی قدرت بی حد و مرز خدای خالق در تحقق چشم اندازهای فوق، تاکید دارد.ازدل این گزاره این طور بر می آید که انسان باید از خدای خود؛ "کفایت تام " طلب کند . (کفایت تام یعنی توانایی نا محدود درتأمین و ی آرزوها و نیازهای خود و دیگران.) چرا؟ زیرا صرف نظر از اینکه انسان ها چه چیزدعا می کنند،چه چیزآرزومی نمایند و چه چیز می خواهند؛ ابتدا باید توانایی به دست آوردن آن آرزوها و آن چیزها را داشته باشند، در غیر این صورت، دعا کردن و آرزو کردن و خواستن صرف؛ امر بیهوده ای جلوه خواهد کرد.

نکته: از 15 گزاره ی این دعای شریف و عجیب، 13 گزاره ( بجز دو گزاره آخر) مزین به اسم اعظم خدا(= الله) هستند. این که این اسم اعظم از ابتدای گزاره دوم حذف به قرینه نشده ؛دلالت بر اهمیت موضوع( خداگرایی + خدامحوری) و مستجاب شدن آن دارد.چرا که وجود اسم اعظم در متن دعا،اسباب مستجاب شدن آن دعا رانیزفراهم می آورد.

+ فقط گزاره ی اول، اشاره به آخرت دارد ودر متن این گزاره نیز برای همه اهل قبور،سرورطلب می کند.

جمع بندی:از فحوای دعا ووزنی که پیامبر اسلام به این دعا داده اند، این طور استنباط می شود که برخلاف برخی که دین اسلام را یه دین تمام عیار،اخروی معرفی می کنند،دینی است که توجه جدی ای به کم و کیف زندگانی انسان در این دنیا به خصوص وضعیت اقتصادی اش دارد.

از این رو، به نظرمی رسد که این دعا را بتوان در مقام " مانیفست اسلام" معرفی کرد و با این مانیفست اظهار داشت که اسلام به دنیا و وضعیت آدم ها در این دنیا نیز توجه خاص داردو نسبت به معیشت،گرسنگی،پوشش مناسب،بدهی،بیماری،غم و اندوه،فساد،اسارت،غربتِ هم انسان و هم انسان مسلمان بی تفاوت نیست.



دو واژهٔ اَحیا» و اِحیا» از زبان عربیِ وارد زبانِ فارسی شده‌اند. هردو در اصل با همزه به‌کار می‌رفته‌اند، اما به‌مرور همزه‌شان افتاده‌است؛ یعنی اَحیاء» و اِحیاء»؛ براساس قوانین طبیعیِ تحول زبان، به‌صورت اَحیا» و اِحیا» نوشته و تلفظ می‌شوند.

- این دو واژه ریشهٔ مشترک دارند، اما معنی آنها با هم فرق دارد. هردو با حَیّ» (به‌معنی زنده) که در فارسی کاربرد داشته و دارد هم‌ریشه‌اند. برای مثال، امروزه حَیّ‌وحاضر» هنوز در فارسی رایج است و مفهوم آن برای همهٔ ما آشناست.

& و اما معنی اَحیا» و اِحیا»:

الف- اَحیا: جمع حَیّ» است و معنی آن زندگان است.
ب- اِحیا: به‌معنی زنده‌داشتن، زنده نگه‌داشتن، زنده‌کردن و همچنین شب‌زنده‌داری و بیدار ماندن در شب است.

نتیجه) بنابراین، شبِ اِحیا» یا شب‌های اِحیا» درست است نه شبِ اَحیا» و شب‌های اَحیا»


برگرفته از:https://abhar.kowsarblog.ir



زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا

چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا


چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید

چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا


زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه

که جان را و جهان را بیاراست خدایا


زهی شور زهی شور که انگیخته عالم

زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا


فروریخت فروریخت شهنشاه سواران

زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا


فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم

ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا


ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون

دگربار دگربار چه سوداست خدایا


نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم

چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا


چه نقشیست چه نقشیست در این تابه دل‌ها

غریبست غریبست ز بالاست خدایا


خموشید خموشید که تا فاش نگردید

که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا



زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست و چه خوبست چه زیباست خدایا

از آن آب حیاتست که ما چرخ نیم
نه از کف و نه از نای نه دف‌هاست خدایا

یقین گشت که آن شاه در این عرش نهانست
که اسباب شکرریز مهیاست خدایا

به هر مغز و دماغی که درافتاد خیالش
چه مغزست و چه نغزست چه بیناست خدایا

تن ار کرد فغانی ز غم سود و زیانی
ز تست آنک دمیدن نه ز سرناست خدایا

نی تن را همه سوراخ چنان کرد کف تو
که شب و روز در این ناله و غوغاست خدایا

نی بیچاره چه داند که ره پرده چه باشد
دم ناییست که بیننده و داناست خدایا

که در باغ و گلستان ز کر و فر مستان
چه نورست و چه شورست چه سوداست خدایا

ز تیه خوش موسی و ز مایده عیسی
چه لوتست و چه قوتست و چه حلواست خدایا

از این لوت و زین قوت چه مستیم و چه مبهوت
که از دخل زمین نیست ز بالاست خدایا

ز عکس رخ آن یار در این گلشن و گار
به هر سو مه و خورشید و ثریاست خدایا

چو سیلیم و چو جوییم همه سوی تو پوییم
که منزلگه هر سیل به دریاست خدایا

بسی خوردم سوگند که خاموش کنم لیک
مگر هر در دریای تو گویاست خدایا

خمش ای دل که تو مستی مبادا به جهانی
نگهش دار ز آفت که برجاست خدایا

ز شمس الحق تبریز دل و جان و دو دیده
سراسیمه و آشفته سوداست خدایا



به احتمال زیاد امشب "شب قدر" است. شب گفتگوی مستقیم و بی واسطه با خدای خالق است.شبِ قدرشناسی،رازونیازکردن و خواستن است.خدا را قدر نهیم به خاطرنعمت وجود و نعمت شب قدر که فرصت گفتگو کردن با خودش را به بندگان عطا فرمود.

پس فرصت را مغتنم بشماریم و ازخدای منان بخواهیم که:

-عناصر شناختی مان (چشم،گوش،فواد وغیره) را سالم و سالمتر سازد تا توان درست خودشناسی، خداشناسی، هستی شناسی،دین شناسی، راه شناسی ، زیباشناسی و غیره را داشته باشیم.

- عقل مان را کامل،فعال و خلاق سازد تا درست ترین تصمیمات را در لحظات بگیریم.

- ایمان مان را به خودش افزایش دهد و نهال یقین را در قلب مان به درختی تناور تبدیل کند؛ تا عمل مان صالح و خالص گردد.

- نه تنها لایه های جسمانی،روانی و مان را سالم نگه دارد،بل که لایه های سه گانه همه بیماران ودردمندان جسمی، روانی و را بهبود ببخشد ودرمان نماید.

- به مسئولان ، تصمیم سازان و تصمیم گیران مملکت مان؛ نیک اندیشی ودرستکاری ؛روحیه خدمت به مردم و عرق میهن دوستی را عطا نماید تا مسایل ،مشکلات و چالش های فرهنگی، اجتماعی،ی،اقتصادی و زیست محیطی موجود کشورمان هر چه زودتربرطرف گردد و سامان یابد؛ در غیر این صورت، مدیرانی نیک اندیش ترو درستکارترومردم گرا ترووطن دوست تر، روزی این کشور و این مردم گرداند.

-بندگانش را از خواب غفلت بیدار نماید و از بی تفاوتی ی برهاند وروحیه مطالبه گری را در آنان تقویت گرداند؛ به خصوص در نزد مردم ایران.

-بنیاد خانواده را مستحکمتر و گرمتر نماید و زوج ها را نسبت به هم صمیمی تر و جذاب تر گرداند تا هیچوقت از هم سیر نشوند.

- والدین را در تربیت درست فرزندان شان توفیق دهد.

-اسباب ادامه تحصیل همه مستعدان را فراهم آورد.

-نظام آموزشی را در همه مقاطع درمسیری هدایت نماید که فارغ التحصیلان آن افرادی موثر،مفید و کارآمدی برای خود، خانواده و جامعه باشند.

-اسباب بچه دارشدن سهل و سریع تمامی زوج هایی را که چندین و چند سال در حسرت داشتن بچه می سوزند، فراهم آورد.البته بچه هایی سالم، صالح و ماندگار.

-اسباب ازدواج آسان و مناسب و موفق وپایدار تمامی مجردها ( ازدواج نکرده ها،مطلقه ها و همسر فوت کرده ها) را فراهم آورد.

-اسباب اشتغال مناسب،درآمدزا و پایدارهمه بیکاران و بیکارشدگان را فراهم آورد.

-معیشت نیکو و زندگی عزتمندانه وسعادتمندانه را روزی همه خانواده ها و بندگانش بنماید.

- اسباب درمان سهل، سریع و ارزان همه بیماران، مجروحان، معلولان وجان آفرینان جنگ و بیماری های صعب العلاج ولاعلاج را مهیا سازد.

- دل همه اندوهگینان و غمگینان را به شادی و نشاط منور و مزین بنماید.

-گره ازگرفتاری همه گرفتاران ( زندانیان، بدهکاران، مصیبت دیدگان وغیره) بگشاید تا زندگی توام با آرامش را دوباره تجربه کنند.

- همه مردم را ( زن و شوهر؛ والدین و فرزندان؛ برادران و خواهران؛اقوام؛ معلمان و دانش آموزان؛ اساتید و دانشجویان؛ روسا و مرئوسان؛ کارفرمایان و کارگران؛ مدیران و کارمندان؛ همکاران؛ فروشندگان و خریداران؛  سازمان ها وارباب رجوعان ؛ شاکیان ومتشاکیان؛ کارگزاران و مردم وغیره) نسبت به هم مهربان تر، منصف تروقدرشناس تر بگرداند.

- بلایا را از بندگانش دفع نماید و طعم شیرین هدایایش را به آنها بچشاند و عاقبت همه را ختم بخیرکند.

- همه رفتگان را ببخشاید و بیامرزد و روح شان را شاد و مسرور نماید.

-  درظهورحجت حق،نور چشم انبیاء و اولیاء،تعجیل فرماید.



دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا


کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که بازبینیم دیدار آشنا را


ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا


در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل

هَاتَ الصََّبوح هُبََّوا یا ایها السکارا


ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را


آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا


در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را


آن تلخ وش که صوفی اُم الخبائثش خواند

اَشهَی لنا و اَحلَی من قُبله العَذارا


هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را


سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

دلبر که در کف او موم است سنگ خارا


آیینه سکندر جام می است بنگر

تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا


خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت رندان پارسا را


حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود

ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را





اثر پروانه‌ای مفهومی است که از دنیای علم و نظریه آشوب وارد محافل عمومی شده و گاهی اوقات از آن برای تبیین و تحلیل بعضی از رویدادها نیز استفاده می شود. ساده‌ترین تعریف و تعبیر از این مفهوم را می‌توان در همان عنوان مقاله مشهور لورنتسِ ریاضیدان در ۱۹۷۲، با عنوانِ »آیا بال‌زدن پروانه‌ای در

برزیل می‌تواند باعث ایجاد تندباد در تگزاس شود؟  جستجو کرد؛ به این معنی که بال زدن یک پروانه - به‌عنوان تمثیل امری ظریف، کم‌اهمیت و حرکت و فعالیتی بسیار کوچک - در نهایت و در پی تاثیر و تاثرات متقابل و متعدد و مستمر می‌تواند به رویدادی بزرگ و بنیان‌برافکن منجر شود.

 

اقوام و دوستان ساکن تهران خبر از حضور پرشمار " پروانه های رنگا رنگ " می دهند. این حضور پرتعداد پروانه ها ،با توجه به تئوریِ اثر پروانه ای؛ این موضوع را در ذهن می پروراند که نکند پَر این پروانه ها ی خوش آب و رنگ موجبات یک رخداد بزرگ  و وضعیت آشوبناک را فراهم آورند!!! نکته قابل تامل این که ات، ولو پروانه‌های خوش نقش و نگار، می‌توانند حامل و ناقل انواع بیماری‌ها و آفت‌ها باشند.در هر صورت لازم است متولیان و متصدیان امر،به خصوص مرکز مدیریت بحران، معاونت بهداشتی وزارت بهداشت و درمان و نیز سازمان حفظ نباتات در این رابطه حساس شوند و از خود واکنش نشان دهند.

هر چند حضور پروانه های رنگین بال و پرّان در کنار سبزه و گل و درخت، مناظر زیبای طبیعی و چشم نوازی را نقاشی کرده و فضای لطیف و شاعرانه ای را ترسیم می نماید که می توان آن را فرصت شمارد و لطف حق* دانست؛لیکن حضور انبوه و متناوب و غیر معمول آن شاید جای تامل و بررسی داشته باشد که نکند در آینده اسباب رسوایی گردد.

 

* اشاره به بیتی از حضرت مولانا:

لطف حق با تــــو مـــداراها کنــــد

چون که از حد بگذرد رسوا کند  


به گزارش پایگاه انگلیسی باکس هرالد، تارا شریفی دانش آموز ۱۱ ساله ایرانی مقیم انگلیس موفق شد رکورد ضریب هوشی اینشتین، فیزیکدان معروف را بشکند.

طبق گزارش این پایگاه انگلیسی، تارا شریفی (دانش‌آموز ایرانی مقیم انگلیس) توانست نمره ۱۶۲ را در تست هوش منسا (انجمن بین‌المللی تیزهوشان)کسب کند؛ این بدان معنی است که ضریب هوشی وی از معیار‌ها درباره ضریب هوشی افراد نابغه که ۱۴۰ است، نیز فراتر رفته است.

پایگاه باکس هرالد همچنین نوشت: نمره این دختر دو عدد بالاتر از ضریب هوشی تخمین زده شده برای آلبرت اینشتین، فیزیکدان معروف و استیون هاوکینگ (فیزیکدان برجسته انگلیسی) است.

به نوشته باکس هرالد، تارا هم اکنون واجد شرایط عضویت در منسا است؛ همچنان که وی به عنوان عضو جمعیت تیزهوشان (High IQ society) نیز شناخته می‌شود.

خانواده این نابغه کوچک که اکنون ساکن انگلستان هستند، از روستای خون در بخش بوشکان از توابع شهرستان دشتستان که در ۷۲۰ کیلومتری جنوب شرقی برازجان مرکز استان بوشهر قرار دارد، آمده‌اند. پدر او می‌گوید: من می‌دانستم تارا بسیار باهوش است، اما نه تا این اندازه و از موفقیت کم‌نظیر دخترم به خودم می‌بالم، اما پیروزی بزرگ او برای من هم، غیر‌منتظره بود».
 
این نابغه کوچک می‌گوید: دوست دارد وقتی بزرگتر شدم به نوعی با ریاضیات سر و کار داشته باشم. شرکت در آزمون تصمیم مشترک پدر و مادرم بود که ضمن موفقیت، یک فرصت عالی برای آشنا شدن با دیگر شرکت‌کنندگان در این مسابقه نیز می‌باشد».


پلّه پلّه تا ملاقات خُدا ؛عنوان کتابی است که درباره ی زندگی، اندیشه و سُلوک مولانا جلال الدین رُومی به قلم استاد،دکتر عبدالحسین زرین کوب در سال 1369 به رشته ی تحریر درآمده و توسط انتشارات علمی به زیور طبع مزیّن شده است. این کتاب با یک مقدمه و 11 قسمت در 394 صفحه تنظیم گشته. در قسمت 4 کتاب با عنوانِ: طلوع شمس ، نحوه رویارویی مولانا با شمس و پرسش و پاسخ بین آن دو را چنین شرح داده است، وصفی خواندنی و آموزنده:

اما آن روز، که با آن همه خرسندی و بیخیالی از راه بازار به خانه بازمی گشت، عابری ناشناس با هیئت و کسوتی که یادآور احوال تاجران خسارت دیده ی بازار به نظر می رسید، ناگهان از میان جمعیت اطراف پیش آمد، گستاخ وار عنان فقیه و مدرس پرمهابت و غرور شهر را گرفت، در چشمهای او که هیچیک از مریدان و شاگردان جرئت نکرده بود شعاع نافذ و سوزان آنها را تحمل کند،خیره شد و طنین صدای او سقف بلند بازار را به صدا درآورد.این صدای ناآشنا و جسور سوالی گستاخانه و ظاهراً مغلطه آمیزرا بر وی طرح کرد:

-صراف عالم معنی، محمد (ص) برتر بود یا بایزید بسطام؟

مولانای روم که عالیترین مقام اولیا را از نازلترین مرتبه ی انبیا هم فروترمی دانست و در این باره تمام  اولیا و مشایخ بزرگ گذشته را هم با خود موافق می دید ، با لحنی آکنده از خشم و پرخاش جواب داد:

-محمد(ص) سرحلقه انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟

اما درویش تاجرنما که با این جواب خرسند نشده بود بانگ برداشت:

-پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک ، سبحانی ما اعظم شأنی بر زبان راند؟

. لحظه یی تامل کرد و سپس پاسخ داد:

-بایزید تنگ حوصله بود به یک جرعه عربده کرد؛(اما) محمد دریانوش بود به یک جام ،عقل وس خود را از دست نداد!!

. جوّی که در این لحظه به وجود آمده بود برای اطرافیان مولانا قابل تحمل نبود و سخن مرد ناشناس هیجان انگیز و جسارت آمیز می نمود. مولانا یک لحظه به سکوت فرو رفت و در مرد ناشناس نگریستن گرفت. امّا در نگاه سریعی که بین آنها ردّ و بدل شد، بیگانگی آنها تبدیل به آشنایی گشت. نگاهها به رغم آنکه کوتاه و گذرا بود اعماق دلهاشان را کاویده بود و به زبان دلها هرچه گفتنی بود به بیان آورده بود. نگاه شمس به مولانا گفته بود: " از راه دور به جستجویت آمده ام، امّا بااین بارگران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله می توانی رسید؟" و نگاه مولانا به او پاسخ داده بود: " مرا ترک مکن درویش،با من بمان و این بار مزاحم را از شانه های خسته ام بردار!" مبادله ی این نگاهها سائل و قائل را به هم پیوند داده بود.»

( حال صرف نظر از پاسخ مولانا به شمس،اگر شمس این سوال را از شما می پرسید، چه پاسخی می دادید؟ )




به مناسبت فرا رسیدن عید فطر فرازهای آخر دعای 46 صحیفه سجادیه را با هم نجوا می کنیم:


فَهَا  أَنَا ذَا أَؤُمُّکَ بِالْوِفَادَهِ ،

وَ أَسْأَلُکَ حُسْنَ الرِّفَادَهِ ،

فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ،

وَ اسْمَعْ نَجْوَایَ ،

وَ اسْتَجِبْ دُعَائِی ،
وَ  لَا  تَخْتِمْ یَوْمِی بِخَیْبَتِی ،

وَ لَا تَجْبَهْنِی بِالرَّدِّ فِی مَسْأَلَتِی ،

وَ أَکْرِمْ مِنْ عِنْدِکَ  مُنْصَرَفِی ،

وَ تُرِیدُ مُنْقَلَبِی ،
إِنَّکَ غَیْرُ ضَائِقٍ  بِمَا تُرِیدُ ،

وَ  لَا عَاجِزٍ عَمَّا تُسْأَلُ ،

وَ أَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ ،


وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ


پس اینک منم که آهنگ آمدن به درگاه تو را نمودم

و پذیرایى نیکو از تو مى‏خواهم.

پس بر محمّد و خاندانش درود فرست

و نجوایم را بشنو
و دعایم را مستجاب کن

و روزم را به ناامیدى به پایان نرسان

و در خواهشم، دست رد بر پیشانى‏ام نزن

و رفتنم را از نزدت و بازگشتم را به سویت، گرامى دار.

به درستى که تو آنچه بخواهى، برایت سخت و دشوار نیست

و از آنچه از تو درخواست شود،ناتوان نیستى

و تو بر هر چیزى توانایى

و هیچ حرکت و نیرویى نیست، مگر به یارى خداوند بلندمرتبه بزرگ.





پرنده بر شانه ی انسان نشست .

انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت :اما من درخت نیستم. تو نمی توانی بر روی شانه ی من آشیانه بسازی .

پرنده گفت : من فرق آدم ها و درخت ها را خوب می دانم . اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم !!!

انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممکن بود   .

پرنده گفت : راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟

انسان منظور پرنده را نفهمید و بازهم خندید.

پرنده گفت : نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است !!؟

 انسان دیگر نخند ید انگار ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد، چیزی که نمی دانست چیست .شاید یک  آبی دور؛ اوج دوست داشتن .

پرنده گفت : غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که بال زدن از یادشان رفته است . درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است ، اما اگر تمرین نکند فراموشش می شود !!

پرنده این را گفت و پر زد . انسان ردِّ پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به  یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش ،آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد .

آن وقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت : یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟زمین وآسمان،هردوبرای توبود ولی تو هرگزآسمان را ندیدی یا نخواستی که ببینی ؟!!

راستی عزیزم ، بال هایت را کجا گذاشتی ؟

انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد ؛ آن گاه بنده وار سر در آغوش خدا گذاشت و زارزار گریست .




بخشش را بخش کن» . محبت را پخش کن»

غضب پریشانی» است . نهایتش پشیمانی» است

به طرف» گوش بده . بی طرف»

نظر بده

شکیبایی . بر هر دعوایی» ، دواست»

هر چه بضاعتمان» کمتر است قضاوتمان» بیشتر است

وقتی

عصبانی» هستم . لب به لبخند» نمی زنم!

با خویشتنداری» . خویشاوند داری»

بخشش» . پاک کن رنجش»

به

خشم» . چشم» نگو

در اینکه با هم تفاوت داریم»، با هم تفاهم داریم» ؟!

موقع عصبانیت داد نزن» خود را  باد بزن» !

سوء تفاهم ، تیر خطایی» است که از

گمان» رها می شود!

انسان خوشرو» . گل خوشبو» ست

آتشنشان» باش . آتشفشان» نباش

از

دورویی دوری» کنیم . جای دوری» نمی رود!

وقتی دور هم» جمع نشدیم . دور از هم» منها شدیم!

از تنفر» . متنفرم»

می توانست» اینطور نباشد . می توانم»  اینطور نباشم.



پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید.

عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: باید ازت عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه».

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

گفت:زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.

پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روزصبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت:

اما من که می دانم او کیست؟



پدر قیس(قیس=مجنون) بعد از این که از پدر لیلی در حین مراسم رسمی خواستگاری جواب منفی شنید؛ برای رهایی فرزندش از" بلای عشق " او را به حج برده تا در کنارخانه خدا ازخدای کعبه بخواهد که پسرش را از این وضعیت نا بسامان و آشفته نجات دهد.

اما مجنون دست در حلقه کعبه زده و خطاب به " خداوندگار عشق" می گوید:


در حلقه عشق جان فروشم* بی حلقه او مباد گوشم

گویند زعشق کن جدایی*کاینست طریق آشنایی

من قوت ز عشق می پذیرم* گر میرد عشق من بمیرم

پرورده عشق شد سرشتم* بی عشق مباد سرنوشتم

یا رب به خدایی خداییت * وانگه به جمال پادشاییت 

کز عشق به غایتی رسانم * کو ماند اگر چه من نمانم

کزچشمه عشق ده مرا نور * وین سرمه مکن ز چشم من دور

گرچه ز شراب عشق مستم * عاشق تر ازین کنم که هستم



پرفسور جوزف نایJ.Nye،استادروابط بین الملل مدرسه ی حکومتی "جان اف کندی" Jonh F.Kennedy دانشگاه هاروارداست که مقوله ی "قدرت نرم" Soft Power رانخستین بار در چارچوب نظریه ای مستقل درسال1990 درباب بازبینی ماهیت ونتایج قدرت آمریکا و دربرابر قدرت سختHard  Power   مطرح کرد. جوزف نای پس از فروپاشی شوروی مقاله دیگری تحت عنوان "کاربرد قدرت نرم" در فصلنامه فارن پالسی در سال ۲۰۰۴ منتشر ساخت که تکمیل کننده نظرات قبلی او ومتناسب با تغییرات جهان در سال های پس از فروپاشی شوروی و بویژه تحولات ناشی از واقعه یازده سپتامبر در روابط بین الملل بود.

در مقاله مذکور جوزف نای دیدگاه خود را درباره ایجاد تغییرات از طریق به کارگیری دیپلماسی عمومی در کنار بکارگیری قدرت نرم در میان نخبگان جامعه هدف مطرح کرد. بعدها نظرات او تکمیل تر شد و به عنوان دستورالعمل ت خارجی آمریکا تحت عنوان بکارگیری "قدرت هوشمند" Smart power به مورد اجرا گذارده شد. براساس این نظریه آمریکا با استفاده از دیپلماسی عمومی و قدرت هوشمند به برقراری نفوذ در بدنه جامعه هدف کمک می کند. این دیدگاه با دستورالعمل های اجرایی که توسط کارشناسان اطلاعاتی آمریکا نظیر دکتر جین شارپ» تهیه شد، در سطح رسانه های گروهی به مفهوم "انقلاب نرم" معروف شد.

واضع این اصطلاح، آن را این طور توصیف می کند.توانایی یک کشوربروادارکردن کشورهای دیگربه این که همان چیزی رابخواهند که او می خواهد وآن هم ازراه جاذبه های فرهنگی وایدئولوژیک که خوددراختیاردارد.به سخن دیگر؛ قدرت نرم به آن گروه از توانمندی ها و توانایی های یک کشورگفته می شود که با بکارگیری ابزارهایی چون فرهنگ،آرمان یاارزش های اخلاقی به صورت غیر مستقیم برمنافع یارفتاردیگر کشورها اثرمی گذارد».

تا سال 1945 میلادی غالب جنگ‏ها "جنگ سخت" بود. پس از آن با توجه به دو قطبی شدن جهان به بلوک شرق و بلوک غرب، دور جدیدی از رقابت ها میان آمریکا و شوروی سابق آغاز شد که به "جنگ سرد" مشهور شد. جنگ سرد ترکیبی از جنگ سخت و جنگ نرم بود که طی آن دو ابر قدرت در عین تهدیدهای سخت از رویارویی مستقیم با یکدیگر پرهیز می‏ کردند. با فروپاشی شوروی در سال 1991 میلادی و پایان جنگ سرد کارشناسان بخش جنگ در ایالات متحده با استفاده از تجارب دو جنگ جهانی و دوران جنگ سرد دریافتند که می شود با هزینه کمتر و بدون دخالت مستقیم در سایر کشورها به اهداف ی، اقتصادی و. دست یافت که در ادبیات ی جهان به جنگ نرم شهرت یافت.

این نوع جنگ از فروپاشی شوروی شروع و تاکنون ادامه داشته و متکی بر تهدیدات نرم و قدرت نرم فرهنگی و اجتماعی است. آمریکایی ها با استفده از این نوع جنگ تاکنون موفق به تغییر چندین رژیم ی در کشورهای مورد نظر شدند. انقلاب های رنگی که در چندین کشور بلوک شرق و شوروی سابق رخ داد،در واقع نمونه ای از جنگ نرم است.

آمریکایی ها با استفاده از قدرت نرم موفق به تغییر رژیم های ی در کشورهایی چون لهستان، گرجستان، چک اسلواکی، قرقیزستان، اکراین و تاجیکستان گردید. در تمامی این دگرگونی های ی بدون استفاده از ابزار خشونت و صرفا با تکیه بر قدرت نرم و ابزار رسانه، با تغییر در ارزش ها و الگوهای رفتاری از رژیم های ی حاکم مشروعیت‏ زدایی گردید و از طریق جنبش‏ های مردمی و ایجاد بی ثباتی ی، قدرت ی جابه جا شد.جنگ نرم تاکنون در قالب‏های مختلف مثل: انقلاب مخملی، انقلاب های رنگی (انقلاب نارنجی و.)، عملیات روانی ، جنگ رسانه‏ ای وبا استفاده از ابزارهای رسانه‏ ای چون:رادیو، تلویزیون، سینما،رومه و امثال آن به اجرا در آمده است.

بنابراین جنگ نرم، امروزه مؤثرترین، کارآمدترین و کم هزینه ترین و درعین حال خطرناک ترین و پیچیده ترین نوع جنگ علیه امنیت ملی یک کشور است، چون می توان با کمترین هزینه به اهداف سلطه گری نایل آمد.در جنگ نرم اهداف زیردنبال می شود:

- استحاله فرهنگی در جهت تأثیرگذاری شدید بر افکار عمومی جامعه مورد هدف با ابزار خبر و اطلاع رسانی هدفمند و کنترل شده که نظام سلطه همواره از این روش برای پیشبرد اهداف خود سود جسته است.

- استحاله ی به منظور ناکارآمد جلوه دادن نظام مورد هدف و تخریب و سیاه نمایی ارکان آن نظام.

- ایجاد رعب و وحشت از مسائلی همچون فقر، جنگ یا قدرت خارجی سرکوبگر و پس از آن دعوت به تسلیم از راه پخش شایعات و دامن زدن به آن برای ایجاد جو بی اعتمادی و ناامنی روانی.

- اختلاف افکنی در صفوف مردم و برانگیختن اختلاف میان مقام های نظامی و ی کشور مورد نظر در راستای تجزیه ی کشور.

- ترویج روحیه یاس و ناامیدی به جای نشاط اجتماعی و احساس بالندگی از پیشرفت های کشور.

- بی تفاوت کردن نسل جوان به مسائل مهم کشور.

- کاهش روحیه و کارآیی در میان نظامیان و ایجاد اختلاف میان شاخه های مختلف نظامی و امنیتی.

- ایجاد اختلاف در سامانه های کنترلی و ارتباطی کشور هدف.

- تبلیغات سیاه (با هدف براندازی و آشوب) به وسیله شایعه پراکنی، پخش تصاویر مستهجن، جوسازی از راه پخش شب نامه ها و.

- تقویت نیتی های ملت به دلیل مسائل مذهبی، قومی، ی و اجتماعی نسبت به دولت شان به طوری که در مواقع حساس این نیتی ها زمینه بحران و آشوب در کشور را فراهم کند.

- تلاش برای بحرانی و حاد نشان دادن اوضاع کشور از راه ارائه اخبار نادرست و نیز تحلیل های نادرست و اغراق آمیز.



 آموزشگاه له روزه در سوئیس یکی از برترین آموزشگاه های جهان است. این آموزشگاه سال هاست از سرشناس ترین چهره های جهان میزبانی کرده است.این مدرسه شبانه روزی قدیمی ترین مدرسه شبانه روزی بین المللی سوئیس است. این موسسه دارای دو آموزشگاه در دو مکان زیبا است که بر اساس فصل های بهار و تابستان طراحی شده است.در زمستان، مدرسه به کلبه های چوبی برای اسکی و تفریح دانش آموزان کوچ می کند.این مدرسه به طور میانگین سالانه پذیرای ۴۰۰ دانش آموز

با ۹۰ معلم

ثبت است.

موسسه له روزه توسط پائول امیل کارنا در سال ۱۸۸۰ ساخته شده است.دانش آموزان این مدرسه در میانگین سنی هشت تا هجده سالگی قرار دارند. این مدرسه شبانه روزی بین المللی دانش آموزان را از 67 کشور پذیرفته و سپس به لحاظ جنسیت (دختر و پسر بودن) آنان را تفکیک می کند. دانش آموزان له روزه معمولا دو زبانه هستند، و آنها مجاز به مطالعه تا چهار زبان در یک زمان نیز خواهند بود.


برخی از فارغ التحصیلان معروف این مدرسه عبارتند از:

شاهزاده رنهیر موناکو، پادشاه آلبرت دوم بلژیک، پادشاه فاروق مصر و محمدرضا پهلوی از ایران.



در سال

۱۳۰۹ (قمری) کتابی به قلم شخص ناشناسی به نام " تأدیب النساء "نوشته و منتشر شد. هر فصل این رساله به نحوه اصلاح رفتار و کردار ناپسندی می‌پردازد که نویسنده منتسب به ن می‌داند:

فصل اول دربارهٔ سلوک زن»، فصل دوم حفظ زبان»، فصل سوم گله‌گزاری»، فصل چهارم قهر کردن»، فصل پنجم طرز راه رفتن»، فصل ششم آداب غذا خوردن»، فصل هفتم پاکیزه نگه داشتن بدن و استعمال بعضی از عطریات»، فصل هشتم طرز لباس پوشیدن»، فصل نهم آداب خوابیدن» و فصل دهم دربارهٔ آداب صبح برخاستن از خواب» است.

چند سال بعد بی‌بی‌خانم استرآبادی در سال

۱۳۱۳ (قمری) اندکی قبل از ترور

ناصرالدین شاه کتابی به نام " معایب الرجال "

نوشت که ردیه‌ای بر آن بود. بی‌بی‌خانم در این کتاب ضمن برشمردن معایب مردان سعی کرده‌است راه و رسم درست شویی را توضیح دهد. او در این رساله علاوه بر آن که پاسخی جداگانه به هر ده فصل کتاب تأدیب‌النسا می‌دهد چهار فصل را نیز به معایبی که در مردان می‌بیند نسبت می‌دهد.

این چهار فصل عبارت اند از: اطوار شراب‌خوار»، کردار اهل قمار»، در تفصیل چرس و بنگ و واپور و اسرار» و شرح گفتگو در اوضاع عبائره و اقرات اجامره و الواط». او در این کتاب مردان را دعوت می‌کند که دست از تأدیب کردن نسوان بردارند و در پی تأدیب و تربیت خود برآیند». در بخش آخر بی‌بی خانم به شرح داستان زندگی خود و داستان بی‌وفایی شوهرش می‌پردازد.

بی‌بی‌خانم در این کتاب آورده‌ است:

نه هر مردی از هر زنی فزون‌تر است و نه هر زنی از هر مردی فروتر».

انواع و اقسام از خواص و عوام زن و مرد خوب و بد هر دو می‌باشند، صفات حمیده و رذیله از همه قسم مشاهده می‌شود. اگر باید تربیت بشوند باید همه را بنمایند؛ و تربیت هم موقوف به تمام قوانین تمدن و تدین ملیه و دولتیه و شرعیه و عرفیه کشوریه و لشکریه می‌باشد».


نثر معایب‌الرجال پر از کلمات و عبارات عربی است و نویسنده جابه‌جا برای روشن کردن منظور خود از شعر و آیات قرآن و احادیث بهره برده‌است. زبان آن تند و بی‌پروا و به دور از محافظه‌کاری» است.



"درزمینه ادبیات"، عنوان کتابی است که"امبرتواکو" (U.Eco)،نشانه شناس و رمان نویس بلند آوازه ایتالیا در سال 2004 میلادی به رشته تحریر در آورد.

او در فصلی با عنوان " برخی کارکردهای ادبیات "؛ این دیدگاه که کارکرد اصلی ادبیات سرگرم کردن است،نمی پذیرد و آن را برای کارکردهای تبیین ادبیات ناکافی می داند.

او چنین دلیل می آورد که " ذهن انسان" بدون ارتقای زبان،رشد نمی کند. چرا که  " زبان" یعنی نظام ارتباطی ای که ما در محیط جمعی با آن می اندیشیم. ارتقای اندیشه نیز زمانی به وقوع می پیوندد که زبان ارتقا یابد.

به باور اکو،ارتقای زبان وقتی امکان پذیر است که انسان به تمرین ادبی و خلق و مطالعه ادبیات بپردازد.به تعبیر اکو کیمیاگری و کیمیای شورانگیز واژه ها در شعر،نمایشنامه،داستان و رمان در این است که آنها ذهن و زبان مار به تحرک وامی دارند و امکان بارورسازی و زایایی بیشتر زبان را ممکن می سازند.»

ادبیات "بازی کودکانه" با زبان نیست، بل که "بازی خلاقانه" بکارگیری تمام قابلیت های زبانی انسان برای اندیشیدن و خلق کردن است. ممارست جدی و تمرین های پیوسته در این راه باعث ارتقا ،تعالی و گسترش قابلیت های زبان و در نهایت ذهن انسان می شود. پس در مجموع می توان گفت که:

مهمترین کارکرد هنر و ادبیات ، "ارتقای ذهن انسان" است.



 

" چگوارا" برای "راه رفتن" تعبیری دارد که بوی "تغییر"از آن می آید؛بویی که با گلبول های خون تلفیق می گردد و در وجود انسان به جریان خود ادامه می دهد وباعث تغییر وتحول در آدمی می گردد.او می گوید:

ما برای رفتن یا نرفتن به این سفر،شیر یا خطّ انداختیم.شیر آمد،یعنی باید رفت،وما رفتیم.اگر خطّ هم می آمد و حتّی اگر 10بارپشت سر هم خطّ می آمد، ما آن را شیر می دیدیم وراه می افتادیم!!!

انسان میزان همه چیز است؛نگاه من است که به همه چیز معنا می دهد.

ما می خواستیم این گونه باشد وشد.مهمّ نبود که آیا شتاب زده تصمیم گرفته بودیم یا نه.مهمّ آن بود که گام در راهی می گذاشتیم که دوست داشتیم.ما به راه افتادیم و رفتیم.

هنگامی که برگشتیم، دیگرآن آدم پیشین نبودیم،عوض شده بودیم.سفر نگاه ما را به اوج ها برده بود،بزرگ تر شده بودیم.






آخر

هفته دلم تنگ تر از هر روز است

جمعه ها پای دلم لَنگ تر از هر روز است

ابر چشمم پُرِ از بغض و دلم

بارانی است

سوز این حنجره خوش زنگ تر از هر روز است

سر به

دیوار زدن چاره ی ناچار من است

به گمانم که دلت سنگ تر از هر روز است

جمعه ها روز نجات دل

عاشق گر هست

پس چرا این همه دل تنگ تر از هر روز است؟

من و یادت چه غزلها که

تغزّل کردیم

این تغزّل که خوش آهنگ تر از هر روز است

می رود

جمعه ولی یاد تو از دل هرگز

در دلم عشق تو پر رنگ تر از هر روز است





فردا سال گشت شهادت دکتر مصطفی چمران است.از آنجا که فردا نیستم،امروز این پست را راجع به ایشان ایجاد کردم.

وی در 17 اسفند ماه سال 1310 هجری خورشیدی درتهران متولد و در31 خرداد ماه سال 1360 نیز درمسیر سوسنگرد- دهلاویه در اثر اصابت ترکش خمپاره در سن 49 سالگی شهید شد. وی تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، گذراند و دوران متوسطه را دردارالفنون و

البرز طی کرد. به سال ۱۳۳۲ با رتبه ۱۵ در رشته الکترومکانیک

دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد. چمران در زمان تحصیل در دانشگاه تهران، در درس

ترمودینامیک، شاگرد

مهندس مهدی بازرگان بود. آشنایی او با بازرگان، عامل مهمی در ورود او به عرصه ت به‌شمار می‌رود.

سپس با دریافت بورس تحصیلی به "

دانشگاه تگزاس ای اند ام"  آمریکا رفت و درجه کارشناسی ارشد را در رشته مهندسی برق الکترونیک کسب نمود..سپس برای اخذ درجه دکتری در رشته فیزیک پلاسما به

دانشگاه برکلی ایالت کالیفرنیا رفت. پایان‌نامه او مرجع ۲ مقاله علمی در زمینه فیزیک پلاسما شد. وی در دهه ۶۰ در آزمایشگاه‌های بل و هم چنین آزمایشگاه پیشرانه جت ناسا استخدام شد..او در کنار

زبان فارسی به زبان‌های

عربی،

ترکی،

فرانسوی،

انگلیسی و

آلمانی مسلط بود.

وی در دوران پس از

کودتای ۲۸ مرداد در سازمان

نهضت مقاومت ملی که زیر نظر افرادی چون

مهدی بازرگان،

سید رضا زنجانی و

سید محمود طالقانی اداره می‌شد، فعالیت می‌کرد. در زمان تحصیل در خارج از ایران، او به همراه

ابراهیم یزدی،

علی شریعتی و

صادق قطب‌زاده، شاخه خارج از کشوری

نهضت آزادی ایران و همچنین

انجمن اسلامی دانشجویان ایران در آمریکا را تأسیس کرد. پس از پیروزی

انقلاب ۱۳۵۷ ایران، او به ایران بازگشت و در دولت بازرگان، مدتی وزارت دفاع را برعهده داشت. او به عنوان یکی از اعضای نهضت آزادی، در

دوره نخست مجلس شورای اسلامی از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد.

در جریان

جنگ ایران و عراق، وی یکی از فرماندهان ایران بود. چمران با شروع جنگ، به

اهواز رفت و ستاد جنگ‌های نامنظم را بنیان‌گذاری کرد. از دیگر کارهای مهم وی ایجاد هماهنگی بین نیروهای ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند.

پرسشی که ممکن است ذهن انسان را بگزد این است که چرا ایشان زندگی در امریکا وحیات علمی در موسسه پژوهشی " بل" و"آزمایشگاه  پیشرانه جت ناسا" را رها کرد و به ایران بازگشت؟ و حال که به ایران بازگشت، چرا اصرار داشت که فرمانده وقت کل قوا با استعفایش ازوزارت دفاع موافقت کند؟ و چرا به حیات ی اش به عنوان نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی( نمایندگی ای که برخی از نامزدها حاضرند برایش بالای میلیاردها تومن پول هزینه کنند!!) ادامه نداد وشاهرگ آن را قطع کرد؟ به راستی چرا شهید چمران در کسوت هیأت علمی به آموزش و پرورش شاگردانی در این رشته تخصصی نپرداخت و عمرش را در مبارزه و جنگ سپری کرد؟ چرا؟



امروز،سال گشت درگذشت علی شریعتی است.

شخصی که نسبت به او گرایشات شدید مثبت و منفی وجود دارد.

برای عده ای به دلایلی شدیداً جاذبه دارد و برعکس، برای عده ای نیز به دلایلی شدیداً دافعه!!

طرفدارانش از او یک قدیس ساخته اند و بدخواهانش نیز او را یک خود شیفته ی منحرف معرفی می کنند.

برخی از شخصیت ها نیز راجع به او به اظهار نظرهای کلی پرداخته اند.

مرحوم شهیدی کتابی را که مجموع آراء و نظریات برخی از بزرگان و شخصیت ها را نسبت به شریعتی منعکس می کرد،جمع آوری و چاپ کرده بود که خواندنش برای موافقان و مخالفان شریعتی توصیه می شود.

اما شایسته است یه مطالعه ی موردی و مبتنی بر روش علمی و بدور از پیشداوری و تعصب در خصوص ایشان و نقش شان در سرنوشت ایران قبل از انقلاب اسلامی ،صورت گیرد تا زوایا و دقایق تاریک و پنهان زندگی علمی، اجتماعی،فرهنگی و ی ایشان به درستی تبیین و معرفی گردد.

در پایان برای آرامش روح آن سفرکرده،آمرزش الهی می طلبیم.



هر آدمی درون خود کوزه ای دارد که با عقاید، باورها و دانشی که از محیط اطرافش می گیرد پر می شود. این کوزه اگر روزی پر شود یاد گرفتنِ آدمی تمام می شود. نه که نتواند، دیگر نمی خواهد چیز بیشتری یاد بگیرد. پس تفکر را کنار می گذارد و با تعصب از کوزه ی باورهایش دفاع می کند و حتی برای آن می میرد اما آدم غیرمتعصب تا لحظه ی مرگ در حال پر کردن کوزه است و صدها بار محتوای آن را تغییر می دهد.

آنچه ما را ویران می کند باورهای غلط و تعصباتی است که به خودمان اجازه ی دگربینی و دگرگونی آنها را نمی دهیم.

اگر شما مدتی ست که افکارتان تغییر نکرده، بدانید که این مدت فکر نکرده اید و کوزه ی ذهن و درون تان لبریز نشده است ،به بیانی ، بیرون ریز نداشته تا آب جدید جایگزینش گردد؛ آب هم اگر راکد بماند فاسد می شود!


امروز مقارن است با زادروز فیلمساز و کارگردان فقید کشور،عباس کیارستمی. برخلاف سنت همیشگی، این بار قصد بر این است که در روز تولد؛ ادای احترامی کرده باشیم:

در سال ۲۰۱۵ در یک نظرسنجی که توسط وب سایت فرانسوی سینماتک، از ۲۶ کارگردان برجسته معاصر سینمای جهان انجام شد، عباس کیارستمی از دیدگاه این گروه از موفق‌ترین کارگردانان حال حاضر سینمای جهان لقب گرفت.

عباس کیارستمی بدون شک بلند آوازه‌ترین هنرمند معاصر ایرانی است که فیلمسازان بزرگ و معروف در مورد او و لب به تحسین گشوده‌اند.درزیربه تعدادی از این اظهار نظرها اشاره می شود:

-مارتین اسکورسیزی: یکی از برترین کارگردان‌های تاریخ سینمای جهان، کیارستمی نماینده عالی‌ترین سطح هنر در سینماست.

-آا کوروساوا: به نظرم فیلم‌های این کارگردان ایرانی خارق‌العاده هستند. کلمات نمی‌توانند احساسات مرا بیان کنند. پیشنهاد می‌کنم فیلم‌هایش را ببینید و بعد متوجه می‌شوید چه می‌گویم. ساتیا جیت رای که درگذشت خیلی ناراحت شدم اما با دیدن فیلم‌های کیارستمی خدا را شکر می‌کنم که جایگزینی برای او پیدا کردیم.

-ژان-لوک گدار: سینما با گریفیث آغاز می‌شود و با کیارستمی پایان می‌یابد.

-ورنر هرتسوگ (کارگردان سرشناس آلمانی) فیلم خانه دوست کجاست ِکیارستمی را یکی از پنج فیلم محبوب خود دانسته‌است

-ژان میشل فرودون استاد دانشگاه، مورخ، منتقد و رومه نگار سینمایی فرانسوی و سردبیر سابق نشریه کایه دو سینما» درباره کیارستمی گفته است: عباس کیارستمی نه تنها فیلمساز خیلی خوبی در ایران بود بلکه در کل جهان شناخته شده و جزو بهترین ها بود. کیارستمی هم فیلمساز خوب و هم به معنای کلمه استاد و معلم شایسته ای برای جوانان بود به همین دلیل هم در فیلم هایش و هم در مقام استادی، دو ویژگی آزادی و قدرت بخشیدن به دیگران در او بسیار دیده می شد. فیلم های کیارستمی در عین سادگی روایی و قابل درک بودن برای همه مردم، حرف های زیادی برای گفتن داشتند و این ویژگی برای یک فیلمساز بسیار مهم است.کیارستمی در فیلم هایش فرهنگ ایران که ریشه در شعر ایرانی دارد به جهان معرفی کرد و فیلم های او سبب شد نگاه مردم جهان به ایران تغییر کند، بنابراین او بهترین سفیر ایران بود.


و در پایان به دو خاطره از فیلمسازان ایرانی اشاره می گردد:

-محمدرضا هنرمند،کارگردان سینماخاطره جالبی را به شرح زیرتعریف می کند: سال ١٣٧٥ بود که برای پیداکردن لوکیشن‌های فیلمی که قرار بود در خارج از ایران ساخته شود، به اتفاق مرحوم مهرداد فخیمی به یونان و شهر آتن سفر کردیم.

من از همان روزهای اول کفش راحتی خریدم و بنا را بر پرسه‌زنی در شهر آتن گذاشتم. در یکی از روزهایی که کوچه‌پس‌کوچه‌ها را می‌گشتم، در محله‌ای دورافتاده و فقیرنشین در شهر آتن گم شدم و دیگر قادر نبودم مسیر درست را پیدا کنم. پیرمردی سفیدمو و ریزجثه را دیدم که کنار خانه‌اش نشسته بود. نگاهمان که به‌هم افتاد، فهمید غریبه‌ام و راهم را گم کرده‌ام. لبخندی زد و به زبان یونانی حالم را پرسید.

مطمئن بودم که انگلیسی نمی‌داند بااین‌حال از او مسیری که می‌خواستم را پرسیدم. پیرمرد از روی صندلی پلاستیکی‌اش برخاست و با تمام وجودش به من حالی کرد که باید مسیر آمده را برگردم و چندین‌بار به چپ و راست بپیچم تا به خیابان اصلی برسم. از او تشکر کردم ولی او با همان زبان اشاره و لال‌بازی می‌خواست بداند که من کجایی هستم. گفتم ایران. پرسیا! پیرمرد با لهجه غلیظ آتنی گفت آآباس کیارستمی! . . من که شوکه شده بودم بعد از مکث کوتاهی گفتم یس‌یس عباس کیارستمی! من اهل کیارستمی هستم!

پیرمرد سر و دستی تکان داد و روی صندلی‌اش نشست. او نمی‌دانست که من هم فیلمسازم و نمی‌دانست که با نام‌بردن از کیارستمی چه حس غریبی را در من برانگیخته است. مسیری که نشان داده بود را پیش گرفتم و رفتم

وقتی به چپ و راست‌هایی که پیرمرد گفته بود می‌پیچیدم از خودم می‌پرسیدم چگونه ممکن است کسی با هنرش به چنین جایگاه جهانی و درعین‌حال مردمی‌ای برسد که نامش از کشورش پیشی گرفته باشد؟ باید فیلم‌ساز باشی تا حس ناشناخته آن روز مرا به‌درستی درک کنی و شاید جوابی برای سؤالم پیدا کنی.

- کوروش عطایی ،مستندساز مطرح ایرانی نیزتعریف می کند: قضیه از این قرار بوده که تصمیم داشتم فیلم ام را برای جشنواره‌ای اروپایی بفرستم، معمولا جشنواره‌ها برای ثبت نام هزینه‌ای دریافت می‌کنند که از ۲۰ دلار تا ۲۰۰ دلار متغیر است، به آن فستیوال ایمیلی داده بودم که من از ایران می‌خواهم ثبت نام کنم و به دلیل تحریم‌ها امکان پرداخت پول را ندارم، از طرف جشنواره به من اطلاع داده بودند که اشکالی ندارد ما برای شما یک کد می‌فرستیم و با وارد کردن آن کد امکان ثبت نام در جشنواره امسال را خواهید داشت، وقتی که کد ارسالی را خواندم،دیدم نوشته: ‌abbas kiarostami




چند وقت پیش یکی از دوستان فرهیخته و شاعره درخواستی داشتند مبنی بر این که توضیح مختصری در خصوص تفاوت بین "نثر" و " نظم" در قالب یه نوشته یا یک پُست ارائه دهم. بنده نیزاجابت نمودم. ذهنم به تکاپو افتاد و تعاریفی از این دو مقوله را با توجه به ذخیره ها و بایگانی های حافظه ام،پیش رویم ترسیم کرد.

یه مدتی بالا و پایین شان کردم،دیدم کاستی هایی دارد و کفایت امر نمی کند. به تفحص آغازیدم ومطالبی را تهیه و خواندم.اما در یکی از این لحظات جستجو به مقاله ای از روان شاد، دکتر علی محمد حق شناس (1319 جهرم-1389 تهران)؛ زبان شناس، فرهنگ نویس، شاعر، مترجم و استاد فقید دانشگاه تهران با عنوان :    " سه چهره یک هنر: نظم، نثرو شعر" مندرج در مجله ی مطالعات و تحقیقات ادبی/سال 1/ شماره 1و2/بهار و تابستان 1383/ صص69 -47 ؛ برخوردم.

مقاله را خواندم و آن را بسیار جامع دیدم و تازه دریافتم که نه تنها دانشم نسبت به تمایز و تفاوت " نثر" و " نظم" تا چه اندازه ناقص است،بل که به تحقیق فهمیدم که بین شعر و نظم نیز تفاوت هایی وجود دارد که دانستن آن برای اشخاصی که در عرصه و حوزه شعر و ادب فعالیت حرفه ای دارند، خالی و عاری از لطف نخواهد بود(نثری است که جنبه ادبی دارد،نظمی است که شعر قلمداد نمی شود، شعری است که قالب نثر دارد و.).لذا از آن دوست ارجمندم و سایرعزیزانی که دستی بر قلم و ترنمی بر احساس دارند، دعوت می کنم این مقاله را حتما حتما از نظر بگذرانند.

با هم بخشی ازچکیده مقاله را می خوانیم: از دیر باز در مباحث ادبی؛ سه اصطلاح نظم،نثر و شعر محل اختلاف بوده و تعریف دقیق و حدّ و مرز روشنی برای آن ها وجود نداشته است.نویسنده در این نوشتار کوشیده است تا از دیدگاه " زبان شناسی" این سه گونه سخن ادبی را بررسی نماید و تفاوت آن ها را نشان دهد و برای تعیین مرز میان زبان و ادبیات، ضوابطی عینی و کارآمد به دست دهد وزمینه ای فراهم کند که از رهگذرآن بتوان وضعیت نظم،نثروشعررا به عنوان سه چهره از هنری یگانه با نام " هنر کلامی" تعیین کرد ، و نسبت آن سه را با هم سنجید.




درخواست اورفئوس از خدای مردگان،برای بازگشت همسرش،اوریدیس به دنیای زندگان»


ای خدایانی که بر دنیای تیره و خاموش فرمان می رانید

هر آن کسان که از زن زاده می شوند به سوی شما می آیند

تمامی زیبایان سرانجام به سوی شما می آیند

شما وام دهندگانی هستید که وام خود را سرانجام باز می ستانید

ما فقط اندک زمانی در دنیا زندگی می کنیم

اما بعد همیشه و تا ابد به شما تعلق داریم

اما من کسی را می جویم که خیلی زود به سوی شما شتافت

غنچه ای چیده شده که هنوز مثل گل شکوفا نشده بود

من کوشیدم این ضایعه را تحمل کنم لیک نتوانستم

عشق خدایی توانا بود

شهریارا تو می دانی

پس اگر حکایتی که انسانها می گویند راست باشد

پس گلها چگونه شاهد ربوده شدن پروسرپینه(پرسفونه) بودند

پس برای اوریدیس زندگیی ببافید که هنوز تمام ناشده

از دستگاه بافندگی گرفته نشود

فقط تویی که می توانی او را دوباره به من وام دهی

که چون پیمانه عمرش به سر آید به سوی تو باز خواهد گشت




امروز روز دختر است


امروز را به همه دختران ایران زمین که در باغستان معنا،ریشه دارند و مظهر زندگی فعال و زایندگی خلاق هستند؛تبریک می گویم و امیدوارم وجودشان اسباب بارش خیر و برکت براین سرزمین پر تلاطم باشد.


دختران ایران روزتان مبارک


هربرت مارشال مک لوهان (۱۹۱۱ -۱۹۸۰) یک استاد کاناداییِ زبان انگلیسی، فیلسوف نظریه‌پرداز تئوری‌های ارتباطی و یک روشنگر اجتماعی بود. نظریه برجسته مک‌لوهان بر این اساس بود که تاریخ بشریت را به چهار دوره تقسیم می‌ نماید: عصر صوت، عصر ادبیات، عصر چاپ و عصر الکترونیک. در سال ۱۹۶۲، وی ایده ی "دهکده جهانی" را در کتابی به نام کهکشان گوتنبرگ» معرفی کرد که هم زمان با محبوب شدن تلویزیون منتشر شد. مک لوهان در سال ۱۹۶۲ وقتی هنوز چیزی به نام اینترنت و وب و کامپیوتر شخصی وجود نداشت، چنین نوشت:

رسانه بعدی، هر چه باشد، گامی به پیش در جهت توسعه خودآگاهی نوع انسان خواهد بود. تلویزیون برای رسانه بعدی، یک بستر نیست بلکه یکی از محتواهای آن است. کار تصویری از تکنولوژی به شکلی از هنر تبدیل خواهد شد. کامپیوتر ابزار ارتباطات و تحقیق خواهد بود و می‌تواند دسترسی به اطلاعات را تسهیل کند. تاریخ مصرف کتابخانه‌های بزرگ به پایان خواهد رسید. اطلاعات، به صورت سفارشی و  اختصاصی و قابل فروش بر اساس ویژگیهای هر فرد، عرضه خواهد شد».

آلوین تافلر(1928-2016) آینده پژوه نیزوضعیت فوق را"کلبه الکترونیکی"نام گذاری کرد. او این اصطلاح را در یکی از مشهورترین کتاب هایش با عنوانِ موج سوم»وضع و بکاربرد.وی در این کتاب از سه حرکت عمده در تاریخ تحول بشر نام می برد که هرکدام، به مثابه یک موج نیرومند، مرحله قبلی را از سر راه برداشته و مرحله جدید را برقرارمی نماید. موج اول،"انقلاب کشاورزی" بود که به مرحله شکارگری پایان داد، موج دوم ،همانی است که کارشناسان تاریخ اقتصادی و اجتماعی از آن با عنوان "انقلاب صنعتی" نام می‌برند و بالاخره، موج سوم، که از دهه ۱۹۵۰ آغازگشته، معرف "عصر فراصنعتی " است.

 در حالی که سالها از مرگ مک لوهان می‌ گذرد اما دهکده جهانی او با ایجاد اولین وب سرویس در سال۱۹۹۰ ، تأسیس شبکه جهانی سی ان ان در سال ۱۹۹۱ ، و ایجاد وب سایت یاهو در سال۱۹۹۳ شکل گرفت و تافلر نیزنه تنهااز نزدیک به تماشا و گشت و گذر دراین دهکده پرداخت بلکه به کلبه های (الکترونیکی) آن هم سرزد و حتی رحل اقامت هم گزید .اما اینک دنیای اطلاعاتی تحت فرمان انگشت نازک و ظریف کاربران است؛ هرکس با در دست داشتن یک گوشی هوشمند، تبلت یا لپ‌تاپ ووجود نرم افزارهای متعدد و متنوع و با کاربردهای گوناگون، می‌تواند بر دنیای اطلاعات حکم براند.  بر این اساس،بنده می خواهم از " اتاق دیجیتالی" به وسعCm2  10*5 خبردهم وبگویم همه مردم جهان در این اتاق بسر خواهند برد یا نه،بسر می برند!!


پل ریکور،فیلسوف فرانسوی که به اسطوره از طریق استعاره توجّه دارد و رویکردی هرمنوتیکی نیز به دین دارد؛ می گوید: انسان؛ اعم از ابتدایی و مدرن، دوپاره شده است!! چرا که تمامیّت کیهان شناختی خودش را از دست نهاده و برای ان که آن تمامیّت را دوباره به دست آورد،نیاز به اسطوره دارد».

تمامیت کیهان شناختی یعنی آن وضعیت پیشااسطوره ای که انسان داشته و درآن، خود را با کیهان یکسان می پنداشته است. در آن وضعیتی که انسان خود را با جهان یکسان می دیده ، نیازی به اسطوره نداشته است. در واقع،اسطوره ها می کوشند تا آن وضعیت آغازین را توصیف کنند و نیاز انسان را به آن توضیح دهند.از نظر ریکور، نقش اسطوره رساندن انسان به سوی آن علّیّت است».


محمدرضا ارشاد/ گستره اسطوره/تهران: انتشارات هرمس/1382


به نظر این زبان شناسِ کلاسیک،اما فیلسوف مسلک آلمانی ؛ به خاطر این فریاد و این عصیان می بایست " چگوارای فرهنگی "لقب بگیرد. چرا که چگوارا با اسلحه اش پایه های امپریالیسم را نشانه واو با زبان وقلمش،بنیان های مدرنیته را هدف گرفته بود.

با هم عصیان او را بخوانیم و فهم کنیم:

 آیا نشنیده اید حکایت آن مرد دیوانه ای را که در روز روشن فانوسی برافروخت،به میان کوچه وبازار شتافت و پی در پی بانگ بر می آورد:" در جست و جوی خدایم!! در جست و جوی خدایم!!  "

(چون درآن حال بسیاری از آنان که به خدا باور نداشتند به دورش حلقه زده بودند، اوبسیار مضحک تر می نمود).

کسی پرسید آیا او گم شده است؟

دیگری پرسید آیا همچون کودکان راهش را گم کرده است؟

یا پنهان شده واز ما می ترسد؟

به سفری دراز رفته یا ترک دیار گفته است؟

سپس هیاهو کردند و خنده سر دادند.مرد دیوانه به میان شان پرید و چشم هایش را به آنها دوخت.بانگ زد:

 "خدا کجاست؟ " من به شما خواهم گفت:ما او را کشته ایم!!! ، شما ومن.همگی قاتلان اوئیم.

 اما چگونه چنین کردیم؟چگونه توانستیم دریا را تا آخرین جرعه بنوشیم؟چه کسی به ما دستمالی داد تا تمام افق را پاک کنیم؟چه می کردیم آن هنگام که این زمین را از بند خورشیدش رها کردیم؟

اکنون کجاست؟کجا سرگردان است؟ اکنون ما دور از همه خورشیدها در کجا راه می پوییم؟آیا بی وقفه در همه جهات،در پس وپیش وپهلو غوطه ور نیستیم؟آیا هنوز فراز و فرودی باقی مانده است؟آیا ما در یک هیچی بی انتها،آواره نیستیم؟ آیا نَفَسِ فضای تهی را احساس نمی کنیم؟آیا سردتر نشده است؟آیا شب دم به دم به ما نزدیک تر نمی شود؟و آیا محتاج آن نیستیم که در صبح دم فانوس برافروزیم؟ آیا هنوز هیچ چیز از سروصدای گورکنانی که خدا را دفن می کنند، نمی شنویم؟ آیا هنوز بوی تجزیه خدا را استشمام نمی کنیم؟

آری،خدایان نیز متلاشی می شوند:

خدا مرده است و مرده خواهد ماند وما او را کشته ایم».

ما سرآمد قاتلان،چگونه خود را آرامش خواهیم بخشید؟مقدس ترین وباشکوه ترین دارایی جهان،زیر چاقوهای ما جان سپرد!چه کس این خون را از دست های ما خواهد شست؟کدام آب می تواند پاکیزه مان کند؟چه آئین های کفاره و کدام بازی های مقدس را باید اختراع کنیم تا تطهیر مان نماید؟ اما آیا بزرگی این کار برای ما بیش از اندازه بزرگ نیست؟آیا نباید خودمان بدل به خدایان شویم تا شایسته آن جلوه کنیم؟ هرگزعملی بزرگ تر از این نبوده است وهر آن کس که پس از ما زاده می شود – به برکت این عمل-  به تاریخی برتر از همه تاریخ های تاکنون تعلق خواهد داشت.

(در این جا مرد دیوانه ساکت شد و نگاهی دوباره به شنوندگانش انداخت،آن ها نیز ساکت بودند وبا حیرت به او می نگریستند.سرانجام او فانوس را بر زمین انداخت وفانوس تکه تکه و خاموش شد.) سپس گفت:

بسیار زود هنگام آمده ام،هنوز زمان من فرا نرسیده است.این حادثه شگفت انگیز هنوز در راه و سرگردان است و به گوش مردمان نرسیده است. رعد و برق نیازمند زمان است،نور ستارگان نیز.اعمال اگرچه انجام یافته،اما برای دیده شدن و شنیده شدن محتاج زمان اند.این عمل از دورترین ستارگان نیز،از آن ها دورتر است وبا این همه (در حالی که) آن ها خود این عمل را انجام داده اند.

(بعدها نقل شد که در همان روز مرد دیوانه به زور وارد چند کلیسا شده و برای خداوند دعای آرامش ابدی خوانده است.وقتی که به بیرونش رانده و از او بازخواست کردنند،همیشه فقط در پاسخ گفته است:

این کلیسا ها آیا اکنون جز مدفن ها و گورهایی برای خداوندند؟»)

این عصیانگر وچگوارای فرهنگی کسی نیست جز: نیچه .



هرمان هسه می گوید:واقعیت شامل مجموعه حقایق وضد حقایق است.در برابر هر حقیقتی یک ضد حقیقت وجود دارد که آن نیز به نوبه خود یک حقیقت است. وقتی تنها حقیقت یا ضد حقیقت را در نظر می گیریم ،نیمی از از واقعیت در بر گرفته می شود که از کمال و واحدانیت بی بهره است.»

این گفته هرمان هسه با فلسفه " یــــیـــن  - یـــانــــــگ " (Yin- Yang) چین مطابقت دارد.مطابق این فلسفه ،هر ویژگی، اطلاعاتی در خود دارد که دیگری فاقد آن است.هر واقعیت جهان ملموس ما شامل دو قطب به ظاهر متضاد یین ویانگ است ،ولی نه یین و نه یانگ به تنهایی نمی توانند یک واقعیت را تعریف کنند؛این دو با هم به واقعیت موجودیت می بخشند. واقعیتی مانند تنفس،نه دم تنهاست ونه بازدم تنها،بلکه هم دم است وهم بازدم.


به تعبیرحضرت مولانا:

       

مـــــرغ کــو نا خــورده است آب زلال

انـــــــدر آب شــــور دارد پــــر و بــال

جز بضـــد،ضد را همی نتوان شناخت

چـــون ببینــــد زخم،بشناســـد نواخت

            


 

امروز مقارن است با روز گشت صدور فرمان مشروطیت.به واسطه جنبش مشروطیت،نهضتی در عرصه خبر و خبرنگاری و رومه و رومه نگاری به پا شد که در سپهر ی ایران زمین بی سابقه بود.

اما محمدعلی شاه قاجار طی دو سه سالی که بر تخت شاهی نشست به واسطه ی ضدیتی که با جریان مشروطه خواهی داشت، آن چنان کشتاری از جماعت خبرنگار و رومه نگار فعال آن دوران به راه انداخت که باز در آسمان ی ایران کم سابقه بود.

یاد و خاطر شهدای خبرنگار و رومه نگار سرزمین مان به ویژه شهیدان خبرنگار و رومه نگار دوران مشروطیت گرامی باد.

 

 

 

 


در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم ،

- می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری !

تو توانایی بخشش داری

دستهای تو توانایی آن را دارد ،

- که مرا

زندگانی بخشد


چشم های تو به من می بخشد

شورِ عشق و مستی

و تو چون مصرعِ شعری زیبا ،

سطرِ برجسته ای از زندگی من هستی


دفتر عمر مرا


با وجود تو


شکوهی دیگر رونقی دیگر هست


می توانی تو به من زندگانی بخشی


یا بگیری از من آنچه را می بخشی


حمید مصدق»



https://static1.donya-e-eqtesad.com/thumbnail/yaWNuciXZmq8/vXJwwA1o8rIoZ7wrPHPV-beWcdY4IGtA9J20ZYFIQNCdbVkfXsgGzu-AQ4dDzf6ZlBH-hXHgenSPkchyUb3fFQ8Bvzddp2Sh3t8_jFNwptE41h__jGpK9A,,/2+copy.jpg

کتاب تفریحات ایرانیان» رودی مته، مورخ و محقق هلندی، شاهکاری است برای کسانی که می‌خواهند تاریخ اجتماعی بخوانند و از این بُعد کتاب جذابی است.این کتاب در خصوص تاریخ مصرف مسکرات و مخدرات در ایران از دوره صفویه و قاجاریه مستنداتی به دست می دهد؛به عنوان مثال ،شراب در ایران از صدر اسلام ممنوع بوده است اما ما خرده‌ فرهنگ‌هایی داریم که پدیده جالبی است که نام آن را نهان‌‌نوشی می شود گذاشت.مته در جاهایی از کتاب به چگونگی برخورد با شراب چنین اشاره کرده که با دستمال جام را می‌‌گرفتند که دستشان نجس نشود!» یا ظل‌السلطان می‌گفت: چای سر بیار!»؛ در واقع می خواهد بگوید ایرانیان، نجاست را از نظر شرعی قبول داشتند اما نوشیدنش را خیر! .


منبع: دنیای اقتصاد





 

درست فکر کردن پیش نیاز اساسی ورود به حیات عقلانی و اخلاقی است. ترویج اخلاق و عقلانیت بدون آموزش تفکر امکان پذیر نیست. برخلاف باور نسبتا رایج، کودکان می‌توانند اصول و شیوه های صحیح تفکر را بیاموزند و این نیاز اساسی امروز جامعه ما است، این که چگونه می‌توان مهارت‌های فکری کودکان را در خانه و مدرسه بارور کرد، هدفی است که برخی از متخصصان روانشناسی و علوم تربیتی  در پی دستیابی به آن هستند.در زیر به چند اثر در این زمینه اشاره می شود:

 

الف)چاپ نخست کتاب آموزش تفکر به کودکان و نوجوانان»  اثر مشترک دکتر دارلین سوییت لند» وهمسرش دکتر ران استولبرگ» با ترجمه سید سینا میر عربشاهی را انتشارات فیروزه  منتشر کرده است.

در این کتاب، دکتر دارلین سوییت لند و همسرش دکتر ران استولبرگ به توضیح چالش های اجتماعی، احساسی و عصبی مختص به نسل امروز و شیوه های پیشگیری یا درمان آن ها می پردازند. نویسندگان، پنج تله ی رفتاری را شناسایی می کنند و معتقدند گرفتاری در این دام ها موجب اقداماتی از سوی والدین می شود که به عدم استقلال فرزندان دامن می زند.

ب) چاپ سوم کتاب آموزش تفکر به کودکان اثر رابرت فیشر و با ترجمه مسعود صفایی مقدم و افسانه نجاریان توسط نشر گوزن منتشر شده است.

 

ج)چاپ اول کتاب آموزش تفکر به کودکان و نوجوانان اثر دکتر علی ستاری در سال1397 توسط انتشارات سمت منتشر شده است.

 

د)کتاب آموزش تفکر به کودکان و نوجوانان اثر علی کرمی و مهدی شبانی در سال 1396 توسط انتشارات چشم انداز قطب منتشر شده است.

 

 


آنجلینا جولی در مراسم اکران فیلم مالفیسنت: معشوقه شیطان» درباره نقش‌هایی که در سینما برای ن نوشته می‌شود، اظهارنظر جالبی کرد.

او باور دارد نباید برای نشان دادن ن نیرومند در سینما به نمایش قدرت فیزیکی اتکا کرد: اغلب وقتی قرار است در فیلمی بگوییم‌ این زن قدرتمند است»، او باید مردان را در مبارزه شکست دهد. باید مثل مردها باشد یا باید او را بی‌نیاز از مردها به تصویر بکشیم.»

در فیلم مالفیسنت» نقش‌های اصلی را آنجلینا جولی و ال فنینگ بازی می‌کنند. او با اشاره به این دو نقش در فیلم گفت: هر دو نفر از مردها می‌آموزند، به مردها نیاز دارند و آن‌ها را دوست دارند.‌ به نظر من این پیام مهمی برای دختران جوان دارد. توانایی خودشان را پیدا کنند در عین حال به مردهای اطرافشان احترام بگذارند و از آن‌ها بیاموزند.»

جولی می‌گوید: ما در فیلم ن نیرومند و متنوعی را نمایش می‌دهیم در عین حال مردان خارق‌العاده‌ای هم در فیلم هستند و من واقعا دوست دارم روی این نکته تاکید کنم.»

 

منبع: سایت خوان دنیای اقتصاد


 

تو را دلواپسم عشقم

همین دلواپسی زیباست

همین شوریدگی

شب زنده داری، چشم درراهی

چونان دیدار زیباست

تو را از باد می پرسم نمی یابم

تو را در ابر می جویم نمی یابم

تو را در غنچه می بویم نمی یابم

همین جایی و هستی مطمئناً

ولی من سخت بی تابم

تصور می کنم جانا

که هر شب پیش من هستی

و من از هستی ات مستم

تو هر شب تازگی داری

و در قحط محبت

نور می باری

تو را دلواپسم جانا

همین دلواپسی زیباست .

 


شاهزاده کوچک هرگز فکرش را هم نمی‌کرد که دروغی ناچیز و بی‌اهمیت، که برای خوشایند مادرش گفته است، به هیجان‌انگیزترین و متفاوت‌ترین ماجرای زندگی‌اش بینجامد. با وقوع این حادثه معمول، او به ناگاه مجبور می‌شود که به‌ یاری جادوگر قلعه، به سرزمین جدیدی به نام سرزمین دروغ برود؛ همان جایی که همه دروغ‌هایی که انسان‌ها گفته‌اند و می‌گویند، به واقعیت قابل‌لمسی تبدیل می‌شوند و این خود آغاز سفری جالب است پر از ماجراهای اسرارآمیز و جادویی. کاتالینا گنسالس نویسنده کتاب اسرار کاخ مارمولک‌زده» با بهره‌گیری و استفاده از عناصر کلاسیک داستان‌هایی از این دست، از جمله شاه و شاهزاده و قلعه و جادوگر و اژدها، موفق به خلق و آفرینش داستانی گیرا و جذاب با درونمایه نمادین و تعلیقی پرقدرت شده است.

انبوه موجودات غریب و شگفت‌انگیزی که از دروغ‌های جورواجور بچه‌ها به‌وجود آمده‌اند، خواننده کتاب را ضمن همراه ‌کردن با فرازونشیب‌های داستان، به اندیشیدن و تفکر درباره مفهوم راستی و ناراستی، نتایج، پیامدها و دردسرهای دروغگویی برای خود و دیگران، و نیز به اهمیت شجاعت بیان حقیقت وامی‌دارند. 

این اثر به‌عنوان بهترین کتاب کودک سال ۲۰۱۲ در اسپانیا، موفق شده است جایزه معتبر کشتی بخار» را که در حوزه ادبیات کودک و نوجوان این کشور جایگاهی مهم و تاثیرگذار دارد، برای نویسنده‌اش به ارمغان بیاورد.

از داستان و جزئیات روایت و جذابیت‌های آن که بگذریم، تصویرهای توماس ایخو نیز، که از تصویرگران برجسته و صاحب سبک اسپانیاست، جذابیتی دوچندان به کتاب بخشیده‌اند؛ تصاویری که آگاهانه از ریزه‌کاری‌ها و جزئیات‌پردازی‌های معمول عبور می‌کنند تا درعوض، فضا را برای تخیل فعال خواننده‌ بگشایند و بر رازآلودگی و حال‌وهوای پرسحر و افسون داستان بیفزایند.

با درنظرگرفتن همه جوانب گفته‌شده، می‌توان نتیجه گرفت که اسرار کاخ مارمولک‌زده شایستگی و لیاقت دریافت جایزه کشتی بخار را داشته است و می‌تواند لذت مطالعه اثری دلنشین، آموزنده و به‌یادماندنی را به خوانندگان کودک‌ و نوجوان خود هدیه کند.

البته این اصلا به آن معنا نیست که این کتاب برای مخاطبان بزرگسال کشش و جذابیتی ندارد. اتفاقا مطالعه آن برای بزرگسالان نیز خالی از لطف نیست و شاید حتی ضروری و لازم هم باشد! وقتی که هر دروغ کوچک در دنیای معصومانه کودکان قادر است پیامدهایی گسترده و مشکل‌ساز داشته باشد، تصورش را بکنید دروغ‌های بزرگسالان چه دردسرهایی را ممکن است به بار بیاورد. این کتاب از تازه‌های نشر هوپا است و برای مخاطبان کودک و نوجوان خواندنی خواهد بود.

 

به قلم سعید متین،مترجم کتاب بر گرفته از سایت دنیای اقتصاد

 


قلب آدم مثل یک اتاقِ بایگانی ست؛ پُر از پوشه و پرونده. 
پرونده های ریز و درشت، پرونده های سبک و سنگین، پرونده های هزار صفحه ای، و آنهایی که فقط دو سه برگه بیشتر ندارند.

 
بعضی از پرونده ها خالی اند، و خودت هم نمیدانی چرا اینجایند.


بعضی از پرونده ها هستند که نمی توانی بهشان دست بزنی، البته برای توانستن که میتوانی، اما نمیخواهی که به آنها دست بزنی،چرا که قلبت را درد می‌آورند، اذیتت می کنند، آزارت می‌دهند، تو را می رنجانند. پس می‌گذاری همانجایی که بوده اند، بمانند. 


اما میان همه ی این پرونده ها، یک سری پرونده ها هم هست که تا میخواهی بازشان کنی، میبینی پوشه شان حسابی مچاله شده، انگار روی آنها آب ریخته شده، و هرچه هم توی شان نوشته شده، مثل این که جوهر روی برگه هاشان پخش شده، و تو هرچقدر سعی میکنی، نمیتوانی بیاد بیاوری که توی آنها چه چیزهایی نوشته بوده ای. 


تو هیچوقتِ نخواهی فهمید کی و کجا آن  پوشه ها رو گذاشته بودی در اتاق قلبت،دلت می‌گیرد، و تا آخر عمر به آن پوشه ها فکر خواهی کرد، که فراموششان کرده ای.

 


 

یادداشت زیر از نوشته های یک دوست اقتباس شده است.با کسب اجازه دوباره از محضر ایشان:

 

به این واژه روزمره گی کمی دقت کنید؟ آن را به شکل روزمرگی هم می توان نوشت. در این کلمه آیا واژه مرگ را می بینید؟ آری دچار روزمره گی شدن یعنی مرگ. همانگونه که در دل واژه روزمرگی هم مرگ نهفته است. این الفاظ هم اسراری دارند. بی خود نیست که کتابها در خصوص اسرار کلام نگاشته شده است.

مرگ نمی خواهی دچار روزمرگی نشو. خیلی ساده است و خیلی سخت و دشوار. هم سهل است و هم ممتنع. چطور می توان دچار روزمرگی نشد؟

فکر. فکر. فکر. از اندیشه است که همه چیز ساخته می شود. اندیشه ما را به خود می آورد که آیا دچار روزمرگی شده ایم یا نه؟ درگیر کارهای روزانه.

کار روزانه. کار روزانه. کار روزانه. به کدامین سو خواهیم رفت؟

 روزمرگی ما را به دره مرگ کشانده است. مرگی که در دل روز مرگی نهفته است. افعی ها دهان گشوده اند در دل این روزمره گی ها.

به خودآ به خدا، به خدا به خودآ.

افعی روز مره گی را ببین. کار روزانه، کار روزانه و باز کار روزانه. بی هیچ تفکری، بی هیچ اندیشه ای و بی هیچ تحولی.

کو دگرگونی؟

کو تحول؟

کو حرکت؟

خسته ایم، خسته، خسته از خودٍ فراموش شده. خسته از روزمره گی و روز مرگی.

هر روز تکرار دیروز. هر روز تکرار دیروز. هر روز تکرار دیروز. خسته ایم از این همه تکرار.

آن ازلی و سرمدی هر روز در کاری است: کل یوم هو فی شان

جلوه کند نگار من   تازه به تازه نو به نو

پس چرا ما این چنین دچار مرگ شده ایم، مرگ روزمره گی.                                                        

از روزمره گی به روز مرگی رسیده ایم.

 


جک لوسی ران ( 1987 م) تجربه خود را در خصوص رابطه موسیقی ،رقص روح و خدا چنین توصیف می کند:

دنیای ویولن ها،فلوت ها،شیپورها و سلوها( تک نوازی های) اشخاصی مانند فوگوسی،شرزوس و گاوت از موازینی پیروی می کنند که گویا در زیبایی و روشنی، با خداوند گفت و گو می نمایند.

جسم من نمی شنید،بلکه به درگاه او نیایش می کرد، روح من فراتر از حدّ و مرزها بود .

و اگر اشک به چشمان من می آمد، احساس سرازیر شدن آن ها را نمی کردم، زیرا آن ها در بیرون من قرارداشتند.

و هر زمان که ارکستر نواختن آهنگ را آغاز می کند،اشک های من با حق شناسی جاری می شوند.

 

 


 
سایت خوان دنیای اقتصاد:
رومه مساوات اواخر مهرماه ۱۲۸۵ در شهر تهران تاسیس و به مدیری سید محمدرضا مساوات منتشر شد. سید محمدرضا مساوات (شیرازی) (۱۳۰۴–۱۲۴۴) رومه‌نگار و تمدار عصر مشروطه بود. او سردبیر رومه مساوات، عضو کمیته انقلاب ملی و نماینده دوره‌های دوم، سوم، چهارم و پنجم مجلس شورای ملی و از سران حزب دموکرات عامیون و سپس حزب سوسیالیست بود. به نوشته محمد صدرهاشمی در کتاب تاریخ جراید و مجلات ایران» رومه مساوات در هشت صفحه [.] و در مطبعه سربی حقوق به طبع رسیده است.
 

 

صدرهاشمی می‌نویسد: رومه مساوات از حیث شهرت و اهمیت به پای رومه صوراسرافیل نمی‌رسد؛ ولی از جهت  آن که شامل مقالات ی و پیشنهادهای مفید بود، کم از رومه مذکور نیست. سرلوحه رومه عبارت از دو فرشته بالداری است که در دست‌های خود صفحه‌ای را که در آن کلمه مساوات به خط نستعلیق و در بالای آن آیه ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت» چاپ شده. [.] طرز انتشار مساوات هفتگی بوده [.] عنوان مراسلات، اداره مساوات و از شماره دهم به آن‌طرف تهران مدرسه آصفیه به‌عنوان محل اداره رومه معرفی شده است. از شماره ششم مورخ یکشنبه هفده شهر شوال‌المکرم ۱۳۲۵ق نام سید عبدالرحیم خلخالی پهلوی اسم مدیر رومه سیدمحمدرضا شیرازی درج شده ولی سمت نامبرده در رومه معین نشده است. تعداد صفحات رومه بیشتر هشت صفحه و گاهی به ده صفحه نیز رسیده است و نیز رومه در مطابع مختلف طبع شده چنانچه شماره اول آن در مطبعه حقوق و از شماره دوم به بعد در مطبعه شرقی که به مدیری شیخ‌الملک در تهران تاسیس شده چاپ شده است.

سبک نگارش رومه مساوات خیلی آزاد و بی‌تکلف است و مدیر آن در تمام مسائل ی با قلمی بی‌پروا مقاصد و مطالب خود را بیان کرده و مخصوصا از مداهنه و تملق‌گویی که شیوه بعضی از جراید آن ایام بوده به‌کلی برکنار است. در هر شهر یا قصبه که متظلمین از جور و ظلم حکام استبداد تنگ آمده و عریضه و شکایتی نوشته، مدیر مساوات آن را بدون پروا و واهمه چاپ کرده است و به علت پیش‌گرفتن همین سبک و روش بوده که پس از وضع قانون مطبوعات از طرف مجلس شورای ملی در تاریخ شنبه ۵ محرم‌الحرام ۱۳۲۶ق که تا اندازه[ای] مطبوعات را محدود و مقید می‌سازد، در شماره نوزده سال اول مورخ یکشنبه سوم ربیع‌الاول۱۳۲۶ق به‌عنوان اعتراض به قانون جدید مطبوعات، سبک رومه را عوض کرده و به عکس نمرات سابق که تمام مندرجات آنها را مخصوص ذکر افعال و اعمال قبیحه حکام ظلم و جور گردانیده است، مطالب این نمره را به موضوعات علمی و ادبی اختصاص داده. سرلوحه [.] شماره نوزده که مصادف با تصویب قانون مطبوعات است و به نظر ارباب جراید این قانون با آزادی قلم منافات دارد، به رنگ قرمز ملون شده و علاوه در این شماره کاریکاتور عید ظهور قانون مطبوعات ترسیم گردیده و در کاریکاتور مذکور صفحه‌ای که عبارت عید ظهور قانون مطبوعات روی آن با خط طلایی نوشته شده به دست دو فرشته قرار گرفته و این دو فرشته نیز با رنگ قرمز رنگ‌آمیزی شده‌اند. خلاصه اینکه مدیر مساوات با این عناوین می‌خواهد تاثیر قانون جدید مطبوعات را در عدم آزادی قلم نشان بدهد.

رومه مساوات مشروطه‌خواه افراطی و لیبرال بود. این رومه با توجه به جسارت فوق‌العاده‌ای که در تقویت بنیان مشروطه نشان می‌داد، در زمره قهرمانان پیشکسوت در مطبوعات مشروطه اول جای دارد.

مقاله‌ای از این رومه با عنوان شاه در چه حال است؟» و پرخاش صریح او به محمدعلی‌شاه باعث توقیف رومه و تعقیب ناشر آن شد. آخرین شماره رومه مساوات که در تهران چاپ شده شماره ۲۵ است که در تاریخ یکشنبه سلخ ربیع‌الثانی ۱۳۲۶ق انتشار یافته و با پیشامد بمباردمان مجلس و تفرقه آزادی‌خواهان و گرفتاری مدیران جراید رومه مساوات نیز تعطیل شده و مدیران آن آقایان سیدمحمدرضا شیرازی و سیدعبدالرحیم خلخالی رهسپار قفقاز شده و پس از مختصر آرامشی که در ایران روی داد به تبریز بازگشته و رومه مساوات را در شهر تبریز دایر کردند.

 


با تو بودن، همیشه پرمعناست

بی تو روحم گرفته و تنهاست

با تو یک کاسه آب، یک دریاست

بی تو، دردم به وسعت صحراست

با تو بودن، همیشه پرمعناست

با تو آسان هزار کار خطیر

با تو ممکن جهاد با تقدیر

بی تو با غم همچون کویر

با تو یک غنچه، دشتی از گلهاست

با تو بودن همیشه پرمعناست

ای تو! تعریف ناپذیرترین

 

نادر ابراهیمی»

 

 

 


توزیع رشته‌ای: جایزه نوبل معتبرترین جایزه‌ای است که در شاخه‌هایی از علم به محققان آن شاخه‌ها تعلق می‌گیرد؛ این جایزه برای اولین بار در سال 1901 به محققان 6 شاخه از علم تعلق گرفته است؛ اقتصاد» یکی از علومی است که هر سال به برترین محققان آن جایزه نوبل تعلق می‌گیرد. در کنار اقتصاد، به 5 شاخه دیگر از جمله پزشکی»، فیزیک»، شیمی»، ادبیات» و صلح» جایزه نوبل تعلق می‌گیرد.

پراکندگی جنسی: بیش از 90 درصد از کل برندگان جایزه نوبل تا به امروز مرد و کمتر از 10 درصد زن بوده‌اند. بیشترین جایزه نوبل اهدا شده به ن در حوزه صلح» بوده است؛ ن در این شاخه حدود ۲۰ درصد از برندگان جایزه نوبل بوده‌اند. اقتصاد در بین شاخه‌های موجود کمترین جایزه نوبل را به ن اعطا کرده است؛ در طول تاریخ تنها ۲ زن برنده جایزه نوبل اقتصاد بوده‌اند که دومین زن در سال جاری برنده شده است.

پراکندگی سنی: توزیع سنی کل برندگان جایزه نوبل از ابتدا تاکنون، بین 17 تا 96 سال بوده است. البته تنها 3 نفر بوده‌اند که کمتر از 30 سال سن و در سوی دیگر، تنها یک نفر بالای 90 سال سن داشته‌اند. بنابراین اگر این 4 نفر از توزیع سنی برندگان جایزه نوبل حذف شوند، پراکنش سنی به محدوده بین 30 سال تا 90 سال کاهش خواهد یافت. بیشترین جایزه نوبل را محققان بین 60 تا 65 سال داشته‌اند. بیشترین آمار سنی مربوط به سن 63 سال بوده که 34 نفر در این سن برنده جایزه نوبل بوده‌اند.

پراکنش ملیتی: به لحاظ توزیع ملیت، برندگان جایزه نوبل تاکنون محدود به 20 کشور دنیا بوده‌اند. بررسی‌ها نشان می‌دهد تقریبا از هر 3 نفر از برندگان جایزه نوبل، یک نفر آمریکایی بوده است؛ تعداد کل آمریکایی‌های برنده جایزه نوبل 368 نفر بوده است. بعد از آمریکا، انگلستان با 132 نفر و آلمان با ۱۰۷ نفر بیشترین برندگان جایزه نوبل را داشته‌اند. نکته جالب این بوده که به جز روسیه که ۲۳ نفر برنده جایزه نوبل داشته، هند بیشترین برنده جایزه نوبل را با ۱۰ نفر بین کشورهای آسیایی داشته است. آفریقای جنوبی ۱۰ نفر برنده جایزه نوبل داشته است.

 


شبیه برگ پاییزی، پس از تو قسمت بادم

خداحافظ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

خداحافظ و این یعنی در اندوه تو می میرم

در این تنهایی مطلق، که می بندد به زنجیرم

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق، از دلبستگی هایم؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم؟

خداحافظ، تو ای بانوی شب های غزل خوانی

خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی

خداحافظ، بدون تو گمان کردی که می مانم

خداحافظ، بدون من یقین دارم که می مانی!

 

 

 


 
 
دنیای‌اقتصاد : نزدیک به یک دهه است که حضور آثار هنرمندان ایرانی در حراجی‌های بین‌المللی پررنگ‌تر از گذشته شده است. به بیان دقیق‌تر در این ۱۰ سال روند رو به رشدی در عرضه و قیمت‌گذاری آثار تجسمی ایران در حراجی‌های بین‌المللی وجود داشته است. رکورد فروش در حراجی‌های معتبر حوزه غرب آسیا عمدتا در اختیار آثار یا هنرمندان ایرانی بوده است و از این حیث جایگاه هنر تجسمی ایران در منطقه جایگاهی برجسته و حتی شاید غیرقابل مقایسه با کشورهای دیگر است.

امسال نیز در ادامه موفقیت‌های بین‌المللی هنرمندان تجسمی ایرانی، نام شش نفر از هنرمندان معاصر در رده‌بندی معتبر آرت‌پرایس» و فیاک» از برترین هنرمندان سال ۲۰۱۹ جهان ثبت شده است. آرت‌پرایس» مهم‌ترین مرجع مارکت هنر جهان و فیاک» موسسه نمایشگاه‌های بین‌المللی پاریس است که اکتبر هر سال به صورت مشترک، نام ۵۰۰ هنرمند برتر سال را اعلام می‌کنند. به گزارش هنر آنلاین، این رتبه‌بندی یکی از مهم‌ترین معیارهای سنجش، تحلیل و بررسی وضعیت هنر معاصر جهان، از دو بعد اقتصادی و هنری است. در صدر این رتبه‌بندی نام‌هایی چون ژان میشل باسکیه، جف ز، کاس (برایان دونلی)، کریستوفر وول، جورج دو، یوشیتومو نارا، کِیت هرینگ، آلبرت اوهلن، ژو چونیا و پیتر دویگ دیده می‌شود. در ادامه این فهرست نام شش هنرمند ایرانی از جمله فرهاد مشیری در رتبه ۱۶۷، کوروش شیشه‌گران در رتبه ۲۵۸، رضا درخشانی در رتبه ۳۲۹، وای.زی. کامی (کامران یوسف‌زاده) در رتبه ۳۵۵، علی بنی‌صدر در رتبه ۳۵۶ و شیرین نشاط در رتبه ۴۹۹ به چشم می‌خورد. نام این ٥٠٠ نفر از بین بیش از ٥٠٠ هزار هنرمند فعال در سراسر جهان انتخاب شده است. این موسسه اطلاعات موردنیاز برای این رتبه‌بندی را از طریق موسسات اصلی حراج، گالری‌های دنیا و مجموعه‌داران تهیه می‌کند. آرت‌پرایس با دسترسی به اطلاعات و تصاویر بیش از صد ‌میلیون اثر هنری از سال ١٧٠٠ میلادی به این سو به تحلیل‌های دقیق خود در عرصه هنر شهرت دارد.

ایرانیان حاضر در رتبه‌بندی

فرهاد مشیری در بین هنرمندان معاصر ایرانی هنرمندی است که آثارش بیشترین فروش را در حراج‌ها داشته است. بیشترین قیمتی که برای فروش اثری از او چکش خورده، حدود ۴۴۳ هزار دلار بوده. مجموع شش اثر فروش‌رفته از او ارزشی برابر با یک‌ میلیون ‌و ۱۶۷ ‌هزار دلار داشته است.  در رتبه بعدی کوروش شیشه‌گران قرار دارد که مجموعا ۳ اثر از او به مبلغ ۵۹۴ ‌هزار دلار فروخته شده و گرانبهاترین اثرش ۳۳۴ هزار دلار به فروش رفته است. نکته مهم آن است که نام شیشه‌گران بالاتر از هنرمندانی چون میمو پالادینو، عبدالرحمان سلیمان، نبیل نحاس، کمال اونسوی، هربرت براندل، رشید رعنا، ساندرو چیا، سالوو و. قرار دارد. نام او در سال گذشته هم در رتبه ۲۸۹ این فهرست قرار داشت که این رتبه امسال به ۲۵۸ ارتقا پیدا کرده است.

سومین هنرمند ایرانی، رضا درخشانی است که مجموعا چهار اثر از او به مبلغ ۴۴۸ هزار دلار به فروش رفته. بالاترین رقم فروش رفته برای یک اثر او ۲۵۵ هزار دلار بوده است. چهارمین هنرمند وای.زی کامی است که دو اثر او به قیمت ۳۹۵ هزار دلار فروخته شده و گران‌ترین اثرش ۲۸۳ هزار دلار بوده است. در جایگاه بعدی، علی بنی‌صدر قرار دارد که دو اثر از او در حراج‌ها فروخته شده و مجموع قیمت آثارش ۳۹۵ هزار دلار بوده است. بالاترین قیمت چکش‌خورده برای تابلوهای او ۳۸۸ هزار دلار بوده است. رتبه ششم هم در اختیار شیرین نشاط است که ۱۶ اثر او به قیمت ۲۵۱ هزار دلار در حراج‌ها خریداری شده و ۶۸ هزار دلار، گرانبهاترین اثر فروخته‌شده اوست.

تحلیل بازار ۲۰۱۹ ایران

در گزارش آرت پرایس در تحلیل شرایط بازار هنری ایرانیان آمده است: مسائل اجتماعی و چالش‌های جامعه مدرن ایران از جمله موضوع‌های مورد توجه در آثار هنری هنرمندان ایرانی بوده است. آثار این هنرمندان که غالبا در آمریکا و امارات به نمایش گذاشته می‌شوند، نشان‌دهنده زندگی روزانه و فضای ی- اجتماعی ایران هستند، درعین‌حال که در آنها تلاش شده با تعصبات و ذهنیتی که در غرب در قبال ایران وجود دارد، مقابله کنند.»

در بخشی دیگر از این گزارش نوشته شده: همان‌طور که جو حاکم بر ایران آمیزه‌ای از سنت و مدرنیته است، هنرمندان ایرانی نیز شوق خلاقانه خود را در زندگی مدرن با ادای احترام به سنت، ترکیب می‌کنند. آثار آنها که ریشه در تاریخ دارد و به‌نوعی آگاهی ی می‌دهد، در موزه‌های بانفوذی چون موزه مدرن تیت لندن، مرکز فرهنگی هنری ژرژ پمپیدو در پاریس و گوگنهایم در نیویورک توجه‌ها را به خود جلب کرده‌اند؛ ‌به‌طوری‌که این موزه‌ها مشتاق به نمایش آثار جدید این هنرمندان هستند و گالری‌های هنر، خانه‌های حراج، مجموعه‌دارها و دیگر عوامل دنیای هنر نسبت به آثار این هنرمندان کنجکاوی زیادی نشان می‌دهند.»

به‌نظر می‌رسد علاقه بین‌المللی به آثار هنرمندان خاورمیانه و خصوصا ایرانی‌ها و عرب‌ها رو به رشد است و این موضوع بسیار مهمی است؛ چون بسیاری از این هنرمندان در دهه‌های گذشته فرصت ارائه آثار خود در عرصه جهانی را نداشته‌اند. قطعا در آثار هنرمندان ایرانی، رگه‌هایی از کیفیت و عظمت است که این‌چنین مورد تحسین و توجه منتقدان، کارشناسان، مجموعه‌داران و خریداران آمریکا، اروپا و سایر نقاط دنیا قرار گرفته است. در ۱۴ سال گذشته، مارکت هنر خاورمیانه و شمال آفریقا شاهد یک نوزایی تمام‌عیار بوده است. ثبت رکوردهای بالای فروش از سوی هنرمندان در حراج کریستیز دبی، گویای این واقعیت است. قرار گرفتن مجدد نام شش ایرانی را در فهرست ٥٠٠ هنرمند برتر، از زاویه این نوزایی در هنر ایران می‌توان بررسی کرد.

مارکت هنر معاصر

بنا به گزارش آرت پرایس هم‌اکنون مارکت هنر معاصر ۱۲ درصد از گردش مالی مارکت هنر جهان را در اختیار دارد. این در حالی است که این درصد در سال ۲۰۰۰ تنها ۸/ ۲ درصد بود. در این بین هنر خاورمیانه روز به روز در حال رشد و دگرگونی است. بین سال‌های ٢٠٠۶ تا ٢٠٠٨ حراج‌های بزرگی که در خاورمیانه برگزار شدند، خصوصا حراج کریستیز سال ٢٠٠۶ در دوبی، باعث شدند هنر خاورمیانه و ایران بیش از گذشته به عرصه‌های جهانی راه پیدا کند.

 


کتاب پرسش‌های ادراک» برای اولین‌بار در سال ۱۹۹۴ در شماره ویژه نشریه ژاپنی A+U به چاپ رسید و با توجه به اهمیت موضوع مجددا در سال ۲۰۰۷ در قالب یک کتاب انتشار یافته است. این نوشتار، یکی از مهم‌ترین تالیفات سال‌های اخیر در عرصه نظریه معماری است و توسط محققان برجسته معماری، استیون هال، آلبرتو پرز-گومز و یوهانی پالاسما به‌صورت سه نوشتار مجزا که به لحاظ موضوعی به هم پیوسته‌اند، به رشته تحریر در آمده است؛ هرکدام سعی در تشریح نقشی دارند که ادراک انسانی و تجربه پدیدار شناسانه، در معماری ایفا می‌کند.نوشتار اول با عنوان "معماری مبتنی بر هفت حس" ، به نقد معماری بصرمحور و فقدان انعطاف در آن می‌پردازد که توسط یوهانی پالاسما به رشته تحریر درآمده است. پالاسما مهم‌ترین نظریه‌پرداز در زمینه پدیدارشناسی معماری است که آثار او نقش قابل‌توجهی در تشریح و گسترش پدیدارشناسی معماری دارد.

وی ساختمان‌های مدرن را به دلیل برانگیخته نکردن احساسات انسانی مورد نقد قرار می‌دهد و عدم ادراک بدنمند و حس‌زدایی در معماری را به چالش می‌کشد. او با بهره‌گیری از اندیشه‌های باشلار و مرلوپونتی نگرش ناب به پدیدار را مطرح و نمونه‌هایی از جایگاه ادراکات مبتنی بر حواس انسانی در معماری را بیان می‌کند.

نوشتار دوم که بخش قابل‌توجهی از کتاب را به خود اختصاص داده است، متعلق به استیون هال، معمار برجسته آمریکایی و استاد دانشگاه کلمبیاست که به دلیل توانایی‌اش در ترکیب نور، فضا و کیفیت منحصر‌به‌فرد آثارش شناخته شده است. او ابتدا به وم مباحث پدیدارشناسانه در معماری و نقش تجربه و احساس در ادراک محیط می‌پردازد و سپس یازده حوزه پدیداری را در فرآیند ادراک مطرح کرده که از آن جمله می‌توان به نور، سایه، رنگ، صدا، جزئیات معماری، تناسبات و . اشاره کرد. هال در این مقاله، به وضوح اهمیت شهود را در ساخت و تجربه فضای ساخته شده شرح می‌دهد و در نهایت در یک معرفی جدید، نوشته‌ها وآثار معماری خود در سالیان اخیر را جهت تاکید بر موضوع در کتاب منعکس می‌کند.

نوشتار سوم با عنوان فضای معماری: معنای حضور و بازنمایی متعلق به آلبرتو پرزگومز است. فیلسوف مکزیکی که رساله دکترای خود را با عنوان معماری و بحران علم مدرن در کمبریج منتشر کرده است. این مقاله ابتدا به وضعیت جهان در عصر مدرن و جایگاه زیبایی شناسی و در ادامه به اهمیت نظریات ویترویوس در معماری و ریشه‌های آن اشاره دارد. بخش عمده این نوشتار، به موضوع فضا از دیدگاه افلاطون و بیان مفهوم جایگاه کورا به‌عنوان بستر شکل‌گیری فضا و مکان و چگونگی پیدایش هستی و منشأ و جایگاه آن اشاره دارد. وی در ادامه به هنر تئاتر در یونان و نقش معماری در ایجاد فضاهای عمومی و جایگاه معماران عصر باروک و روکوکو در اضمحلال بصرمحوری در معماری می‌پردازد و در پایان نیز اشاراتی به نقد آدولف لوس بر معماری مدرن و نظریات مرلوپونتی دارد. در نهایت، بخش پایانی کتاب که به‌صورت پیوست است، به معرفی پروژه‌های استیون هال اختصاص می‌یابد.

 

دکترآزاده شاهچراغی: دنیای اقتصاد

 


سایت خوان دنیای اقتصاد :
 
جایزه‌های یک عمر دستاورد هنری معمولا به بازیگران پیشکسوت پس از ده‌ها سال فعالیت اعطا می‌شود از این‌رو خبر اهدای چنین جایزه‌ای به پیمان معادی، بازیگر نسبتا جوان کشورمان در جشنواره استکهلم تعجب‌برانگیز به‌حساب می‌آید. به‌ویژه اینکه نخستین‌بار است که جایزه‌ مهم اسب برنزی» به بازیگری خارج از اروپا و ایالات‌متحده‌ آمریکا اهدا می‌شود.
معادی که از معدود بازیگران ایرانی است که توانسته در سال‌های اخیر به‌عنوان بازیگری بین‌المللی همپای هنرمندان تراز اول دنیا به ایفای نقش بپردازد این جایزه را پس از نمایش فیلم متری شیش‌ونیم» در این جشنواره سوئدی دریافت می‌کند. جایزه اسب برنزی»‌ یک عمر دستاورد استکهلم به افتخار یک فرد و برای قدردانی از او به‌دلیل ادای سهم به دنیای فیلم اهدا می‌شود. قبل از پیمان معادی افرادی مثل دیوید لینچ، اولیور استون، سوزان ساراندون، لورن باکال، کلر دنیس، مایک لی و فرانسیس فورد کاپولا این جایزه را دریافت کرده‌اند.
 

 

به گزارش خبرآنلاین، خبرگزاری کشور سوئد درباره این خبر توضیح داده است: پیمان معادی که شروع درخشش بین‌المللی بزرگ خود را در سال ۲۰۱۱ با بازی در فیلم جدایی نادر از سیمین» ساخته‌ اصغر فرهادی به‌دست آورد، به‌دلیل ویژگی منحصربه‌فرد او در حضور بر پرده‌ سینما و عبور از تعصبات و مرزها امسال طی مراسم ویژه‌ای مهم‌ترین جایزه این رویداد هنری، جایزه‌ اسب برنزی را در نمایش اول نوردیک و مراسم فرش قرمز برای نمایش فیلم متری شیش‌ونیم» (۲۰۱۹) دریافت خواهد کرد.»

در ادامه این خبر آمده است:انگیزه‌های زیادی برای ارائه جایزه امسال دستاورد استکهلم به پیمان معادی است؛ بازیگری ایرانی با جذابیت عمومی و نقش‌آفرینی‌هایی در حد و کلاس جهانی که به سینمای تراز اول غنا بخشیده است. او با برداشت‌های نیرومند و بابصیرتش از نقش‌ها، دریچه‌ای را برای مخاطب می‌گشاید تا از پرده‌ بزرگ سینما فراتر برود و تعصبات و مرزها را درنوردد. این نخستین‌بار است که جایزه‌ مهم اسب برنزی به بازیگری خارج از اروپا و ایالات‌متحده‌ آمریکا اهدا می‌شود. امروز پیمان معادی یکی از بزرگ‌ترین و پرطرفدارترین ستارگان سینمای ایران است. حرفه‌ بازیگری او به‌واقع در فیلم‌های درباره‌ الی» (۲۰۰۹) و جدایی نادر از سیمین» (۲۰۱۱) ساخته‌ اصغر فرهادی (برنده‌ جایزه‌ بینش‌وری استکهلم ۲۰۱۸) به اوج رسید.

معادی همچنین در چند فیلم آمریکایی هم ظاهر شده است، از جمله فیلم کمپ ایکس‌ری» (۲۰۱۴) در کنار کریستن استوارت، فیلمی که در سال ۲۰۱۴ در جشنواره‌ بین‌المللی فیلم استکهلم به نمایش درآمد.» علاوه بر موفقیت‌های داخلی و خارجی معادی به‌عنوان بازیگر در عرصه کارگردانی نیز تجربیات شایان توجهی دارد. برف روی کاج‌ها» اولین فعالیت معادی در عرصه کارگردانی، در سی‌امین جشنواره فیلم فجر برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران شد.  بمب؛ یک عاشقانه» دومین فیلم نیز در سی و ششمین جشنواره فجر، جایزه ویژه هیات داوران، جایزه بهترین کارگردانی در ششمین دوره جشنواره فیلم بسفر و بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در چهارمین دوره جشنواره فیلم سینه ایران تورنتو و جایزه بهترین فیلمنامه را از جشنواره آسیاپاسیفیک دریافت کرده‌است.

 


می دانی؟

یک وقت هایی باید

روی یک تکه کاغذ بنویسی

تـعطیــل است!

و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت

باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال ســوت بزنی

در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که

پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویـی:

بگذار منتـظـر بمانند!

 

حسین پناهی»

 


دنیای‌اقتصاد : گوگل از سال ۱۹۹۸ که با دو نفر کار خود را آغاز کرد تا به امروز که بیش از ۱۰۳ هزارنفر در آن کار می‌کنند، مسیر پر پیچ و خمی را گذرانده است و یکی از دستاوردهای بزرگ آن نحوه اداره و حکمرانی خوب این سازمان عظیم و غول‌آساست. گوگل را شرکت پروژه‌ها می‌دانند و از این‌رو نیروهای انسانی آن در انتخاب پروژه‌های موردعلاقه – که در راستای ماموریت‌های این شرکت باشد - دست بازی دارند. به همین دلیل جای تعجب ندارد که این شرکت پروژ‌ه‌هایی را برای پرورش مدیران و توسعه نیروهای خود هم اجرا کند.
 

 

بسیاری از شرکت‌های بزرگ مدل‌ها و برنامه‌های مخصوصی برای توسعه ظرفیت‌های نیروی انسانی و مدیریت به‌کار می‌گیرند اما گوگل به‌دلیل برخوردار بودن از ت‌های آزادانه بسیاری از این پروژه‌ها، نتایج و اهداف آن را با جامعه در میان می‌گذارد. هدف گوگل از این‌کار توسعه دانش در سطح جامعه است و این شرکت از این طریق تلاش می‌کند آنچه طی سال‌ها از جامعه اندوخته را به خود جامعه بازگرداند. گوگل چنین کاری را با روش‌های مختلف انجام داد مثلا با حمایت از انتشارات کتاب‌های مدیریتی مانند گوگل چگونه کار می‌کند؟» یا مربی تریلیون دلاری» (آموختن از زندگی بیل کمپل یک مربی فوتبال که بعدا به مربی و مشاور بسیاری از سرشناس‌ترین مدیران صنعت تکنولوژی مانند استیو جابز و سرگئی برین، اریک اشمیت و. تبدیل شد). گوگل تلاش می‌کند از این طریق فرهنگی را که منجر به رشد خود شده با جامعه به اشتراک بگذارد، به این ترتیب آموزه‌های تجربه شده در یک سازمان بزرگ و بالغ مانند گوگل که محک خوبی خورده‌اند می‌توانند به کار دیگر شرکت‌ها بیایند.

 نتایج یک پروژه ده ساله

شرکت گوگل حدود ۱۰ سال را بر روی پروژه‌ای به‌عنوان Project Oxygen کار و تحقیق کرد تا بتواند ویژگی‌های مطلوب و مناسب یک مدیر را شناسایی و سپس از این اطلاعات، برای آموزش به مدیران خود استفاده کند. شاید برایتان جالب باشد که بدانید در این تحقیقات مشخص شد که مهارت‌های فنی، از درجه اهمیت کمتری نسبت به مهارت‌های هوشی و توانایی درک و کنترل احساسات برخوردارند. یکی از نتایجی که گوگل در فرآیند این پروژه به آن رسید، این است که یک مدیر کارآمد، نه‌تنها باید در کمترین زمان ممکن، راه‌حل مناسبی را برای مشکلات پیشنهاد دهد، بلکه باید از مشکلات و شرایط پیش‌آمده، به‌عنوان یک کلاس درس برای آموزش به کارمندان خود استفاده کند. این رویه منجر به این خواهد شد تا تیم تحت هدایت این افراد، در مواقع بروز مشکل، دیدگاه‌های خود را مطرح کنند و تجربیات ارزشمندی را به‌دست آورند. همچنین براساس یافته‌های این پروژه مدیران بزرگ، آزادی عمل بیشتری در اختیار اعضای تیم خود قرار می‌دهند و دست آنها را برای رفتن به دنبال ایده‌هایشان بازمی‌گذارند و به آنها این اجازه را می‌دهند تا ریسک کنند، حتی اگر تصمیم‌شان اشتباه باشد. مدیران کارآمد، ابزارهای مورد نیاز را برای کارمندان خود فراهم می‌کنند و برنامه منعطفی را برایشان تعریف می‌کنند.

فضای کاری منعطف

گوگل به داشتن یک فضای کاری منعطف و جذاب شهره است. با یک جست‌و‌جوی ساده می‌توان انبوهی از عکس‌ها و فیلم‌هایی را از فضاهای کاری رویایی دید که کارکنان گوگل در آن مشغول به کارند. این فضای کاری مدرن و باز بعدا باعث الهام گرفتن بسیاری از استارت‌آپ‌ها و شرکت‌های تکنولوژی دیگر شد. براساس نتایج تحقیقات پروژه اکسیژن مشخص شد که یکی از مهم‌ترین کارها در ارتقای عملکرد یک تیم، فراهم کردن یک محیط کاری امن از لحاظ ویژگی‌های روانشناختی است. گوگل در این رابطه می‌گوید: در تیمی با محیط کاری که کارمندان در آن از لحاظ روانی، احساس امنیت کنند، اعضای گروه بابت ریسک کردن ترسی به خود راه نمی‌دهند. آنها می‌دانند اگر مرتکب اشتباهی شوند، هرگز مواخذه نخواهند شد و همواره ایده‌های جدید و سوالات خود را با دیگر اعضای گروه مطرح می‌کنند. ریسک پذیری کارکنان قدرت خلاقیت آنان را بالا می‌برد و این همان چیزی است که شرکتی چون گوگل به‌دنبال آن است یعنی ایجاد فضایی برای خلق نوآوری و پیشبرد ایده‌های نوآورانه.

بنا به یافته‌های گوگل مدیران موفق، بیش از آنکه سعی کنند تا خود را به‌عنوان یک ستاره در جمع نشان دهند، تمام تلاش خود را برای پیشرفت دیگر اعضای تیم به‌کار می‌بندند. آنها هرگز ابایی از بالا زدن آستین‌هایشان برای شروع یک پروژه ندارند و حتی این مساله باعث ایجاد انگیزه در دیگر اعضای گروه خواهد شد. گوگل همچنین به داشتن ارتباط موفق کارمندان با هم شهره است. اگر سری به دفتر مرکزی این شرکت در سیلی ولی بزنید می‌بینید بدون هیچ در و دروازه‌ای می‌توانید وارد محوطه آن شوید و انبوهی از کارکنان گوگل را ببینید که با دوچرخه‌های رنگین این شرکت یا پیاده در حال رفت و آمد بین ساختمان‌ها درون این محوطه هستند. آنچه حتی از بیرون از این رفت و آمد بیش از پیش به چشم می‌آید ارتباط خوب کارکنان با هم است با این حال نتایج تحقیقات نشان می‌دهد که این ارتباط خوب بین کارکنان و بین مدیران و کارکنان شرکت به یک فرهنگ سازمانی تبدیل شده است.

بر همین اساس گوگل نتیجه می‌گیرد ویژگی یک مدیر خوب و موفق، مدیری است که بتواند همواره گوشی شنوا برای کارمندان خود باشد. این ویژگی باعث می‌شود تا مدیران، به درک بهتری از شرایط و اوضاع تیم خود دست یابند و این کار، همدلی میان آنها را نیز ارتقا خواهد داد. همچنین، مدیرانی که بیشتر با کارمندان خود ارتباط دارند می‌دانند که باید برای ارتقای کار خود، تجربیات و دانش خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. ارتباط مناسب با تیم تنها دلیل موفقیت گوگل نیست، بلکه احترام یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های نهادینه شده در این شرکت است. بنا بر تحقیقات صورت گرفته مدیران بزرگ، تیم خود را به بهترین شکل مورد تمجید و احترام قرار می‌دهند. این گروه از مدیران، همواره تلاش می‌کنند تا به اعضای تیم خود در دستیابی به اهدافشان کمک کنند. آنها مدام به گروه، انگیزه می‌دهند و از آنها حمایت می‌کنند.

تصمیم‌های دقیق برای اهداف پیش‌‌رو

گوگل به‌عنوان یک شرکت تکنولوژی بدون داشتن استراتژی نمی‌توانست تا این اندازه موفق باشد. گوگل شرکتی است که محصول زیاد تولید می‌کند و بسیاری از آنها هم شکست می‌خورند، اما محصولات ماندگاری هم در این فرآیند حفظ شده و بزرگ‌تر می‌شوند. به گفته گوگل مدیران موفق به خوبی می‌دانند که تیمشان در چه مرحله و وضعیتی قرار دارند، به چه سمتی در حال حرکت‌اند و برای رسیدن به خواسته‌هایشان به چه چیزی نیاز دارند. آنها همواره تیم خود را در مسیری درست هدایت می‌کنند. همچنین، تلاش می‌کنند تا نقش هر فرد و اهمیت آن را برای رسیدن به هدف اصلی، برای آنها تبیین کنند. مدیران موفق، از وظایف تک تک کارمندان خود باخبرند و می‌دانند که با چه چالش‌هایی در طول روز مواجهند. بنابراین، با شناختی کامل، راهکارهایی را برای رفع موانع به کارمندان پیشنهاد می‌کنند.

گوگل می‌گوید: مدیران ناکارآمد، تیم خود را به‌عنوان یک جزیره جداگانه در یک شرکت تلقی و حتی برای مقابله با دیگر تیم‌های حاضر در شرکت خود نیز از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کنند. اما یک مدیر موفق، تصویری بزرگ‌تر را پیش روی خود می‌بیند و صلاح شرکت خود را در نظر می‌گیرد. آنها سعی می‌کنند تا با همه بخش‌ها، ارتباطی موثر و سازنده ایجاد کنند. سرانجام اینکه براساس یافته‌های گوگل مدیران موفق، بعد از شناسایی و درک حقایق و درنظر گرفتن دیدگاه‌های اعضای تیم خود، تصمیمات درست و سنجیده‌ای اتخاذ می‌کنند و پروژه خود را به پیش می‌برند. آنها شخص نخست تصمیم‌گیرنده هستند و حتی اگر فرد یا افرادی هم با این تصمیم موافق نباشند، بازهم بهترین تصمیم را شخصا اتخاذ می‌کنند و مهم‌تر آنکه به این تصمیم خود پایبند می‌مانند.

 


 

در زندگی شما چه کسی الهام‌بخش است؟ کسی که به نوعی به موفقیت رسیده؛ شاید یک معلم کسب‌وکار یا یک کارآفرین نوآور؟ یا شاید نابغه ی یا نویسنده‌ای بزرگ؟ برای سارا یانگ، منبع الهام‌بخشی خیلی نزدیک و در خانه آنها بود: مادربزرگش انگیزه‌بخش‌ترین حضور را در زندگی او داشت.

 

 

مادربزرگم در روستایی کوچک در چین به دنیا آمد و بزرگ شد و هیچ‌گونه دسترسی به آموزش نداشت. وقتی مسیر شغلی‌ام را شروع کردم، به این فکر افتادم که دلم می‌خواهد کاری کنم تا به افرادی مثل او کمک کنم.» البته این ندای درونی خیلی فوری به گوشش نرسید. اول باید یکسری نقطه‌ها را به هم وصل می‌کرد: وقتی بیانیه شخصی (متنی در توصیف مهارت‌ها، تجربیات و خواسته‌ها که برای پذیرش در دانشگاه‌ها نوشته می‌شود) می‌نویسید، از خودتان می‌پرسید چه چیزی به شما انگیزه می‌دهد و من این سوال را از خودم پرسیدم. پاسخ این بود که می‌خواستم به افرادی مثل مادربزرگم کمک کنم به فرصت‌هایی که من داشته‌ام، دسترسی داشته باشند.» این ماموریتی بود که از همان ابتدا مسیر شغلی او را شکل داد. او بلافاصله بعد از فارغ‌التحصیلی از دوره MBA مدرسه کسب‌وکار لندن در سال ۲۰۱۱، راه شانگهای را در پیش گرفت و با شریک کاری خود آشنا شد و شرکت MNE را راه‌اندازی کرد؛ کسب‌وکاری مبتنی بر بازی‌سازی که اپلیکیشن‌های آموزشی برای دانش‌آموزان دبیرستان و دانشجویان تولید می‌کند.  

از وقتی دوره MBA را در مدرسه لندن شروع کردم، این ایده در سرم بود. بازی‌سازی به‌عنوان یک مفهوم در حال اوج گرفتن بود و اگر از چشم‌انداز کسب‌وکار نگاه کنیم، چین یک بازار در حال توسعه خوب بود. چیزی که من را متقاعد کرد این ایده را عملی کنم و به‌عنوان یک کارآفرین به من قدرت داد، این بود که فهمیدم تنها چیزی که می‌تواند شما را از قصدتان به عقب بکشد، خودتان هستید.» یانگ به‌عنوان یک زن در صنعت تکنولوژی، یاد گرفته در مواقع لازم اعتماد به نفس کافی داشته باشد تا برای رسیدن به اهدافش از دیگران کمک بگیرد: وقتی کار در بازی‌های ویدئویی را شروع کردم، حدود ۹۰ درصد کدنویس‌ها و مهندس‌ها مرد بودند، بنابراین باید با این شرایط روبه‌رو می‌شدم و کشف می‌کردم چطور شرایط را به نفع خودم تغییر دهم.»

تغییر رویه از یک مهندس به یک کارآفرین اجتماعی ماموریتی بود که چون او شناخت کاملی از کسب‌وکار و رهبری آن نداشت، برای آن انگیزه پیدا کرد: به سرعت ارتقا پیدا می‌کردم و این عالی بود، اما وقتی پروژه‌ها گاهی مسیری غیر قابل انتظار را طی می‌کردند، حس می‌کردم باید شکاف‌هایی را در مهارت‌های مدیریتی خودم پر کنم و از کسب‌وکار و صنعتی که در آن کار می‌کنم شناخت پیدا کنم. همین موضوع باعث شد به مدرسه کسب‌وکار لندن بروم. در آنجا بود که فهمیدم می‌توانم دانش و سابقه‌ام را به سوی چیزی که معنا و هدف دارد، هدایت کنم؛ چیزی که بتواند در زندگی مردم یک تغییر واقعی ایجاد کند.»

راه‌اندازی یک استار‌ت‌آپ مزایای زیاد و البته چالش‌هایی دارد و خانم یانگ در طول یک دهه گذشته بالا و پایین‌های زیادی را که از ویژگی‌های سفر کاری او بوده، تجربه کرده است. کارآفرینی درس‌های زیادی برای او داشته و البته چالش‌هایی هم بود که سخت‌ترین» سال‌های زندگی او را شکل داده است. او می‌گوید: اداره کردن کسب‌وکار خودتان یک منحنی یادگیری بزرگ است و به شما آزادی و انعطاف‌پذیری لازم را می‌دهد تا تصمیم‌های هیجان‌انگیزی بگیرید. کار کردن در حوزه بازی‌سازی، شما را به مشتریان نزدیک می‌کند و در مورد کاری ما، این یک امتیاز واقعی است. شروع کردن یک چیز از نطفه و بعد دیدن به نتیجه رسیدن آن ایده، احساس خوشایند ساده‌ای دارد. همچنین نوسانات بازار شکست‌های بدی را رقم می‌زند. یک بار موفقیتی بی‌سابقه را تجربه می‌کنید و بار بعد نمی‌دانید چطور باید برای سه ماهه بعدی تامین مالی کنید. بنابراین، درس‌های زیادی در این تجربیات وجود دارد.»

تیم یانگ چهار اپلیکیشن بازی تولید کرد که علوم اجتماعی و زبان را آموزش می‌دهند. او با تعدادی از NGOها همکاری می‌کند تا پروژه‌های اجتماعی را در مناطق روستایی تایلند، کامبوج و چین اجرایی کنند. این حوزه‌ای است که علاوه بر علاقه حرفه‌ای، معنای شخصی برای او دارد: بازگشت به مدرسه و کشف ریشه‌های برخی از بزرگ‌ترین مشکلاتی که دنیا با آنها مواجه است – یعنی نابرابری، بی‌عدالتی و نژادپرستی – یکی از روش‌های گرد هم آوردن افراد و کمک به بیان تجربه‌، ایده‌ها و افکار در مورد مرحله بعدی زندگی من است.» او در کوتاه‌مدت قصد دارد تخصصش را در اختیار پروژه‌ای بزرگ در میانمار قرار دهد که بر اساس آن، دولت محلی، فعالان شرکتی و تیمی متشکل از بیش از ۱۰۰ نفر برای جوامع روستایی اپلیکیشن درست می‌کنند و از طریق آن در مورد مسائل بهداشتی و حقوقی به آنها آموزش می‌دهند. او معتقد است برای اینکه بدانید نقطه عطف شما کجا است و چه زمان باید وارد مراحل بعدی کارتان شوید، باید خودآگاهی بسیار زیادی داشته باشید. به‌عنوان یک کارآفرین یا تاجر، خیلی مهم است که بین هویت شخصی و موفقیت‌های حرفه‌ای خود، تمایز قائل شوید.»

برای یانگ، این یعنی باید بدانید چه زمان یک قدم به عقب برگردید، در مورد برخی مسائل در زندگی تجدید نظر کنید، و تصمیم بگیرید برای این اتفاق حاضرید چه فداکاری‌هایی بکنید. همه فرصت‌های جالبی که به دست آوردم، از گفت‌وگوهای برنامه‌ریزی نشده و غیرمنتظره به وجود آمده است.» البته دانستن اینکه اهداف و معیارهای اصلی شما کدامند هم مهم است. او می‌گوید: از نظر من، موفقیت می‌تواند شکل‌های مختلفی داشته باشد. اما من زمانی می‌توانم موفق باشم که بدانم اثری مثبت بر اطرافیانم داشته‌ام

نویسنده: Aine Doris مترجم: مریم رضایی/ منبع: London Business School

 

 


دنیای اقتصاد :
پس از رسانه‌ای شدن واکنش‌ برخی از هنرمندان ایرانی به جنگ‌افروزی کشور ترکیه علیه کردهای شمال سوریه‌ در شبکه‌های اجتماعی، بیش از ۱۰۰ نفر از نویسندگان، هنرمندان حوزه‌های مختلف هنری و به‌ویژه سینماگران ایرانی نیز در نامه‌ای به همتایان ترک خود آنها را نماینده تاریخ، فرهنگ، دین و تمدن ترکیه» خوانده و مهار ماشین جنگی و توسعه‌طلبی جنون‌آمیز و مرگبار»‌ را از وظایف آنان برشمرده‌اند.
 

در بخشی از متن این نامه که با خطاب دوستان ما» و دوستان ترک» آغاز شده آمده است: چند روز از آغاز جنگی ویرانگر می‌گذرد. جنگی که مجامع بین‌المللی از وقوع آن آگاه بوده و منابع رسمی فاش کرده‌اند که اردوغان آنان را از جزئیات حمله مطلع کرده است. به‌نظر می‌رسد که هدف سهم خواهی بدهنگام، از سرزمینی جنگ‌دیده و نیمه ویران است این چهره دیپلماسی زشت کردار عصر ما است: هجوم بی‌امان و سازمان‌یافته به مردمی بی‌پناه و فاقد امکانات. یک نابرابری آشکار و بی‌عدالتی محض. این یک نسل‌کشی به بهانه صلح است؛ آغاز هیچ جنگی عادلانه نیست؛ فقط صلح عادلانه است.» در ادامه آمده است: دولت اردوغان فرصت این را یافت تا نظر مساعد و همراهی و سکوت همدستان را برای آغاز جنگی اشغالگرانه و خونین جلب کند، آیا ملت و نخبگان ترکیه نیز این مجال را می‌یابند تا از مردمان سراسر جهان، آغاز صلح و پایان جنگ را پرسش کنند؟ آیا ملت و نخبگان ترکیه موافق این نسل‌کشی و کوچ اجباری ملتی بی‌پناه هستند؟»

هنرمندان ایرانی نوشته‌اند: هم‌اکنون که در حال نگارش این پیام هستیم صدها تن غیرنظامی، کودک و زن و مردان سالخورده در حال جان دادن هستند و یا آواره دشت و بیابان شده‌اند. شما به نمایندگی از تاریخ،‌ فرهنگ، دین و تمدن ترکیه، وظیفه مهار ماشین جنگی و توسعه‌طلبی جنون‌آمیز و مرگبار را دارید. این رسالت واقعی ما و شماست. بگذارید ترکیه نو را با آثار درخشان ادبیاتش، با موسیقی‌های دل‌انگیز هنرمندانش، با صدای دلنشین خوانندگانش، با استانبول و شب‌های جادویی‌اش، با معماری سحرانگیز و مهربانی و میزبانی گرم مردمانش و با شور و زندگی که در خیابان‌هایش جاریست به‌یاد بیاوریم.» جواد طوسی، مجید برزگر، رضا درمیشیان، بیتا منصوری، ‌سیدجلال‌الدین دری، مسعود آب‌پرور، فرزانه شبانی، نیلوفر لاری‌پور، رضا ایرانمنش، صادق کرمیار، قطب الدین صادقی، حمیدرضا نعیمی و. از جمله امضاکنندگان این نامه هستند.

 


 
سال روز انتصاب امیر عباس هویدا به نخست وزیری
 

مجلس شورای ملی در جلسه روز یکشنبه سی‌ام مهر ماه ۱۳۴۴ پس از طرح برنامه دولت و استماع سخنان هویدا با اکثریت ۱۶۷ رای از یکصد و نود و هفت نفر نماینده حاضر به دولت امیر عباس هویدا رای اعتماد داد.

هویدا از اواخر دهه ۱۳۳۰ از طریق آشنایی با عبدالله انتظام و دوستی با حسنعلی منصور پله‌های ترقی را به سرعت طی کرد و در دولت منصور به وزارت دارایی منصوب شد. پس از ترور منصور توسط گروه فداییان اسلام، وی توسط محمدرضاشاه پهلوی به‌عنوان نخست‌وزیر ایران منصوب شد و ۱۲ سال و ۶ ماه در این پست ماند.

 


دیر کردی نازنینم کم کم آذر می رسد

عمر آبان ماه هم، دارد به آخر می رسد

فرصت از کف می رود، امروز و فردا تا به کی؟

فصل عشق و عاشقی هم عاقبت سر می رسد

برگ های دفتر پاییز، سرخ و زرد شد

آخرین برگ سفیدِ کهنه دفتر می رسد

زودتر برگرد تا وقتی بجا مانده هنوز

می رود پاییزِ عاشق، فصل دیگر می رسد

مهر و آبان طی شدند و نوبت آذر رسید

نازنینم زودتر، سرما سراسر می رسد

این هوا با عاشقان چندی مدارا می کند

فصل سرما، زوزه ی باد ستمگر می رسد

یک نفر با یک خبر ای کاش امشب می رسید

مژده می آورد برخیزید، دلبر می رسد .

 


اسنوبیسم از کلمه ی انگلیسی   Snobبه معنای طبقه ی پَست اخذ شده است.دراسنوبیسم، نمایشات جعلی وایفای نقش های مختلف به منظورجلب تحسین وحیرت عوام در کاراست. . در لابه لای اَعمال ورفتارهای عینی و ذهنی شان(=اسنوبیست ها)،تعارض ها وتناقض ها و تفاوت های بارز و فراوان دیده می شود.زیرا دانش آنان با معرفت شان وایدئولوژی شان با واقعیت اَعمال شان فاصله دارد. . درحالی که به مبانی اعتقادی موجود در جامعه ظاهراً پای بندند،اما اگر لازم باشدبه خاطر کسب منافع بیشترو هم رنگ نشان دادن خود، درامور غیر اخلاقی نیز مهارت وچهره ی خارق العاده ای نشان می دهندوگاهی کاپ مسابقه ی رذیلت را تصاحب می کنند».

اسنوبیست هاتوجه افزون به سوی تن آسایی وبهره گیری وافر از منابع مالی جامعه را دارند و بعضی ازآنان در فرصت مقتضی و مناسب علاقه ی شدیدی به کاروبار عیاشی ازخودنشان می دهند، همین روحیه-ومنش- به رشد و توسعه ی فنی وعلمی و اقتصادی وبه معنویات جامعه لطمه ای جبران ناپذیر وارد می آورد؛گرچه فقر مربوط به رشدو توسعه ی فنی، علمی واقتصادی وفقدان پاره ای مسایل معنوی؛موجبات پیدایش چنین خصیصه هایی(=اسلوب اسنوبیستی) شده است ».

دریک اقدام پژوهشی می توان خصیصه های اسنوبیستی رادردوگروه از کشورها؛ کشورهایی که " رویکرد جایگزینی واردات " را انتخاب کرده اند وکشورهایی که " رویکرد گسترش صادرات " را اتخاذ نموده اند؛ مقایسه کرد.هرچند دراین راستا می توان به نتایج مطالعات مؤسسات بین المللی نیزاستنادنمود. ازآن جاکه سیستم ی کشورهایی که رویکردجایگزینی واردات رابرای توسعه ی خود برمی گزینند،بسته است؛ رفتار ی کنشگران صحنه ی ت(= تمداران، دولت مردان، مدیران دولتی، مدیران اجرایی وگروه های طالب قدرت وحتی رسانه ها) بر اسلوب اسنوبیستی بیشتر استوار خواهد شد. درنظام های بسته ی ی؛ تعریف،تمجید، تملق، چاپلوسی وابراز ارادتِ برده وار تمداران، دولت مردان،مدیران دولتی و مدیران اجرایی از مقامات مافوق خود جهت جلب اعتماد، دریافت امتیازوارتقاء مقام؛ ونیزلابی بازی،جعل واقعیت، آمارسازی، ترور شخصیت، زیرآب زنی، غلوکردن، دورویی و رفتارهای فریب کارانه؛ جملگی نوعی رفتار اسنوبیستی تلقی می شوند.

درحالی که درکشورهایی که رویکرد گسترش صادرات را سرمشق برنامه های توسعه ملی خود قرارداده اند و به همین جهت دارای نظام ی بازومنعطفی هستند، محل برای بروز وظهوراسلوب اسنوبیستی کمتر وجود دارد وچنان چه درگوشه وکنارسیستم رؤیت شود، بلافاصله سیستم نسبت به آن واکنش جدی نشان می دهد. هرچند درذات انسان خصیصه های اسنوبیستی نهفته است،لیکن بروز و ظهورآن به بستری مربوط می شود که انسان  درآن زندگی می کند. یک بستر برای رشدچنین روش ومنشی مهیاست و بستردیگری جلوی رشدونمو آن را می گیرد.دریک جمع بندی می توان گفت که بروزو شیوع رفتار اسنوبیستی در کشورهایی که رویکرد جایگزینی واردات را اتخاذ نموده اند، بیشتر از کشورهایی باشد که رویکرد گسترش صادرات را انتخاب کرده اند.برای صحت وسقم این ادعا می توان به گزارش های موسسات بین المللی که در خصوص خصیصه های اسنوبیستی منتشر می کنند،اشاره کرد .

 


ای موج نو روییده ز دریای من به کدامین ساحل

التماس می کنی؟

که این ساحل هرگز التماس تو را پاسخی نمی دهد

و دست نیازت را به سادگی رد می کند

قبل از تو هزاران موج سوی این ساحل روان کرده ام

دریغا حتی ماسه ای هم جواب نگرفتم

سر موج ها را آنقدر بر سنگهای ساحل کوفته ام

که دیگر نای تکان خوردن ندارند

کنون زان خروش تنها آرامشی به جا مانده

شوق وصال رفته تنها حسرت به جا مانده

گر دریا می دانست ساحل عاشقش نیست

هرگز امواجش را برای او فدا نمی کرد

و به قایقی که ساده دل دریا می سپارد بسنده

می کرد

و امواج را برای نوازش قایق می فرستاد

دیگر فدای ساحل بی احساس نمی کرد

افسوس که من دریایی تنهایم

حتی قایقی شکسته هم زما یاد نمی کند

تنهایی تنها یار من است

چه کنم گر قانع به تنهایی نباشم

روزگار به دریای دلم چنین تقدیر کرد

حسرت قایق عشق را بر من ابدی کرد

 


چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید

تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب

بنال هان که از این پرده کار ما به نواست

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود

رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من

خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست

چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم

گرم به باده بشویید حق به دست شماست

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند

که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب

که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست

ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند

فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست

 

 

 

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

 

درونِ ما، ما را بس.
به نظرم همیشه درون خود آدمها برای خودشان کافی‌ست و همین درون میداند حقیقت چیست.
برای من همیشه، همین کافی بوده‌ است. همین که بدانم خودم در درونم چه کسی هستم و چه کاری انجام میدهم و با چه تفکر و هدفی آن را انجام میدهم. برای من همین کافی‌ست و به همین علت در بسیاری مواقع فقط سکوت میکنم و گاهی کنار میروم. 
اگر که در بیرون بدن راه فراری باشد مانند حرف زدن، توضیح دادن و دروغ گفتن، در درون هیچ راه فراری نیست. هیچ. 
و همین برای من کافی‌ست.
که بدانم چطور زندگی‌ام را مدیریت نمایم.
که بدانم چطور رفتار کنم. 
و چطور گاهی هیچ توضیحی ندهم و فقط فاصله را زیاد کنم. 
و فکر میکنم همین "درون" برای همه ی آدمها هم کافی‌ست. 
هیچ راه گریزی از درون نیست.

 


طبق نظر اقتصاددان الهام بخش پروفسور پاول پیرPaul Pilzer :

امروزه ،تقریبن 95 درصد اقتصاد ما در تولید کردن محصولات و خدماتی شرکت دارند(بکار می روند) که 50 سال پیش وجود نداشتند. وبزرگترین فرصت های فردا(مثلن 50 سال آینده)، در آن بخش هایی از اقتصاد خواهند بود که امروزه اصلن وجود ندارند.

و

باک مینسترفولرBuckminster Fuller که شاید بزرگ ترین فیلسوف عمل گرا در قرن 20 و مبارزی سرسخت برای پایان دادن به گرسنگی در جهان باشد؛اشاره کرده است که منابع کافی در جهان برای همه داریم تا مثل یک میلیونر(البته به زعم بنده مثل یک میلیاردر) زندگی کنند،اما فقط اعتقاد نداریم که چنین چیزی ممکن است.


 

رمان مثل دود در باد » نوشته تامی اورنج با ترجمه فرناز کامیار منتشر شد.

این رمان به‌عنوان اولین کتاب نویسنده، به محض انتشار با انبوهی از جوایز و موفقیت‌ها روبه‌رو شد. مثل دود در باد» همچنین با واکنش‌های تحسین‌آمیز فراوانی از سوی نویسندگان و منتقدان بزرگ مواجه شده است؛ چنانکه مارگارت آتوود درباره آن گفته: جست‌وجویی مهیج در عمق جامعه‌ بومی کالیفرنیا. یک زایش ادبی حیرت‌انگیز.»

تامی اورنج در این رمان از شادی‌ها و مصائب سرخپوستان شهرنشینی سخن می‌گوید که انبوهی از زیبایی و معنویت عمیق و همین‌طور اعتیاد و خودکشی را به ارث برده‌اند.

مثل دود در باد» با نام اصلی آنجا آنجا» (There There) داستان بی‌رحمانه‌ای از چند نسل است که زخم خوردن و بهبود، خاطره و فراموشی، و زیبایی و ناامیدی تنیده‌شده با تاریخ سرخپوستان را به نمایش می‌گذارد.

مثل دود در باد» در ۳۱۲ صفحه و به بهای ۴۵ هزار تومان از سوی نشر خزه انتشار یافته است.

 

 


بنا به برخی روایت‌ها نخستین اتومبیل‌ها بیستم آذرماه ۱۲۷۹ در جریان سفر مظفرالدین‌ شاه به اروپا، وارد ایران شده است.
 

در آن زمان دو اتومبیل رنو را از پاریس به‌وسیله راه‌آهن و کشتی و از طریق روسیه و دریای خزر به ایران فرستادند. مردم به این اتومبیل مظفرالدین‌شاه کالسکه آتشی» می‌گفتند. این اتومبیل‌ها سرعتشان از ۴۰ کیلومتر بر ساعت نمی‌کرد و ظرفیت آن چهار نفر بود. گویا این دو اتومبیل خریداری ‌شده یکی در میانه راه به علت نقص فنی و مشکلات حمل متوقف شده و دیگری در هنگام ترور نافرجام محمدعلی شاه (که در دوشان تپه هنگام بازدید از  باغ‌وحش رخ داده بود) با نارنجک منفجر می‌شود. بعد از مظفرالدین شاه احمدشاه قاجار دومین شاه ایران است که اتومبیلی خریداری می‌کند و سومین شاه ایران است که سوارشدن بر آن را تجربه کرده است.

 نقل است که ناصرالملک که مدت‌ها در انگلستان و فرانسه زندگی کرده بود هنگام انتصاب به مقام نیابت سلطنت برای احمدشاه خردسال یک دستگاه اتومبیل را به هزینه دولت ایران از اروپا خریداری کرد. این اتومبیل‌ها راهی تهران شدند و مورد استفاده دربار قرار می‌گرفتند. به غیر از دربار قاجار، سیاحان اروپایی نیز اولین اتومبیل‌ها را وارد ایران کردند ولی بعدها نیز در میان تمداران و ملاکان بزرگ و تجار سرشناس به‌خصوص تجار بوشهری همچون حاج امین‌التجار و معین‌التجار بوشهری و دیگر تجار یزدی، شیرازی و کرمانی خرید اتومبیل باب شد و به نوعی نشانه اشرافیت و چشم و هم‌چشمی تجار از هم ‌بود.

از سال ۱۲۸۹ و پس از گذشت چهار سال از صدور فرمان مشروطیت، قانون مالیات شهری بر وسایل نقلیه از تصویب مجلس شورای ملی گذشت و دولت اجازه یافت از هر اتومبیل ماهانه پنج تومان مالیات دریافت کند. این هزینه آن‌قدر زیاد بود که تنها مرفهین جامعه از عهده آن برمی‌آمدند. همچنین مالیات‌هایی برای گاری‌های اسبی، صاحبان اسب، الاغ، شتر و دوچرخه وضع شد. طبق این قانون چنانچه اتومبیلی از خارج تهران وارد می‌شد صاحبش مم به پرداخت یک تومان مالیات و عوارض بود.

 

 


 کتاب پرفروش سمفونی مردگان» نوشته عباس معروفی، موضوع یک تور گردشگری در شهر اردبیل شد؛ جایی که حوادث داستان در آن روی می‌دهد.
 
کتابفروشی اورنگ در اردبیل کتابخوانان این شهر را به یک تور گردشگری کتاب با موضوع کتاب پرفروش سمفونی مردگان» دعوت کرده و قرار است مدعوین از ساعت ۱۴ امروز چهارشنبه با صفحه به صفحه این اثر به تماشای گوشه و کنار شهر از زاویه دید عباس معروفی بنشینند.
 
مهدیه امامی، مدیر کتابفروشی اورنگ، می‌گوید: از آنجا که داستان سمفونی مردگان در اردبیل اتفاق افتاده، تصمیم گرفتیم جاهایی را که در این کتاب از آنها نام برده شده با علاقه‌مندان و اهالی کتاب بگردیم و به نقد و بررسی اثر بپردازیم.

میرزاحسن تبریزی معروف به رشدیه، بنیان‌گذار مدارس نوین در ایران ۱۸ آذر ۱۳۲۳ در شهرستان قم چشم بر جهان فروبست. او تیرماه سال ۱۲۳۰ هجری‌شمسی در محله چرنداب تبریز به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در مکتب‌خانه و نزد پدر دانشمند خود با فراگیری صرف و نحو، فقه، احکام، عربی و ادبیات فارسی به پایان رساند و بر اثر هوش و استعداد فراوانی که داشت، در زمان کوتاهی به یکی از علمای تبریز تبدیل شد به‌طوری که در ۲۲ سالگی امامت جماعت یکی از مساجد تبریز را برعهده گرفت.
 

میرزا حسن در سنین جوانی به بیروت رفت و شیوه‌های نوین آموزشی را در دارالمعلمین آن شهر فراگرفت و سپس با هدف بنیان نهادن مدارس با شیوه نو، به ایران بازگشت و از سال ۱۲۶۲ هجری‌شمسی اقدام به تاسیس مدارس متعددی به این سبک کرد و توانست با روش جدید‌التعلیم خود، در مدت کوتاهی به نوآموزان، خواندن و نوشتن بیاموزد.

وی موسس نخستین مدرسه جدید در تبریز و دومین مدرسه در ایران بود. او روانه استانبول، مصر و بیروت شد و شیوه‌های آموزگاری نوین را فراگرفت.

از وی تالیفات متعددی برجای مانده است که آثاری چون وطن دیلی، بدایه التعلیم، نهایه التعلیم، کفایه التعلیم، تاریخ شفاهی، صد درس، کلمات قصار برای کلاس دوم، اخلاق و اصول عقاید، شرعیات ابتدایی و جغرافیای شفاهی از مهم‌ترین آنها به شمار می‌رود.

 


۵۶ سال از چاپ نخست مجموعه کتاب‌های طلایی» که توسط انتشارات امیرکبیر منتشر می‌شد می‌گذرد و حالا بعد از این همه سال چهار عنوان کتاب آن مجموعه با ویراستاری جدید به کتابفروشی‌ها بازگشته است. اهمیت این کتاب‌ها به تاریخ‌ سازی‌شان برای نسل کودکان و نوجوانان دیروز و میانسالان و شاید پا به سن گذاشته‌های اکنون بازمی‌گردد. طیف وسیعی از آدم‌ها در روزگاری که خبری از اینترنت و شبکه‌های مجازی و زندگی ماشینی نبود با همین کتاب‌ها اوقات فراغت خود را می‌گذراندند و شیرینی سطرهایش را مزه‌مزه می‌کردند. خبرها حاکی است که قرار است از این پس تمام کتاب‌های آن مجموعه روانه بازار شوند تا برای کودکان و نوجوانان امروز هم خاطره بسازند. این کتاب‌ها خلاصه آثار ادبی کلاسیک یا داستان‌های نویسندگان مشهوری بودند با زبانی ساده و روان و سر و شکلی شبیه به هم.
 

 

در آن سال‌ها ۸۶ عنوان از این مجموعه منتشر شد که مترجم اکثر این کتاب‌ها محمدرضا جعفری، ویراستار و فرزند عبدالرحیم جعفری بنیان‌گذار انتشارات امیرکبیر بود که در خاطراتش گفته اولین کتابش را سال ۴۱ و زمانی که کلاس ششم را به پایان رسانده با نام گرگ و هفت بزغاله» ترجمه کرده است. به گفته جعفری سادگی کتاب و جایزه‌ای که در آن روزگار برده بود و نقاشی‌های جذابش باعث شد آن را برای ترجمه انتخاب کند و گویا یک‌سال بعد از ترجمه گرگ و هفت بزغاله» تالیف مجموعه کتاب‌های طلایی را آغاز می‌کند. او گفته اولین ترجمه‌ام را ابراهیم یونسی و مهدی آذریزدی خواندند و ایراداتش را برطرف کردند. قرار شد پدرم آنها را چاپ کند. حتی پدرم برای چاپ هر کتاب به من ۵۰ تومان حق‌التالیف نیز می‌داد. من در دبیرستانمان تنها بچه‌ای بودم که دستم در جیب خودم می‌رفت. این مترجم در جای دیگری می‌گوید نویسندگان این قصه‌ها انشای خود را با معلومات کودکان در سنین مختلف منطبق کرده‌اند و اغلب این قصه‌ها تفاوت‌هایی هم با قصه‌های نظیر خود دارد و گاهی مختصرتر و گاهی ساده‌تر نوشته شده است. این روزها چهار جلد از کتاب‌های طلایی» با قیمت ۱۲ هزار تومان از سوی نشر نو برای کودکان و نوجوانان منتشر شده و توجه کتابخوانان بسیاری را برانگیخته است.

 


 رمان زائر سینما» نوشته واکر پرسی با ترجمه آزاده اتحاد منتشر شد. واکر پرسی بیش از نیم قرن پیش، شرح زندگی پر فراز و نشیب خود را همراه با بهره گرفتن از اندیشه‌های سورن کی‌یرکه‌گور، در قالب رمانی به اسم اعترافات یک سینمارو» مکتوب کرد. این کتاب در سال ۱۹۶۲ به رقابت در جایزه‌ کتاب ملی» راه یافت و در کنار رقبای قَدَری چون فرنی و زوئی» جی‌دی سلینجر و گره کور» جوزف هلر قرار گرفت و در این رقابت سخت و فشرده، جایزه را از آنان ربود. این سرآغاز دیده شدن سینمارو» بود که هم‌اکنون ترجمه‌ فارسی‌اش با عنوان زائر سینما»، ۵۸ سال پس از انتشار نسخه‌ اصلی آن، در ایران منتشر شده است. این رمان پس از رمان گرندل» نوشته جان گاردنر دومین اثری است که ناشر در قالب مجموعه‌ای باعنوان کلاسیک‌های مدرن» به چاپ رسانده است. زائر سینما» در ۳۱۲ صفحه و به بهای ۴۵ هزار تومان از سوی نشر خزه انتشار یافته است.
 
 
 
 

آسوشیتدپرس (AP) به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین سازمان‌های رسانه‌ای جهان همسو با بسیاری دیگر از رسانه‌های بین‌المللی فهرستی از ۱۰ اثر برتر سینمایی در یک دهه اخیر را منتشر کرد. این سازمان بزرگ رسانه‌ای با جای دادن نام فیلم کپی برابر اصل» ساخته کارگردان صاحب سبک ایرانی عباس کیارستمی در این فهرست، آن را آغازگر جسور برای سینمای دهه اخیر خوانده است. نام عباس کیارستمی پرتکرارترین نام ایرانی در جهان سینماست که معمولا با آثارش در فهرست‌های مختلف رسانه‌ها و کارشناسان برای معرفی برترین فیلم‌های جهان حضور دارد. در تازه‌ترین نمونه، فیلم کپی برابر اصل» محصول سال ۲۰۱۰ میلادی و با بازی ژولیت بینوش» در رتبه هشتم این فهرست آسوشیتدپرس جای گرفته است.
 

 

کپی برابر اصل» اولین نمایش جهانی خود را در شصت و سومین جشنواره فیلم کن به‌عنوان یکی از نامزدهای نخل طلا (فیلم‌های بخش رقابتی اصلی) تجربه کرد و مورد توجه و تحسین منتقدان قرار گرفت و جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره را نیز برای بازیگر فرانسوی ژولیت بینوش» به ارمغان آورد. آسوشیتدپرس در توصیف فیلم کپی برابر اصل» آورده است: کپی برابر اصل» آیا یک داستان می‌تواند حقیقت داشته باشد؟ این پرسشی است که در فیلم کیارستمی به آن پرداخته شده و داستان آن درباره یک فروشنده عتیقه‌جات (با بازی ژولیت بینوش) و یک نویسنده (با بازی ویلیام شیمل) که درباره ماهیت اصالت در هنر و آنچه در واقع یک بازآفرینی است با هم بحث می‌کنند.   در فهرست ۱۰ فیلم برتر دهه اخیر سینما به انتخاب آسوشیتدپرس، فیلم برنده نخل طلای درخت زندگی» ساخته ترنس مالیک» رتبه نخست را به خود اختصاص داده و پس از آن به ترتیب رشته خیال» به کارگردانی پل توماس اندرسون»، مارگارت» از کنت لونرگان»، لیدی برد» به کارگردانی گرتا گرویگ»، فیلم برنده اسکار مهتاب» ساخته بری جنکینز»، جایی» به نویسندگی و کارگردانی سوفیا کاپولا»، جنگ سرد» از پاول پالیکوفسکی»، کپی برابر اصل» از عباس کیارستمی»، درون لوین دیویس» ساخته برادران کوئن» و هتل بزرگ بوداپست» به کارگردانی وس اندرسون» قرار گرفته‌اند.

 


هر ساله به مناسبت سالروز وفات مولانا هنرمندان زیادی از سراسر جهان از جمله ایران در قونیه گردهم می‌آیند تا مراسم نکوداشت این شاعر بزرگ فارسی‌گو را برگزار کنند. این روز از آنجا به روز عُرس» یا روز عروس معروف است که وصال جاودانه مولوی با معشوق در آن صورت گرفته است. مراسم روز عرس همه‌ساله از اول تا هفدهم دسامبر در شهر قونیه و در بارگاه مولانا برگزار می‌شود و هزاران علاقه‌مند از سراسر جهان به این شهر سفر می‌کنند، اما امسال هنرمندان کشورمان ترجیح دادند این مراسم را به جای محل فوت مولوی بر مزار مرادش، شمس تبریزی برگزار کنند.
 

این تصمیم مهم در اعتراض به اقدامات اردوغان، رئیس‌جمهور ترکیه علیه کردها و کشتار مردم بی‌‌‌پناه انجام شده است؛ اقدامی که پیش از این نیز با واکنش هنرمندانی چون کیهان کلهر و شهرام ناظری مواجه شده بود؛ تا آنجا که کلهر کنسرتش را در ترکیه لغو کرد و ناظری که هر ساله در اواخر آذرماه مشتاقان و علاقه‌مندان را به رایگان به بزم مولانا دعوت می‌کرد، امسال کنسرت خود را لغو کرد و علت این موضوع را همدردی با درد و رنج ن، مردان و کودکان کُرد سوریه و به احترام مردم ایران عنوان کرد.

همه این عوامل باعث شد که هنرمندان زیادی به دعوت فاضل جمشیدی مدرس آواز، جامعه‌شناس و معاون اجرایی سابق خانه موسیقی امسال به جای قونیه به شهر خوی بیایند. این خواننده درباره دلیل این دعوت پیش از این گفته بود: مولانا اصلا اهل ترکیه نبوده و در بلخ به دنیا آمده است، ولی چون مزار او در قونیه ترکیه قرار دارد و ترکیه‌ نیز ادعا دارد که او اهل آنجا بوده، مردم دنیا هم بر همین باورند.

امسال تصمیم داشتیم با یک تیم فرهنگی و هنری برای مراسم عرس درگذشت مولانا به قونیه برویم، ولی با توجه به اقدامات اردوغان (رئیس‌جمهور ترکیه) علیه کردها احساس کردیم رفتن ما به آنجا درست نیست به همین دلیل از آنجا که مولانا عاشق شمس بوده، تصمیم گرفتیم امسال نکوداشت او را در شهر خوی در کنار مزار شمس تبریزی بگیریم و با این کار کم‌کم توریست‌های خارجی را به ایران بکشانیم. هم نکوداشت مولانا را می‌گیریم، هم شمس را زیارت می‌کنیم و هم شیخ محمود شبستری و شهریار را.»

این شد که هنرمندان زیادی این دعوت را پذیرفتند و از شهرهای مختلف راهی خوی شدند تا روز بیست و ششم آذرماه، آیین گرامی‌داشت مولانا را در سالروز وفاتش، در محوطه مزار مراد او و سپس در همایش فصل وصل» گرامی بدارند. به گزارش ایسنا» هنرمندان و هنردوستانی در قالب کاروان‌های متفاوتی از شهرها و استان‌هایی چون تهران، البرز، قزوین، مازندران، آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی، در سالروز وفات مولانا (روز عرس) راهی خوی شدند تا پس از بازدید از کاروانسرای یام و موزه شهر و مسجدجامع مرند، یا مقبره‌الشعراء تبریز، با حضور در محوطه میل شمس، یاد و مقام مولانا و شمس را بر سر مزار شمس تبریزی گرامی بدارند.

فصل وصل

در این آیین، علاوه‌بر فاضل جمشیدی، بهزاد فراهانی بازیگر، اسفندیار قره‌باغی خواننده اپرا و سیدحبیب نبوی مولاناپژوه بر مزار شمس، برای حاضران سخنرانی کردند و برخی از حاضران نیز به شعرخوانی پرداختند.

سپس کاروان یادشده در سالن آمفی‌تئاتر اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خوی، در مراسم مشترکی با اهالی فرهنگ و هنر این شهر و شهرهای مجاور و نیز برخی مسوولان محلی و منطقه‌ای، به نام فصل وصل» که به مناسبت روز عرس مولانا و با همکاری تولیت شمس تبریزی و موسسه اندیشه و فرهنگ زریاب ترتیب داده شده بود، حضور یافتند. در این مراسم که با تعدادی سخنرانی، اجرای موسیقی، شعرخوانی، پخش کلیپ درباره جاذبه‌های فرهنگی تاریخی خوی و آستان شمس تبریزی و نیز اهدای تندیس شمس تبریزی همراه بود، فاضل جمشیدی در سخنانی گفت: ما در متن یک رویداد فرهنگی و مسوولیت اجتماعی مهم قرار گرفته‌ایم؛ احساس مسوولیتی که موجب شد امسال، کاروان فرهنگ و هنر با همت‌های فردی و هزینه شخصی، به جای قونیه راهی خوی شود. هرچند با اطمینان امید داریم که سال و سال‌های آینده، با همراهی مسوولان امر و نیز بخش خصوصی، جمعیت پرشماری در این روز و این مناسبت راهی دیار خوی شوند.

 


باراک اوباما، ‌رئیس‌جمهوری پیشین آمریکا گفت که بسیاری از مشکلات جهان برآمده از این است که پیرمردان از قدرت کناره‌گیری نمی‌کنند».

رئیس‌جمهوری پیشین آمریکا گفت که اگر ن در دو سال آینده در تمامی کشورها بر سر کار باشند، همه‌چیز بهتر خواهد شد.»

وی در ادامه افزود: در این صورت، جنگ کمتری در کار خواهد بود ،مراقبت از کودکان بهتر خواهد شد و استاندارد زندگی بهبود خواهد یافت».

 

اوباما اضافه کرد: اگر به جهان و مشکلاتش نگاهی بیندازید، خواهید دید که اغلب پیرمردان هستند که از سر راه کنار نمی‌روند. آنان به قدرت چنگ می‌اندازند، غیرقابل‌اطمینان هستند و ایده‌هایی قدیمی دارند و فاقد انرژی و ایده‌های نوین هستند».

وی خطاب به ن گفت: می‌خواهم ن بدانند که شما هم عالی نیستید، اما شکی نیست که از ما مردان بسیار بهترید».

 


نتایج یک تحقیق پزشکی که اخیرا در ژورنال پزشکی بریتانیا» منتشر شده نشان می‌دهد،‌ فقط بازدید از یک نمایشگاه هنری در طول سال می‌تواند سال‌ها به عمر شما اضافه کند. محققان کالج دانشگاهی لندن (UCL) با انجام تحقیقی با استفاده از جامعه آماری متشکل از ۶ هزار و ۷۱۰ بزرگسال ساکن انگلستان که ۵۰ سال یا بیشتر سن داشتند رابطه بین هنر و مرگ را بررسی کردند. این مطالعه طولی، تعداد دفعاتی که شرکت‌کنندگان در این تحقیق به موزه، گالری‌های هنری، نمایشگاه، اجرای زنده تئاتر، کنسرت یا اپرا رفته‌اند را مورد بررسی قرار داد. محققان به این نتیجه رسیدند حتی افرادی که در فعالیت‌های هنری نامنظم و کم شرکت داشتند (شرکت در دو یا یک رویداد فرهنگی هنری در هر سال) ۱۴ درصد کمتر از دیگران دچار مرگ در سنین جوانی شده‌اند و هرچه که آمار حضور شرکت‌کنندگان در این تحقیق در رویدادهای هنری و فرهنگی بیشتر بود احتمال مرگ در سنین جوانی کمتر می‌شد.کسانی که به‌صورت منظم در رویدادهای فرهنگی هنری حضور داشتند (کسانی که هر چند ماه یک بار فعالیت هنری و فرهنگی داشتند) احتمال مرگشان در سنین جوانی ۳۱ درصد کمتر بوده است.
 
 
 
 
 

شهریار وقفی‌پور درباره اینکه بعضا یکی از مسائل ادبیات ایران این است که نویسندگان با گذشت زمان کتاب‌های قوی‌تری ارائه نمی‌دهند و بهترین آثارشان برای دوره جوانی‌شان است، اظهار کرد: بخشی از این مساله طبیعی است و در همه‌ جای دنیا هم اتفاق می‌افتد؛ کسی که نویسندگی دغدغه پیوسته‌ای برای او نباشد با انتشار کتابی مساله نوشتن برایش حل می‌شود. اما گاه کناره‌گیری نویسنده یا هنرمندی که کار خوبی داشته، رخداد و دغدغه‌ای را برای دیگران ایجاد می‌کند، مثلا کناره‌گیری آرتور رمبو.

او سپس گفت: زمانی که ما می‌گوییم هنر، اثر هنری به ذهن‌مان می‌آید نه آن تلاش و مهارتی که به خلق اثر منجر شده است. این موضوع در زیباشناسی هم وجود دارد که هنر فرآیند خلق اثر است یا خود اثر. اگر نگاه اول را داشته باشیم، یک پروژه را مدنظر داریم نه اثر نهایی را.

خیلی از نویسندگان از جمله ویلیام فاکنر می‌گویند یک نویسنده خوب در عمرش فقط یک چیز می‌نویسد و همیشه در پی ‌آن است که آن چیز را بهتر بگوید.

اما مخاطب و منتقد دنبال این است که اثر خوب ببیند و توجه ندارد در یک پروسه چه اتفاق‌هایی افتاده و یک اثر نسبت به اثر دیگر چقدر پیشرفته است؛ این‌ نگاه اگر نگوییم در کشورمان غایب است، می‌توان گفت در اقلیت قرار دارد. دنبال این هستیم که نویسنده یا هنر چیزی خلق کند که بی‌سابقه باشد، به نوعی دنبال زیرخاکی رو کردن هستیم. از این منظر می‌توان گفت جوان‌مرگی نقصی در دیدگاه ادبی و نظری ما است.

وقفی‌پور در ادامه گفت: وقتی نویسنده احساس کند کارش تاثیری ندارد و کارش مانند کارهای دیگر خوانده نمی‌شود و کسی هم درباره آن حرفی نمی‌زند دیگر نمی‌تواند به کار خود ادامه دهد. اگر این موضوع را سرخوردگی تعریف کنیم نباید آن را به‌صورت فردی ببینیم و بیشتر در حوزه معرفت‌شناختی است.

اینکه اصلا زبان فارسی نه در دراز مدت، بلکه در نیم‌قرن بعدی ماندنی‌ است یا نه. این موضوع سبب می‌شود آنها به این نتیجه برسند که شاید نوشتن امر پوچی باشد.

 


نسخه ترمیم‌شده فیلم سینمایی مادیان» با کارگردانی علی ژکان فردا یکشنبه در باشگاه فیلم هنروتجربه نمایش داده می‌شود.
 

 بیستمین نمایش هفتگی باشگاه فیلم هنروتجربه در نیمه دوم سال ۹۸ با همکاری فیلم‌خانه ملی ایران، به نمایش نسخه‌ ترمیم‌شده‌ فیلم سینمایی مادیان» اختصاص دارد که محصول سال ۱۳۶۳ و اولین فیلم بلند داستانی علی ژکان است.  مادیان» از نخستین فیلم‌های داستانی سینمای ایران بعد از انقلاب است که شخصیت اصلی آن یک زن بود. این فیلم با بازی سوسن تسلیمی و حسین محجوب در زمان اکران مورد توجه بسیاری از منتقدان قرار گرفت و طی این سال‌ها بارها در فهرست بهترین فیلم‌های سینمای بعد از انقلاب نویسندگان و منتقدان جای گرفته ‌است. فیلم داستان زنی به نام رضوانه را روایت می‌کند که برای زایمان دخترش گلبوته، سوار بر مادیان و به اتفاق رحمت برادرش، راهی روستای محل ست دخترش می‌شود. او در طول راه سرگذشت خود را در ذهن مرور می‌کند.  این برنامه که با همکاری فیلم‌خانه‌ ملی ایران برگزار می‌شود، ساعت ۲۱ در سالن شماره‌ ۳ پردیس سینمایی چارسو و به‌طور همزمان ساعت ۲۰ در هنر شهر آفتاب شیراز و ساعت ۲۰:۳۰ در پردیس سیتی‌سنتر اصفهان برگزار می‌شود.

 


 هیچ فیلمی در اکران ۲۰۱۹ حتی به گرد پای انتقامجویان: آخر بازی» هم نرسید تا این بلاک باستر پرهیجان بتواند بدون دردسر به یک دهه صدرنشینی آواتار» در جدول پرفروش‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما پایان دهد. انتقامجویان: آخر بازی» تولید شرکت‌های دیزنی و مارول با ۷۹۷/ ۲ میلیارد دلار فروش رکورد فروش فیلم‌های سینمایی بزرگ تاریخ را شکست تا سال ۲۰۱۹ نیز در تاریخ رکوردهای سینمایی با یک رخداد بزرگ ثبت شود.
 
در بین ۱۰ فیلم پرفروش سال، به‌جز انتقامجویان: آخر بازی» هفت فیلم‌ شیرشاه»، یخ‌زده ۲»، اسپایدرمن: دور از خانه»، کاپیتان مارول»، داستان اسباب‌بازی ۴»، جوکر» و علاء‌الدین» نیز در دنیا بیش از یک میلیارد دلار فروختند که یک رکورد جدید است. در این بین، شیرشاه» عنوان پرفروش‌ترین فیلم انیمیشن تاریخ سینما را به خود اختصاص داد و جوکر» اولین فیلم درجه سنی R تاریخ سینما شد که در دنیا بیش از یک میلیارد دلار فروخته است.
والت دیزنی استودیوز اولین شرکت فیلمسازی در تاریخ سینما شد که فیلم‌هایش در بازار جهانی بیش از ۱۰ میلیارد دلار فروختند. در مجموع شش فیلم پرفروش سال ۲۰۱۹ شامل انتقامجویان: آخر بازی»، شیرشاه»، داستان اسباب‌بازی ۴»، کاپیتان مارول»، یخ‌زده ۲» و علاء‌الدین»، تولید دیزنی است که البته با توجه به مشارکت دیزنی و شرکت سونی در فیلم اسپایدرمن: دور از خانه» می‌توان سهم این شرکت را ۵/ ۶فیلم نیز در نظر گرفت .
 

 

سومین رمان شهره احدیت با نام زخم زار» جمعه سیزدهم دی‌ماه با حضور علی ضیا، فرزند این نویسنده و جمعی از نویسندگان و منتقدان در کافه کتاب نیماژ رونمایی می‌شود. همچنین در این مراسم شیوا مقانلو، نویسنده و مترجم و جمعی از منتقدان و نویسندگان حضور خواهند داشت و دقایقی در معرفی این کتاب سخن خواهند گفت.
 
زخم زار روایت یک جمع دوستانه‌ پنج نفره است که تنها یکی نمی‌تواند در صعودی زمستانی حاضر شود. او روز بعد مجبور می‌شود به جست‌وجوی دوستانی برود که اسیر بهمن شده‌اند. آنچه بر او می‌گذرد و گذشته‌ای که بر این جمع گذشته است، روایتی است بی‌وقفه که خواننده را اسیر تودرتوهای رازآمیزش می‌کند. علاقه‌مندان برای حضور در این نشست می‌توانند ساعت ۱۷ به کافه کتاب نیماژ واقع در تهران، خیابان کریمخان زند، خیابان خردمند جنوبی، نبش کوچه‌ یگانه مراجعه کنند.
 
 
 
 

اکثر بازیگران معروف هالیوود عاشق جمع‌آوری کتاب‌های کمیاب و نایاب از سراسر جهان هستند و به همین دلیل بیشتر نمایشگاه‌ها و حراجی‌های مربوط به این نوع کتاب‌ها در محله‌های بالای لس‌آنجلس برگزار می‌شود.

برد پیت و استیو مارتین در نمایشگاه بین‌المللی کتاب‌های قدیمی کالیفرنیا که در سال جاری در پاسادنا برگزار شد از بزرگ‌ترین خریداران این آثار بودند. برد پیت در این نمایشگاه سه نسخه از دست‌نوشته‌های رابرت فرانک نویسنده مشهور آمریکایی را خرید ولی در میان بازیگران هالیوود جانی دپ مشهورترین و در حقیقت معتادترین فرد به کتاب‌های کمیاب محسوب می‌شود که کلکسیون شخصی وی کتاب‌هایی در خود جای داده است که هر کدام میلیون‌ها دلار ارزش دارد.  از جمله این آثار می‌توان به اولین نسخه چاپی کارهای جک کروش، آرتور ریموند، دیلان توماس و ادگار آلن پو اشاره کرد که دپ هر کدام را با قیمت‌های گزافی تهیه کرده است.   یکی از آخرین کتاب‌هایی که در نمایشگاه‌های کتاب‌های کمیاب در محله‌های هالیوود به فروش رسیده است نسخه‌ای قدیمی از کتاب در انتظار گودو » نوشته ساموئل بکت است که توسط جان لاروکت به قیمت ۱۲۵هزار دلار خریداری شده است.  وی در گفت‌وگو با خبرنگاران به صراحت خود را معتاد این کتاب‌ها معرفی می‌کند و می‌گوید بسیاری از شب‌ها در حالی به رخت‌خواب می‌روم که بالای سرم کتاب‌هایی با ارزش ۲۰هزار دلار است.

 


کتاب هنر حفظ آبرو » اثر آرتور شوپنهاور با ترجمه علی عبداللهی توسط نشر مرکز منتشر و راهی بازار نشر شده است. این‌کتاب ششمین عنوان از مجموعه هنرهای شوپنهاور است که مرکز ترجمه‌ آن را چاپ می‌کند.این‌کتاب با ۸۲ صفحه، شمارگان هزار و ۴۰۰ نسخه و قیمت ۱۷ هزار و ۵۰۰ تومان منتشر شده است.
آرتور شوپنهاور فیلسوف مهم و شکاک آلمانی متولد ۱۷۸۸ و درگذشته به سال ۱۸۶۰ است. اندیشه‌های این اندیشمند موجب دگرگونی‌های مهمی در تاریخ فلسفه شده و او را به‌عنوان فیلسوفی صریح و داوری بی‌تعارف می‌شناسند.
موضوع این‌کتاب، احترام و آبرو است. شوپنهاور در این‌کتابچه هم مثل دیگر مجلدات هنرهای خود، تلاش کرده موضوع واحدی را از زوایای مختلف بررسی کند و دریافت‌های خود را ارائه دهد.
هنر رفتار با ن»، هنر خوشبختی»، هنر رنجاندن»، هنر خودشناسی» و هنر زنده‌ماندن» کتاب‌هایی هستند که ترجمه فارسی‌شان پیش از هنر حفظ آبرو» در قالب این‌مجموعه با ترجمه عبداللهی چاپ شده است.
 
روایت شوپنهاور ازهنر حفظ آبرو»

 به گزارش ایبنا» به نقل از تایم، بیل گیتس، میلیاردر معروف آمریکایی پنج عنوان کتاب را به‌عنوان آثار موردعلاقه خود در سال ۲۰۱۹ معرفی کرد. این عناوین موضوعات مختلفی چون خوابیدن تا موضوع درسی مدارس و حتی تاریخ کشور آمریکا را پوشش می‌دهد.

1- ازدواج آمریکایی» نوشته تایری جونز: این کتاب که سال گذشته در میان نامزدهای نهایی جایزه کتاب ملی آمریکا هم قرار گرفت و برنده جایزه ادبیات داستانی ن بریتانیا هم شد، تنها رمان حاضر در فهرست برگزیده بیل گیتس در سال ۲۰۱۹ است.   گیتس درباره این کتاب نوشت: با اینکه خواندنش آسان نیست اما چنان خوب نوشته شده که با وجود موضوع سخت کتاب غرق خواندنش می‌شوید.» 

 

2- این حقایق: تاریخچه ایالات متحده» نوشته جیل لِپور: جیل لِپور، همکار مجله نیویورک‌تایمز و مورخ دانشگاه هاروارد مجموعه‌ای از تاریخ آمریکا را در این کتاب جمع‌آوری کرده است. این حقایق» در تلاش است ارزش‌ها و همچنین تناقضات کشور آمریکا را کشف و بررسی کند و روی مفهوم آزادی و البته قانون برده‌داری تاکید دارد. گیتس می‌گوید: دوستش داشتم و امیدوارم دیگران هم این کتاب را بخوانند. به نظر من این کتاب صادقانه‌ترین روایت از کشور آمریکا است که من تاکنون خوانده‌ام و نگارش زیبایی دارد.»

 

3- رشد: از میکروارگانیسم‌ها تا مگاشهرها» نوشته والکلاو اسمیل: پدیده‌ها، مردم و ایده‌ها چگونه شکل می‌گیرند؟ والکلاو اسمیل، استاد دانشگاه اهل کانادا و چک از دید علمی خود استفاده و موضوع رشد را بررسی می‌کند. گیتس می‌گوید با خواندن این کتاب بهتر با کارکرد تمدن مدرن آشنا شده است: این کتاب سبب شد قدردان آدم‌های باهوشی باشم که آزمایش می‌کنند، شکست می‌خورند و در نهایت موفق می‌شوند.» 

 

4- آماده: کودکان برای رسیدن به یک زندگی موفق به چیزی نیاز دارند؟» نوشته دیان تاونر: در سال ۲۰۰۳ دیان تاونر، محقق معروف، مدرسه‌ای بنا نهاد که در آن نه‌تنها دروسی که دانش‌آموز برای رفتن به کالج به آنها نیاز دارند تدریس می‌شد بلکه برای آموزش مهارت‌هایی که آدم‌ها در زندگی واقعی نیاز دارند برنامه‌ریزی شده بود. گیتس می‌گوید: آماده کردن بچه‌ها برای کالج، کار و زندگی وظیفه سنگینی است. دیان کتاب آموزشی مفیدی نوشته است تا به دیگران بیاموزد چگونه از زندگی کمال استفاده را بکنند.» 

 

5-چرا می‌خوابیم: رازگشایی از قدرت خواب و رویا» نوشته متیو واکر: خواب به سلامت روحی و جسمی، خلاقیت و همچنین توانایی انسان در حل مشکلات کمک می‌کند. گیتس می‌گوید این کتاب در تلاش است ما را از خواب غفلت بیدار کند و به ما نشان دهد که کم خوابیدن خیلی مضر است. واکر گاهی حقایقی را به خواننده می‌گوید، که هنوز در علم به اثبات نرسیده است.

 


آیین نکوداشت هفتادوسومین زادروز محمدرضا لطفی، موسیقیدان فقید ایرانی در قالب ویژه‌برنامه لطف ساز»، شامگاه روز جمعه ۱۳ دی‌ماه در تالار خلیج فارس» بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران برگزار خواهد شد.
این برنامه که با همکاری مشترک مکتب‌خانه میرزا عبدالله و بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران میزبان علاقه‌مندان موسیقی است، با سخنرانی جمعی از بزرگان موسیقی ایرانی و اجرای نوازندگان موسیقی کلاسیک ایرانی همراه خواهد بود. در چهار دوره اخیر هنرمندانی چون مجید کیانی، علی‌اکبر شکارچی، ارشد تهماسبی، حمید متبسم، قطب‌الدین صادقی، مجید درخشانی و . به‌عنوان سخنران یا نوازنده حضور داشته‌اند. این ویژه برنامه ساعت ۱۹ برگزار می‌شود.
 
 
 
 

مهر : کتاب اخبار» نوشته آلن دوباتن با ترجمه مریم تقدیسی توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شد. نسخه اصلی این‌کتاب در سال ۲۰۱۴ توسط انتشارات پنگوئن چاپ شده است.
آلن دوباتن نویسنده کتاب‌های فلسفی مشهوری مانند تسلی‌بخشی‌های فلسفی» که در ایران هم مخاطبانی دارد، معتقد است این‌روزها و در دوران فعلی، اخبار همان‌تسلطی را بر زندگی‌ ما پیدا کرده که زمانی دین داشت. او در کتاب جدید خود اخبار»، به بررسی نمونه‌های رایج گزارش‌های خبری در زمینه پوشش سوانح هوایی، قتل، رسوایی‌های ی، مصاحبه با شخصیت‌های سرشناس و. پرداخته است.
 
کتاب اخبار» هشت بخش اصلی دارد که بخش اول مقدمه و بخش‌های دوم تا هشتم به این ترتیب هستند: ت، اخبار جهان، اقتصاد، شخصیت‌های سرشناس، فاجعه، مصرف و‌ نتیجه‌گیری. این‌کتاب با ۲۵۴ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۳۲ هزار تومان منتشر شده است.
 

پیامبران جدید سرمایه» نام کتابی است به قلم نیکول اشاف» جامعه‌شناس آمریکایی که آثاری در حوزه کار، ت و اقتصاد تالیف کرده است. پیامبران جدید سرمایه که در سال ۲۰۱۵ چاپ شده و توسط نشر ترجمان به فارسی برگردان شده است، حاوی نکاتی است که این کتاب حدودا ۱۷۰ صفحه‌ای را به اثری ارزشمند تبدیل کرده است. در ابتدا باید اشاره کنم که سبک کتاب، سبکی قصه گوست. منظور از قصه‌گویی آن است که نویسنده حرف خود را در قالب داستان‌هایی از دل دنیای سرمایه‌داری بیرون می‌کشد. داستان آدم‌هایی که کم و بیش می‌شناسیم‌شان و با فعالیت‌های آنان آشنایی داریم. افراد آشنایی که در دنیای کسب‌وکار و تجارت و دنیای اطراف آن فعالیت دارند.

نویسنده در هر فصل به تجربه یکی از بزرگان دنیای سرمایه‌داری می‌پردازد. افرادی که به نوعی به مشکلات دنیای خود واقف شده‌اند و سعی در اصلاح و ترمیم آن دارند. افرادی که باور دارند سرمایه‌داری اصلاح‌پذیر است و با برطرف کردن مشکلات آن، می‌توان به‌عنوان نسخه‌ای نجات‌بخش از آن استفاده کرد.

نقطه قوت پیامبران جدید سرمایه» آن است که در هر فصل، ابتدا به نظرات و دیدگاه‌های فرد یا شرکت موردنظر پرداخته و به اشکالاتی که او به آن پی برده و سعی در رفع آن دارد، می‌پردازد. همچنین شیوه دقیق کار آنها را از دیدگاه خودشان شرح می‌دهد تا حدی که در ابتدا خواننده را به تحسین آن فرد/  شرکت وا می‌دارد که به خوبی مشکلات را شناخته و بر آنها فائق آمده است. اما در ادامه کار این موارد را نقد می‌کند و شرح می‌دهد که چگونه این کار باعث دامن زدن و تعمیق شکاف‌هایی می‌شود که محصول سرمایه‌داری است.

از شرکت‌ها و فردهایی که در این کتاب به آن پرداخته می‌شود یکی شرکت آمریکایی هول فودز است که دیدگاه آن برپایه توسعه پایدار است، دیدگاهی که باور دارد با پیروی از ت‌های توسعه پایدار می‌توان آسیب‌های سرمایه‌داری را برای قشر ضعیف‌تر برطرف کرد.  در فصلی دیگر نیز این کتاب به مایکروسافت و فعالیت‌های بشردوستانه بیل و ملیندا گیتس می‌پردازد. فعالیت‌هایی که با کنار گذاشتن بخشی از درآمد مایکروسافت انجام می‌شود و سعی در فقرزدایی و رفع مشکلات بهداشتی در کشورهای ضعیف آفریقا دارد. این کتاب همچنین به اوپرا وینفری مجری مشهور سیاه‌پوست می‌پردازد که فعالیت‌های فرهنگی مختلفی را در راستای توانمند‌سازی و رفع تبعیض فکری و فرهنگی، پیگیری می‌کند.

نیکول اشاف در همه بخش‌های کتاب اثبات می‌کند که چگونه فعالیت‌های ظاهرا اصلاحی هر یک از آنان به علت اینکه بر منطق ذاتی سرمایه‌داری استوار است، باعث تثبیت بیشتر مشکلاتی می‌شود که قصد حل آن را دارند. نگاه اصلی نویسنده این است که نشان دهد مشکل اصلی و اساسی در ذات سرمایه‌داری نهفته است. ذاتی که تبعیض و بی‌عدالتی در آن نهفته و جزئی جدایی‌ناپذیر از آن است و نمی‌توان با اعمالی اصلاحی بر بستر سرمایه‌داری آن را درست کرد. علاوه بر آن تلاش اشاف این است که نشان دهد راهکارهای اصلاحی بزرگان سرمایه‌داری علاوه بر تعمیق مشکلات، خواسته یا ناخواسته تلاشی است که به تثبیت و ادامه حیات این سیستم کمک خواهد کرد.

مجموعا به‌نظر می‌رسد که این کتاب کوچک و جمع‌وجور، که با ادبیاتی روان و قابل فهم برای مخاطبان عمومی نوشته شده است، می‌تواند باب آشنایی خوبی با مکانیزم‌های اساسی نظام سرمایه‌داری باشد. همچنین پاسخی است گویا و ساده به کسانی که فکر می‌کنند می‌توان نظام سرمایه‌داری را اصلاح کرد و نیازی به پیدا کردن سیستم‌های متفاوت و جایگزین برای آن وجود ندارد. این کتاب می‌تواند برای عموم آگاهی‌بخش باشد و برای متفکران، بابی برای تفکرهای انتقادی‌تر و متفاوت‌تر را باز کند.

 

4

 

محمدعلی جمال‌زاده، نویسنده و محقق بزرگ معاصر ۲۳ دی ماه ۱۲۷۰ در اصفهان به‌دنیا آمد و ۱۷ آبان ۱۳۷۶ در ژنو درگذشت. او صاحب آثار متعدد تالیفی و ترجمه‌ای در زمینه‌های مختلف است. گنج شایگان» یکی از آثار قابل‌توجه جمااده است.

 

او خود درباره این کتاب نوشته است: جمع‌آوری اطلاعات صحیح درباره اقتصاد ایران در آن موقع که جنگ عظیمی راه‌ها را مسدود ساخته و روابط مقطوع و مراسله و مکاتبه و مسافرت و آوردن کتاب و رساله‌ها از خارج کار بسیار مشکل و بلکه غیرممکنی بود، کار مولف این کتاب را بسیار دشوار و خسته‌کننده ساخته بود، ولی جوانی و علاقه که نام دیگرش عشق است، مدد رسانید و توانستم گنج شایگان» را (با همه نواقص و کمبودهای بسیار) در ۱۶ فصل و یک ضمیمه و ۴۶ جدول و شش نقشه جغرافیایی و اقتصادی و یک نقشه بزرگ جغرافیایی ایران در ۲۱۹ صفحه بزرگ به چاپ  برسانم.»

جمااده در گنج شایگان، بخش مبسوطی را به صادرات ایران اختصاص داده و می‌نویسد: قسمت عمده صادرات ایران عبارت است از محصولات زمینی و حیوانی و در میان صادرات صنعتی و کارخانه‌ای قالی پشمی و انواع دیگر آن، دارای اهمیت مخصوص است. صادرات ایران از چندی به این طرف بسیار ترقی کرده و نسبت صادرات به واردات در سال اودئیل (سال گاو) ۱۳۲۰- ۱۳۱۹ ه.ق، نسبت یک بود به دو، یعنی واردات دوبرابر صادرات بود، ولی کم‌کم صادرات ترقی کرد تا اینکه در سال پیچی‌ئیل (سال میمون) ۱۳۲۷-۱۳۲۶ قمری، فزونی واردات بر صادرات فقط یک‌دهم و نیم است (سه در ۲۰ یا ۱۵ درصد).

مهم‌ترین مال‌التجاره‌های صادرات ایران که قیمتشان در سال ایت‌ئیل (سال سگ) ۱۳۲۹- ۱۳۲۸، بیشتر از یک میلیون تومان بوده، عبارتند از: پنبه، میوه، فرش پشمی، مسکوکات طلا و نقره، برنج، ابریشم در پیله، پوست کار شده، تریاک، صمغ و پشم کار نشده (گنج شایگان، ص ۱۶).

  گمرکات

تا سال ۱۳۱۷ قمری، تمام گمرکات ایران اجاره داده می‌شد و در همین سال از ۱۳۱۶ تا ۱۳۱۷ وجه اجاره عبارت از سه کرور تومان است (۳۰۰ هزار لیره انگلیسی).

در ماه ذی‌القعده ۱۳۱۷، اصول اجاره منسوخ شد، ولی نه در تمام ایران، بلکه فقط در دو ولایت آذربایجان و کرمانشاه و چون نتیجه این کار مساعد و خوب شد، سال بعد اصول اجاره گمرک در تمام ایران منسوخ شد و حق گمرک صادرات و واردات که به موجب فصل سوم از عهدنامه تجارتی ترکمانچای، صدی سه از اتباع داخله و صدی پنج از اتباع خارجه بود، مستقیما به حساب دولت واریز شد (گنج شایگان، ص ۳۸).

  کارخانجات

جمال‌زاده در بخش دیگری از کتاب، پس از ذکر فهرستی مفصل از کارخانجات از کارخانه ریسمان‌بافی و تفنگ‌سازی گرفته تا چلواربافی و آجرپزی، در سال ۱۲۷۵، معضل کارخانجات دوره خودش را نبود نیروهای خبره می‌داند و می‌نویسد:

ولی از آن همه کارخانه، جز معدودی باقی نمانده و جهات این مساله، علاوه بر نکات مذکوره در ابتدای فصل، یکی هم فقدان اشخاص بصیر و خبیر در امور کارخانه و کارخانه‌سازی در ایران بود و البته اگر در ایران اشخاصی بودند که قبل از آنکه کارخانه‌ای به ایران آورده شود، می‌توانستند صلاحیت یا عدم‌صلاحیت آن را دریابند و در امور اقتصادی و ملکی و تجارتی مربوطه با کارخانه مزبور، غور و دقت و تتبع به‌عمل آورند، این همه کارخانه بیکار و بی‌حاصل نمی‎افتاد. مثلا وقتی که کارخانه کاغذگری وارد می‌کنند، لازم بود مقدمتا رجوع به اشخاصی که در این فن خبره هستند، بشود تا مشارالیه از روی قوانین علمی و اصول فنی ببیند کدام نقطه ایران برای این کار صلاحیت دارد، از کدام نقاط و به چه قیمتی می‌توان مواد خام لازم را به‌دست آورد و آیا وقتی که قیمت این مواد را با قیمت کرایه حمل‌ونقل و انبارداری و مزد عمله و کارگر و مخارج اتفاقی ترمیم و تعمیر کارخانه و مخارج کرایه محل و. جمع کرد، قیمت عمل‌آوردن کاغذ چقدر می‌شود و در صورتی که فلان مبلغ درصد منفعت را هم به مجموع مصارف و مخارج فوق بیفزاییم، آیا قیمت این کاغذ که از خارج یا از کارخانه داخلی دیگری بیرون می‌آید، مساوی هست یا نه (گنج شایگان، ص ۹۶).

  زندگی در تهران

نمایندگان تجارتی که از اروپا به ایران فرستاده می‌شوند، اقلا باید مواجب‌شان صد تومان باشد. در طهران یا در مهمانخانه (ماهی ۳۵ تومان) منزل می‌نمایند یا باید خانه کرایه کنند (ماهی ۱۲ تا ۲۰ تومان). یک خانه سه تا پنج اطاق دارد، به علاوه آشپزخانه و زیرزمین.هنوز به‌طور عموم وسیله روشنایی در طهران، نفت است.در طهران، زبان فرانسه خیلی رواج دارد و در آذربایجان زبان روسی و در جنوب ایران مخصوصا زبان انگلیسی رواج دارد. در آذربایجان زبان ترکی آذری که با ترکی عثمانی بی‌شباهت نیست، خیلی به‌درد می‌خورد.گنج شایگان، یک اثر تحقیقی ارزشمند است که آمار دقیقی از اقتصاد ایران عصر مشروطه و اواخر دوران قاجار ارائه می‌دهد، ارزش کتاب فقط فضل تقدم آن نیست و اینکه زمانی به رشته تحریر درآمده است که نه سازمان آماری وجود داشت و نه دسترسی‌های آسان، بلکه این کتاب، هنوز پس از گذشت قریب به یک سده از نگارش‌اش، یکی از مهم‌ترین منابع تاریخ اقتصادی اواخر دوران قاجار محسوب می‌شود.

 


 

 

دیشب برای علی بلوکباشی به همت مجله بخارا در خانه اندیشمندان انسانی مراسم بزرگداشتی برگزار شد. در این مراسم کاظم ‌بجنوردی رئیس مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی با اشاره به اینکه بلوکباشی ۳۳ سال است که در مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی سمت مدیریت بخش مردم‌شناسی و فولکلور را بر عهده دارد ،گفت:‌می‌توانیم بلوکباشی را پدر فولکلور ایران بنامیم. وی ۹۵ مقاله در این ۳۳ سال نوشته و ۱۳۰ مقاله بزرگ را ویرایش کرده است.

با کمک او دانشنامه فرهنگ مردم نوشته شد، پروژه‌ای که در ۱۰ جلد تدوین شده و اکنون ۶ جلد آن منتشر شده است. این دانشنامه فرهنگ مردم ایران شاید در دنیا بی‌نظیر باشد زیرا تمام مدخل‌های مربوط به دانشنامه را به صورت الفبایی آورده‌ایم حتی در روسیه، آمریکا و اروپا نیز چنین دانشنامه‌ای وجود ندارد که به صورت الفبایی مطلق تمام مدخل‌ها از حنابندان گرفته تا عروسی و سفره‌نذری و عزاداری که با هویت ملی ما مرتبط است آمده و جاذبه بسیار زیادی دارد.

نوش‌آفرین انصاری نیز به پیشینه آشنایی با بلوکباشی اشاره کرد و گفت: آذرماه ۱۳۴۲ برای نخستین‌بار با توران میرهادی دیدار کردم و افتخار آشنایی با وی نصیبم شد. آبان ۱۳۵۸ شورای کتاب کودک میزبانی جریانی بلندمدت به نام تدوین فرهنگ‌نامه کودکان و نوجوانان به رهبری میرهادی را به عهده گرفت و نقش بلوکباشی در این فرهنگ‌نامه ستودنی است. 

ناصرتکمیل‌همایون هم در این مراسم گفت: ظلم بزرگی که به بلوکباشی در این سال‌ها شد این بود که در دانشگاه‌های ایران تدریس نکرد و ما از این لحاظ ضرر کردیم اما اگر تدریس می‌کرد آیا فرصت می‌کرد که این همه کتاب بنویسد؟ 

سپس ناصر فکوهی گفت: مردم‌شناسی می‌تواند بگوید چرا همه زبان‌ها و فرهنگ‌ها ارزش دارند و چرا پر از معنا هستند. اکنون عطش قدرت و ثروت یا بهتر بگویم جنون قدرت و ثروت در حال بر باد دادن فرهنگ چندهزار ساله است. بعد از جنگ جهانی آلمان با خاک یکسان شد اما فرهنگ آن پایدار ماند. نجات یک جامعه در قدرت و ثروت نیست، بلکه در فرهنگ آن جامعه است. نقش بلوکباشی در زمینه فرهنگ بسیار کلیدی بوده است.

در پایان این مراسم بلوکباشی به تاریخچه فعالیتش در حوزه مردم‌شناسی در ایران اشاره کرد و گفت همواره به سرزمین و فرهنگ ایران عشق داشتم. من هر چیزی که در این دنیا دارم عشق به فرهنگ مردم و فولکلور ایران بوده است. در پایان نشست نیز مستندی از فعالیت‌های علی بلوکباشی پخش شد و وی شمع کیک ۸۴ سالگی‌اش را فوت کرد.

 


خبر تعطیلی کتاب‌فروشی طهوری با ده‌ها سال فعالیت در روزهای اخیر، بازتاب‌های زیادی در رسانه‌ها به‌دنبال داشته و بار دیگر بحث خطر ورشکستگی کتاب‌فروشی‌های کشور را به بحث روز مبدل کرده است. هر چند این خبر توسط صاحب این کتاب‌فروشی تکذیب شده است، اما موضوع این تهدید برای مراکز فروش کتاب همچنان به قوت خود برجاست.در دو سال اخیر نزدیک به ۳۰ کتاب‌فروشی در پایتخت تعطیل شده است که واکنش‌های فراوانی را به دنبال داشت. آمارهای پایگاه اینترنتی خانه کتاب نشان می‌دهد در حال حاضر کمی بیش از ۱۷۰ کتاب‌فروشی در تهران در حال فعالیت است اما همین تعداد در سال ۱۳۹۶ بیش از ۲۰۰ کتاب‌فروشی اعلام شده بود، یعنی ظرف دو سال ۱۵ درصد از کتاب‌فروشی‌ها از میان رفته‌ که برخی از آنها چند دهه فعالیت داشته‌اند.
 

این بحران در حالی گریبان برخی فروشگاه‌های عرضه کتاب را گرفته است که به موازات آن برخی کتاب‌فروشی‌های جدید پا به عرصه گذاشته یا به ایجاد شعبه‌های جدید اقدام کرده‌اند. چنین تناقضی این سوال را در ذهن ایجاد می‌کند که آیا تنها مشکلات اقتصادی و مشکل سرانه پایین مطالعه موجب چنین بحرانی شده است یا نوع و نگرش گردانندگان بنگاه‌های عرضه کتاب نیز در موفقیت یا عدم موفقیت جذب مخاطب نقش اساسی ایفا می‌کند؟ هرچند صنعت نشر و همچنین عرضه کتاب در کشور با مشکلات عدیده‌ای دست و پنجه نرم می‌کند اما تجربه دیگر کشورها نشان می‌دهد آنچه در این زمینه و هر کسب‌و‌کار دیگری هنوز راهگشاست، داشتن خلاقیت و قدرت انطباق‌پذیری است، همان‌طور که صاحبان کتاب‌فروشی موراوین» از قدیمی‌ترین کتاب‌فروشی‌های دنیا یکی از رموز موفقیت خود در طول چهار قرن را خلاقیت عنوان می‌کنند که با وجود فراز و نشیب بازار کتاب در جهان هنوز هم می‌تواند حیات داشته باشد. مسوولان این کتاب‌فروشی اعتقاد دارند هر کتاب‌فروشی باید شخصیت خود را در کتاب‌فروشی حفظ کند و تنها با انتشارات خاصی کار کند تا بتواند اعتماد مردم را جلب کند.» علاوه‌بر این در دنیایی که رقابت در عرضه محصولات وجود دارد نحوه چینش کتاب در ویترین، ایجاد فضای مناسب در کتاب‌فروشی و برخورد حرفه‌ای فروشندگان نقش مهمی در جلب مشتری دارد. همچنین در دنیایی که دنیای ارتباطات جدید است بهره‌گیری از همه امکانات فضای مجازی برای معرفی فروشگاه و کتاب‌های عرضه شده، نه تنها اهمیت دارد بلکه ضروری به نظر می‌‌رسد زیرا هم‌اکنون فروشگاه‌های عرضه اینترنتی کتاب یکی از رقبای سرسخت کتاب‌فروشی‌های فیزیکی هستند. از این رو اگربخواهیم یک کتاب‌فروشی را در دنیای دیجیتالی امروز سر پا نگه داریم باید از روش‌های سنتی فاصله بگیریم و به جای آن از ترکیبی از روش‌های قدیم و جدید در فروش استفاده کنیم.

با همه اینها نمی‌توان از موانع جدی‌ای که بر سر راه کتاب‌فروشی‌ها چه به لحاظ قانونی و چه از نظر فضای کلی اقتصادی وجود دارد غافل شد؛ موانعی که برخی برای تمام دنیا عمومیت دارد و برخی از آنها مختص کشور ماست. در چند سال اخیر چندین کتاب‌فروشی بزرگ در تهران و شهرستان‌ها تعطیل شدند یا به مرز تعطیلی کشیده‌ یا دست‌کم مجبور به جابه‌جایی مکان شدند که از میان آنها می‌توان به کتاب‌فروشی‌های نشر ویستار، نشر رود، نشر نی، کتاب‌فروشی مثلث، کتاب‌فروشی آسیا و اخیرا کتاب‌فروشی نشر افراز اشاره کرد. از عمده دلایل این فروشگاه‌ها برای تعطیلی مسائل اقتصادی است که آن نیز به عوامل مختلف مرتبط است. نکته‌ای که در سخن اغلب کتاب‌فروشان دیده‌ می‌شود حمایت نکردن دولت از کتاب‌فروشی‌هاست؛ حمایت‌هایی که البته باید غیر‌مستقیم و از طریق تسهیل شرایط کسب‌و‌کار فراهم شود.

 سود کم

کتاب‌فروشی‌ مانند همه بنگاه‌های اقتصادی نه تنها نیازمند سودآوری است بلکه باید در رقابت با کاسبی‌های دیگر از سودآوری قابل قبولی برخوردار باشد وگرنه صاحب کتاب‌فروشی با وجود دغدغه‌های فرهنگی سرانجام اسیر وسوسه تغییر شغل خواهد شد. کتاب‌فروشان یکی از دلایل مشکلات خود را سود کم حاصل از فروش کتاب عنوان می‌کنند. محمود آموزگار مدیر کتاب‌فروشی آمه و نایب رئیس اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان تهران در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر در همین زمینه می‌گوید: یکی از دلایل تعطیلی کتاب‌فروشی‌ها سهم اندک آنها از قیمت پشت جلد کتاب است. به باور من باید سهم کتہاب‌فروش از قیمت پشت جلد در ایران حداقل به استانداردهای بین‌المللی که ۳۳ درصد است برسد اما این اتفاق در کشور ما رخ نداده است.» از دیگر عواملی که موجب دلسردی کتاب‌فروشان در سال‌های اخیر شده است وعده‌های حمایتی است که هرگز به درستی عملی نشده است.

محمدعلی جعفریه، مدیر موسسه نشر و کتاب‌فروشی ثالث نیز می‌گوید: کتاب‌فروشی‌ها فقط به‌صورت اسمی از مالیات معاف هستند اما رسما در ادارات مالیات و به بهانه‌های مختلف از آنها مالیات اخذ می‌شود و هر چقدر من و همکاران و صنف ما در این زمینه تلاش و مذاکره می‌کند باز هم در بر همان پاشنه می‌چرخد.» وی در عین حال به معضل عدم صرفه اقتصادی فروش کتاب نیز اشاره می‌کند و می‌گوید: در بسیاری از کتاب‌فروشی‌ها آثار با قیمت هفت، هشت سال قبل وجود دارد و عرضه می‌شود اما آیا هزینه‌ها نسبت به آن زمان تغییر نکرده است؟ مگر درآمد کتاب‌فروش از پشت جلد کتاب چقدر است؟ مشکل به روز نشدن قیمت کتاب در معیشت کتاب‌فروشی‌های ایران تاثیر زیادی گذاشته و نمی‌شود به سادگی از آن گذشت.» قاچاق کتاب، برگزاری نمایشگاه‌های بین‌المللی و استانی کتاب از دیگر موانعی است که بر سر راه کتاب‌فروشی‌ها قرار دارد و اغلب آن را قوز بالاقوزی بر گرفتاری‌های جاری می‌دانند زیرا ارتباط مستقیم ناشر با مخاطب موجب حذف کتاب‌فروشی از چرخه نشر می‌شود.

 


دنیای اقتصاد: وب‌سایت ویک» فهرستی از ۱۵ کشوری که مردم آن علاقه زیادی به کتاب و کتاب‌خوانی دارند، منتشر کرد. محققان دانشگاه ملی استرالیا و دانشگاه نوادا در آمریکا تحقیقاتی را درباره سطح کتاب‌خوانی افراد کشورهای مختلف انجام دادند. آنها این پژوهش را روی افراد بین ۲۵ تا ۶۵ سال در ۳۱ کشور مختلف جهان انجام دادند و از آنها درباره تعداد کتاب‌هایی که در ۱۶ سالگی در خانه خود داشته‌اند،‌ پرسش کردند.

براساس این پژوهش، تعداد کتاب‌های موجود در خانه افراد در ۱۶ سالگی نتایج مثبتی بر سطح سواد و مهارت‌های فناوری اطلاعات آنها در سال‌های آینده داشته است، صرف نظر از اینکه آن شخص چقدر آن کتاب‌ها را مطالعه می‌کرده است. برای مثال در جدول زیر می‌توان این اطلاعات را دریافت که در خانه یک فرد ۱۶ ساله اهل استونی به‌طور میانگین ۲۱۶ کتاب وجود دارد. این شاخص برای خانه‌ای که یک نوجوان ۱۶ ساله آمریکایی در آن زندگی می‌کند، ۱۱۴ است.

نتایج این پژوهش نشان داد به‌طور میانگین مردم استونی در هر خانه ۲۱۸ کتاب داشته‌اند و یک‌سوم از پاسخ‌دهندگان استونی هم اعلام کرده‌اند که در سن ۱۶ سالگی بیش از ۳۵۰ کتاب در خانه خود داشته‌اند. این شکل از آمارگیری و شاخص‌بندی تحولی دیگر در فهم مصرف کتاب در جوامع به‌دست داده و شیوه‌های متداول مربوط به میزان سرانه مطالعه کتاب و مصرف این کالای فرهنگی را به چالش کشیده است. براساس تحلیل‌های مبتنی بر نتایج این پژوهش اینکه یک شخص کتاب‌های بیشتری در خانه داشته باشد، حتی اگر آنها را مطالعه هم نکند، این مساله بر نتایج تحصیلی آن شخص تاثیر مثبت داشته است. در واقع یکی از مهم‌ترین نکات مورد توجه در این پژوهش آن است که مطالعه کتاب در کتابخانه‌های عمومی از فرآیند پژوهش حذف شده و بیش از آن امکان مطالعه در خانه و اثرگذاری حضور کتابخانه‎‌های شخصی در شیوه جامعه‌پذیری نوجوانان مورد توجه قرار گرفته است. در جدول پیش‌رو، فهرستی از ۱۵ کشوری که مردم آن بیش از همه عاشق کتاب و کتاب‌خوانی هستند، گردآوری شده است.

 

 

14-02

 

 


ایبنا : ترجمه مجموعه پنج کتاب فروغ فرخزاد به نام باد ما را خواهد برد» جایزه بهترین ترجمه سال ۲۰۱۹ ترکیه را دریافت کرد. جایزه کتاب‌های جهانی یکی از مهم‌ترین جایزه‌های ادبی ترکیه محسوب می‌شود که ۲۷ سال است، هر سال در چند بخش ادبی مانند بهترین رمان، بهترین رمان پلیسی و بهترین ترجمه به آثار برگزیده اهدا می‌شود.

مکبوله آراس مترجم آثار فروغ توانست امسال یکی از برگزیدگان این جایزه باشد، او هنگام گرفتن جایزه آن را به کسانی که قبل از او سعی کردند فرهنگ ایران را در ترکیه بشناسانند، تقدیم کرد.

عدنان اوزیال چینر، نویسنده و رئیس انجمن صنفی نویسندگان ترکیه هنگام اهدای جایزه به مکبوله آراس گفت: این جایزه به دلیل تلاش‌های وی برای شناساندن همسایه مهم ما ایران به مردم ترکیه به او تعلق گرفته است. او افزود: ایران یکی از مهم‌ترین همسایگان ماست با فرهنگ و ادب کهن که ما باید سعی کنیم بیشتر همدیگر را بشناسیم.

 

 


شنای پروانه» به کارگردانی محمد کارت نخستین فیلمی بود که در روز دوم برگزاری جشنواره فجر روی پرده سینمای رسانه رفت.

در نشستی با اجرای منصور ضابطیان و حضور رضا صائمی در جایگاه منتقد، عوامل فیلم شنای پروانه» با اصحاب رسانه به گفتگو درباره حاصل کارشان نشستند.

چندی پیش کلیپی از این فیلم با عنوان " گنده لات شنای پروانه» " دست به دست می‌شد. در آن کلیپ مشخص بود که نقش اصلی متفاوت فیلم را امیر آقایی بازی می‌کند. طناز طباطبایی، پانته‌آ بهرام، مه‌لقا باقری و جواد عزتی دیگر بازیگران این اثر سینمایی هستند.

پانته‌آ بهرام هم در خصوص نقش خود گفت: من با محمد کارت همبازی بودم و می‌دانستم بازیگری را می‌شناسد وقتی به من پیشنهاد داد می‌دانست که من ریسک پذیرم و برای از ته زدن مو مخالفتی نمی‌کنم.»

او با توضیح اینکه این فیلم بر خلاف ظاهر مردانه‌اش به شدت فمینیستی است و زن‌های فیلم قربانی هستند، افزود: نقشی که من در فیلم داشتم از چهره و نه‌گی‌اش برای اینکه شرایط دیگری برایش تعریف نشده، می‌گذرد. هر چه زن در فیلم می‌بینیم قربانی شرایطی هستند که ساخته مردها است.»

 

 

 

 

 


جشنواره فیلم ساندنس» بزرگ‌ترین جشنواره سینمای مستقل در آمریکا و از مهم‌ترین جشنواره‌های جهان محسوب می‌شود که توسط رابرت ردفورد» بازیگر و کارگردان برجسته سینمای آمریکا در سال ١٩٨١ برای کشف و معرفی فیلمسازان و آثار مستقل سینمایی راه‌اندازی شد.سی و پنجمین جشنواره فیلم ساندنس از ۲۳ ژانویه تا ۲ فوریه (۳ تا ۱۳ بهمن) در ایالت یوتای آمریکا برگزار شد.

این جشنواره،جایزه بزرگ هیات داوران خود در بخش سینمای جهان و جایزه ویژه هیات داوران در بخش فیلم کوتاه را به دو فیلم ایرانی اهدا کرد. فیلم سینمایی یلدا» به کارگردانی مسعود بخشی و با تهیه‌کنندگی علی مصفا یکی از ۱۲ فیلم بخش رقابتی داستانی سینمای جهان در سی‌و‌پنجمین دوره جشنواره ساندنس» آمریکا بود که در نهایت توانست جایزه بزرگ هیات داوران این بخش را به خود اختصاص دهد.
 

 یلدا» با موضوع بخشش، یکی از تولیدات مشترک سینمای ایران در سال‌های اخیر است که سرمایه‌گذارانی از فرانسه، آلمان، سوئیس، لوکزامبورگ، لبنان و ایران آن را تولید کرده و شرکت پیرامید اینترنشنال پخش جهانی آن را به‌عهده دارد. ساندنس» نخستین نمایش جهانی یلدا» بود. این فیلم همچنین در جشنواره جهانی فیلم برلین هم پذیرفته شده است. همچنین در بخش فیلم کوتاه نیز صدف عسگری برای بازی در فیلم کوتاه امتحان» به کارگردانی سونیا حداد برنده جایزه ویژه هیات داوران جشنواره ساندنس آمریکا شد و کارگردانی فیلم نیز مورد تقدیر قرار گرفت. یلدا و امتحان پیش از این در جشنواره‌های داخلی نیز با استقبال مخاطبان و منتقدان روبه‌رو شده بودند.

 

 


: زندگی و آثار سیمین دانشور امروز دوشنبه در فرهنگسرای معرفت بررسی می‌شود. در این نشست که به همت انجمن داستانبان با عنوان با پیشکسوتان داستان ایران» برگزار می گردد؛درباره زندگی و کتاب‌های اولین رمان‌نویس زن حرفه‌ای ایران گفت‌وگو خواهد شد.
 
علاقه‌مندان برای حضور در این نشست می‌توانند ساعت ۱۷ تا ۱۹ به فرهنگسرای معرفت به نشانی میدان شهرزیبا، بلوار شهران، بعد از زیرگذر شهید همت مراجعه کنند.
 
 

جای آذر صنیع به‌عنوان اولین زن بانکدار ایرانی در لابه‌لای تاریخ ایران خالی است. اطلاعات واضح و روشنی از زندگی او تا قبل از ازدواج با ابوالحسن ابتهاج وجود ندارد. بررسی‌های صورت‌گرفته در راستای یافتن هویت آذر صنیع و سبک زندگی، کار و روابط او، مرا به سمت کتاب خاطرات ابوالحسن ابتهاج سوق داد.
 

با کمی پیشروی در این موضوع، دریافتم که آذر با اینکه از نظر شخصیتی زنی قدرتمند بوده، اما تنها در کنار ابوالحسن ابتهاج معنا پیدا می‌کند به‌طوری‌که راهنمایی‌های خسرو معتضد، تاریخدان ایرانی هم در مورد پیدا کردن نشانی‌های این زن، به کتاب خاطرات ابتهاج و بررسی مجلات سال‌های ۴۰، ۴۱ و نیز ۴۲ ختم شد. آذر در میان رومه‌ها و مجلات آن دوران نیز تنها در اخبار مربوط به ابتهاج وجود داشت. با این حال آذر صنیع در لابه‌لای خاطرات همسرش ابتهاج بیشتر از همه به چشم می‌خورد.

بعد از به زندان افتادن ابتهاج، آذر هر روز به بانک ایرانیان سر می‌زد. این درخواست ابوالحسن بود که در غیابش آذر امور بانک را به دست گیرد؛ چراکه معتقد بود او زنی بادرایت و باهوش است که استعداد بالایی در مدیریت دارد. ابتهاج که به زندان رفت، آذر دستور داد تا عکس محمدرضا شاه پهلوی را در تمام شعب بانک نصب کنند. داستان مقاومت ابوالحسن ابتهاج برای نصب نکردن عکس شاه به دیوار شعبه‌های بانک ایرانیان، خود یکی از چند بهانه‌ای بود که او را روانه زندان کرد.

آذرنوش صنیع به همراه همسرش ابوالحسن ابتهاج بانک ایرانیان را راه‌اندازی کردند؛ در واقع آذر اولین زنی بود که عضو هیات‌مدیره یک بانک و برای مدتی مدیرعامل آن شد. با وجود اینکه ابتهاج ممنوع‌الملاقات بود، آذر با ذکاوت تمام توانست با چادری که به سر می‌کرد و به او هویت دیگری می‌بخشید؛ با نام همسر یکی از زندانیان وارد زندان شود. او روزی دوبار برای ابوالحسن ابتهاج از خانه غذا می‌برد و در همان زمان کوتاه مسائل بیرون را با ابتهاج در میان می‌گذاشت.

آذر در طول دوران زندانی بودن ابتهاج توانست خبرنگاران و افراد بانفوذ زیادی را تحت عناوین مختلف خانوادگی به ملاقات با همسرش ببرد تا بلکه بتواند نقشی در آزادی او داشته باشد. آذر صنیع همسر ابوالحسن ابتهاج، اولین زن بانکدار ایرانی است که توانست در سال ۱۳۳۸ عضو هیات‌مدیره بانک ایرانیان شود.

آنچه از آذر صنیع در یادها مانده، زنی با چشمانی سیاه را قدی متوسط است که در قوی‌الاراده بودن او هیچ اختلاف نظری وجود ندارد. آذر صنیع خیلی در حافظه تاریخ بانکداری ایران و نیز اسناد تاریخی ثبت نشده؛ اما آنچه پیش‌روی شماست، برش‌هایی از زندگی آذر است که بیشتر از خاطرات ابوالحسن ابتهاج روایت شده است.

 آذر در خاطرات ابتهاج

ردپای آذر در فصل‌های پایانی کتاب خاطرات ابوالحسن ابتهاج» به‌کرات دیده می‌شود. ابوالحسن ابتهاج در کتاب خاطراتش آذر را صمیمی‌ترین یار و یاور خود خطاب کرده است. ابتهاج تاکید دارد، آذر تا جایی که از دستش برمی‌آمده در تمام مراحل زندگی، به‌ویژه در دشوارترین روزها از جمله دورانی که ابتهاج زندان بوده، او را یاری کرده. ابتهاج، آذر را یکی از مهره‌های اصلی در ایجاد و حفظ بانک ایرانیان دانسته و او را اولین مدیرعامل زن یک بانک معرفی کرده است.

ابتهاج در کتاب خاطراتش می‌نویسد: آذر به تمام معنی برازنده بود؛ طوری‌که به هر جایی پا می‌گذاشت، همه متوجه او می‌شدند و در نتیجه مورد حسادت دیگران واقع می‌شد. او زنی بود قوی‌الاراده و مهربان و در بعضی موارد کمک‌های مالی او به دوستان و آشنایانش دردسرهایی برای ما ایجاد می‌کرد. آذر حتی نسبت به کسانی که خاطرش را آزرده می‌ساختند، بسیار باگذشت بود. او در دوستی به حد افراط وفادار و در دشمنی بسیار سرسخت بود.»

ابتهاج مدعی است که با آذر در یکی از مهمانی‌های برادرش آشنا شده. او ماجرای آشنایی خود را با آذرنوش صنیع این‌چنین راویت می‌کند: سرنوشت بر این بود که من بر حسب اتفاق در یکی از مهمانی‌های برادرم با آذر آشنا و پس از ۲۶ سال از همسر اولم مریم معززالدوله نبوی جدا شوم. من و آذر در سال ۱۳۳۵با هم ازدواج کردیم. من از مریم اولادی نداشتم.»

ابوالحسن ابتهاج واکنش مطبوعات را در مورد ازدواجش با آذر بسیار هیجانی می‌خواند. او در کتاب خاطرات خود در مورد حواشی این ازدواج اشاره کرده و می‌نویسد: ازدواج ما نه‌تنها در ایران؛ بلکه در خارج از کشور نیز هیجانی ایجاد کرد و منجر به ساختن داستان‌هایی شد که تا مدت‌ها نقل محافل و مطبوعات بود.»

  آذر دندان‌پزشک یا آذر بانکدار

آذر صنیع به پیروی از پدر به دانشکده دندان‌پزشکی رفت و در این رشته فارغ‌التحصیل شد. او دوره کوتاهی به تدریس در دانشگاه مشغول بود و جزو اولین نی به‌شمار می‌رفت که به تدریس در دانشگاه پرداخت. آذرنوش نتوانست در حرفه دندان‌پزشکی مشغول شود، اما زندگی او طوری رقم خورد که در جریان ازدواج با همسر سوم خود وارد عرصه بانکداری، اقتصاد و مدیریت شد.

ابتهاج در کتاب خاطرات خود اشاره کرده که اغلب فعالیت‌های وکالتی خود را به آذر می‌سپرده است. از این‌رو آذر به خریدوفروش املاک و سهام می‌پرداخت و در این زمینه خوب عمل می‌کرد؛ به‌طوری که ابتهاج در دوران زندانی بودن خود بانک ایرانیان را به آذر سپرد.

هوشنگ ابتهاج

p22-04

- بخشی از یک مقاله به قلم شهناز دیواندری

 


کریستوفر تایلر، عصب‌شناس مطرح دانشگاه در

جدیدترین مقاله خودش در رابطه با لئوناردو داوینچی اینگونه بیان می‌کند که او دچار استرابیسم بود. اختلالی که به واسطه ناهماهنگی چشمان فرد ایجاد می‌شود.

به زبانی ساده‌تر یکی از چشمان لئوناردو داوینچی به علل ضعف عضلانی با تغییر زاویه جداگانه‌اش باعث می‌شد تا وی از هر دو چشم خود به صورت جداگانه استفاده کند. دکتر تایلر بر این باور است همین اختلال احتمالی چشم باعث پیشرفت پردازش سه بعدی مغز داوینچی شده است. در حال حاضر هنوز هیچ سند و مدرک معتبری مبنی بر وجود استرابیسم در داوینچی مطرح نشده ولی اینکه شاهکاری مثل نقاشی مونا لیزا را فردی با این نوع اختلال چشمی به تصویر کشیده، در نوع خود فرضیه‌ای جذاب به نظر می‌رسد.

 

 


فیلم سوهانک» از سوی بهمن کیارستمی در اختیار هفدهمین دوره جشن تصویر قرار گرفته تا نخستین نمایش جهانی آن در تصویر سال انجام شود.

در این فیلم عباس کیارستمی  به جای تمام پرسوناژهای فیلم طعم گیلاس» بازی کرده و فیلم توسط بهمن کیارستمی فیلم‌برداری شده است تا بعدا بتوانند بر اساس آن بازیگران اصلی فیلم را هدایت کنند.

سوهانک» فیلم منحصربه‌فردی است که قرار است بهار ۲۰۲۰ در بزرگداشت کیارستمی در مرکز فرهنگی ژرژ پمپیدو پاریس نمایش داده شود.


رمانجنگل» اثر هارلن کوبن با ترجمه محدثه منتشر شد. این رمان روایتی است از زندگی پاول، دادستان نیوجرسی که هنوز عزادار مرگ خواهرش است؛ خواهری که ۲۰ سال پیش، شبانه قدم در جنگل گذاشت و برای همیشه ناپدید شد. اما حالا، یعنی دو دهه بعد، جسد مردی پیدا شده که می‌تواند با ماجرای آن شب ارتباط داشته باشد و شاید این مرد، همان پسری باشد که آن شب پاول ناپدید شده است.
 
هارلن کوبن، نویسنده آثار پرفروش به انتخاب نشریه نیویورک‌تایمز، در این داستان پرکشش خوانندگان را به قلب ماجراهایی پرتعلیق می‌برد و به گفته منتقدان ثابت می‌کند که گاهی تاریک‌ترین رازها، ریشه در خانه شما دارند. رمانجنگل» در ۵۲۰ صفحه به قیمت ۶۵ هزار تومان از سوی نشر آموت منتشر شده است.
 
 
 
 
 

خواجه نصیرالدین طوسی، فیلسوف، متکلم، فقیه، ستاره‌شناس، اندیشمند، ریاضیدان، منجم، پزشک و معمار بزر گ ایرانی دوم اسفند سال ۵۹۷ ه.ش در توس به دنیا آمد. او در دورانی به بلوغ فکری رسید که حمله مغولان، ایران را به ویرانه تبدیل کرده بود.
 

 

خواجه نصیر به عنوان یک کارگزار فرهنگی با هوشمندی معرفتی و فرهنگی خاص خود خوی ویرانگری مغولان را به سمت شیفتگی به عمران و آبادانی و تمدن اسلامی-ایرانی سوق داد. مرکز این تحولات علمی رصدخانه مراغه بود. وی از طریق نفوذ در خان مغول یکی از بزرگ‌ترین کانون‌های علمی بشریت را تاسیس کرد. به فرمان هلاکو همه اوقاف مملکت را که تحت نفوذ ایلخانان بود در اختیار خواجه گذاشتند تا از آن در ساخت رصدخانه و هزینه‌های مربوط به آن استفاده کند. وی حکما و منجمان اسلامی را از شهرهای مختلف، از چین تا آندلس، به همکاری طلبید و نیز از یک دانشمند چینی به نام فائو مون جی در مراغه استفاده کرد و از او دعوت کرد تا به کمک یکدیگر آلات رصدی را تکمیل و زیج ایلخانی را تدوین کنند و بعضی از آلات رصد را نیز خود اختراع کرد. وی با در اختیار گرفتن تمامی اوقاف، به آبادانی این موقوفات پرداخت. در هر ولایت و شهری نایبی از جانب خود گسیل داشت تا بر اوقاف مملکت نظارت کند و آنها را سامان بخشید. بدین سان وی به جمع‌آوری عشر موقوفات پرداخت و بودجه لازم را فراهم کرد و با تعیین حقوق دانشمندان در رصدخانه، منابع مالی نهضت نرم‌افزاری علم را فراهم کرد. خواجه از علاقه هلاکو و اباقا به علما و علم، به خصوص نجوم و رصد، بهترین استفاده را کرد و مجموعه رصدخانه به یک آکادمی یا مرکز جامع دانشگاهی تبدیل شد. آن دسته از جویندگان علم  که از بلاد مختلف متواری شده بودند به پایگاه عظیم نشر افکار و اندیشه‌های بشر و فرهنگ غنی اسلامی و شیعی او ملحق شدند و به این ترتیب علمای بزرگ، از شمال آفریقا، آندلس و فارس، در مراغه جمع‌آوری شدند و نهضت تولید علم را بنیان گذاشت.

منابع او کتاب‌هایی بود که به غارت رفته بود. خودش و هیات‌هایی شامل افرادی چون مویدالدین عرضی و فخرالدین مراغی به کشورهای مختلف می‌رفتند و کتاب‌ها را فراهم و در رصدخانه جمع‌آوری می‌کردند. از نظر خواجه، علوم لازم تمدن‌سازی شامل علوم مختلف اسلامی (فقه و حدیث و اصول و کلام و حکمت) و علوم پایه (ریاضی، نجوم، حساب، نظام مالیه و علوم ادبی، شعر و ادبیات و هنر) بود. وی به نظریه وحدت سیستمی علوم و ارتباط و پیوستگی همه دانش‌ها به هم اعتقاد داشت، زیرا همه علوم الهی، انسانی، پایه، علوم پزشکی و فنی برای تمدن سازی ضرورت داشتند. او یک حکیم واقعی صاحب خرد و معرفت بود که اعتقاد داشت شاخه‌های گوناگون علوم به یک اصل اساسی درخت حکمت و دانش متصل می‌شوند و به وحدت همه دانش‌ها تاکید داشت. مرکز تمام این علوم رصدخانه بود و خواجه به خوبی می‌دانست برای یک نهضت تمدن‌ساز نیروی انسانی دانشمند و تولیدگر علم لازم است.

بنابراین وی رصدخانه را به عنوان یک کانون علمی و هنری و گنجینه علوم دانشگاه اسلامی و مرکز تحقیقات علمی بنیان گذاشت. خواجه‌نصیر با نجات و گردآوری مغزهای فراری، دادن امکانات مناسب در مراغه، با تجمیع دانشمندان و هنرمندان خودی و بیگانه، از هر قوم و گروهی، از اهل کتاب و مسلمان، شیعه و سنی، افکار جدید شرق و غرب را با تمدن ایرانی-اسلامی ترکیب کرد و نفخه‌ای نو و تازه به آن دمید تا بتواند چهره‌ای جهانی به علم و دانش ایرانی بدهد. دانشمندان رشته‌های گوناگون در پژوهشگاه و رصدخانه به تحقیق و پژوهش و گفت‌وگو می‌پرداختند. همه رشته‌های علمی مورد بحث و گفت‌وگو بود و آنان وسایل و کتب بسیاری را نگاشتند. برپایی مناظرات علمی از دانشمندان ملل و ادیان گوناگون، موجب اطلاع از نظریه‌های یکدیگر و تبادل اندیشه شد و این مساله موجب توسعه مرزهای دانش گردید.

ساختمان مراغه و سبک و معماری کار ساخت رصدخانه مراغه موجب شکوفایی علم هندسه و معماری و موجب رونق حیات شهرسازی و معماری ایران و مکتبی نوین در معماری شد و معماران و مهندسان با بهره‌گیری از علوم ریاضی و هندسی و شیوه معماری سلجوقی، مکتب معماری عصر ایلخانی را تاسیس کردند. شروع بازسازی دوره ایلخانان مرهون جایگاه علمی و فرهنگی و نظریه‌های نوین علمی رصدخانه مراغه است. در این دوران شهرهای بسیاری به‌وجود آمد؛ شنب غازان، ربع رشیدی، سلطانیه و جوین نمونه‌ای از این شهرهاست. بنا به گزارش خواجه رشیدالدین فضل‌الله: ربع رشیدی ۲۴ کاروانسرا، ۱۵۰۰ دکان، ۳۰ هزار خانه و چند مدرسه داشت و تعداد طلاب آن ۶ یا ۷ هزار نفر بود. و در کوی استادان آن، ۴۰۰ دانشمند و فقیه و محدث ساکن بودند و مستمری می‌گرفتند و در کوی دانشجویان، هزار طلبه و دانشجو ساکن بود و دو کتابخانه داشت که ۶۰ هزار جلد کتاب داشت. و به‌دنبال آن در تبریز، فارس، یزد، خراسان و کرمان به این‌گونه مراکزی به‌وجود آمد.»

 رشد شهرسازی و معماری در این دوره موجب پیدایی سبک معماری ایلخانی و سپس به‌دنبال آن سبک معماری تیموری، صفوی، عثمانی و سبک معماری مغولان هند شد و بازسازی شهرهای مختلف به این ترتیب میسر شد. شکوفایی معماری شهری بعد از این دوران، همه مرهون این عصر است.

 

p22-06

 
 

حدود 40 سال پیش رمانی منتشر شد با عنوان چشمان تاریکی» (The Eyes of Darkness) به نویسندگی دین تز» که در سال ۱۹۸۱ چاپ شد.

موضوع این کتاب در مورد یک ویروس است با نام ووهان 400» و داستان درباره مادری است که فرزندش به طرز مرموزی ناپدید شده و پس از مدتی از شهر ووهان چین (منشأ ویروس جدید کرونا) سر در می‌آورد. مادر پسر برای یافتن او به ووهان می‌رود و در آنجا در جریان یک سلاح بیولوژیک (ویروس مصنوعی) جدید و خطرناک به‌نام ووهان-۴۰۰» قرارمی‌گیرد که در آزمایشگاه ساخته شده و افراد زیادی را مبتلا کرده است.

 

در رمان چشمان تاریکی»، هر فردی که ویروس ووهان-۴۰۰ وارد بدن او شود، بیشتر از ۲۴ ساعت زنده نمی‌ماند؛ چرا که بخشی از مغز را که وظیفه کنترل اعمال ارادی بدن از جمله ‍نفس کشیدن را برعهده دارد، نابود می‌کند. تز در این رمان می‌گوید که این بیماری تنفسی جدید بسرعت در سراسر جهان همه‌گیر شده و در برابر تمام درمان‌های شناخته‌شده مقاومت خواهد کرد.

این رمان درونمایه هولناکی دارد و نشان می‌دهد یک ویروس می‌تواند به یک تهدید بزرگ برای بشریت تبدیل شود و اینک این تهدید در قامت" کرونا" عینیت یافته.

 


اخیرا کریسی رایان، کتاب درمانگر در مصاحبه‌ای که با نشریه هنگ‌کنگی ساوث چاینا مورنینگ پست داشته در‌باره تاثیر مطالعه بر سلامت روان صحبت کرده که حاوی نکات مفیدی است.
 

به گزارش خبرگزاری ایبنا»، وی درباره اینکه خواندن کتاب در اوضاع بحرانی شیوع کرونا در عصر تکنولوژی و ظهور شبکه‌های اجتماعی متعدد چگونه می‌تواند مفید باشد توضیح داده است: یک جمله بسیار معروف از نمایشنامه "پسران تاریخ" نوشته الن بنت نقل می‌کنم که می‌گوید :

بهترین زمان‌ها برای خواندن کتاب زمانی است که با چیزی مثل یک فکر یک احساس یا یک بحران روبه‌رو می‌شوید» .

شاید فکر کنیم که آن مشکل خاص منحصرا مختص به شما است اما با خواندن کتاب می‌بینید که دیگر یا دیگرانی نیز این تجربه را پشت سر گذاشته‌اند. مطالعه می‌تواند راهی برای گریز از مواقع سخت و بحرانی باشد و همچنین می‌تواند باعث شود احساس تنهایی کمتری کنید و نیز روشنایی بر وضعیت و شرایط فعلی شما می‌افکند. خواندن یکی از بهترین راه‌ها برای گسترش احساس همدلی و درک و فهمیده شدن است.

عبارت بی‌خبری خوش‌خبری» کاملا صحیح است و با بمباران خبری از سوی رسانه‌های مختلف بیشتر از هر زمان دیگری نیاز داریم به کتاب پناه ببریم.» این روزها که مدرسه‌ها تعطیل شده و بچه‌ها زمان بیشتری را در خانه می‌گذرانند دغدغه بسیاری از والدین این است که چطور می‌توان توجه بچه‌ها را از بازی‌های آنلاین و اپلیکیشن‌های متعدد به کتاب معطوف کرد.

این کتاب‌درمانگر در این زمینه توصیه می‌کند: خواندن با صدای بلند تجربه‌‌ای زیبا و الفت‌بخش میان انسان‌ها چه پیر و چه جوان است و کتاب‌خواندن دسته جمعی و با صدای بلند نه‌تنها کودکان را با قدرت قصه‌گویی آشنا می‌کند بلکه سبب می‌شود زمانی که کودکان همراه والدین‌شان سپری می‌کنند دارای کیفیت و ارزشمند شود. اما در این میان مهم این است که اجازه دهیم کودکان هر کتابی را که دوست دارند انتخاب کنند. اگر والدین کودکان خود را مجبور به خواندن کتاب‌هایی کنند که خودشان می‌خواهند هیچ وقت نباید انتظار داشته باشند که عشق و علاقه ماندگار و مستمر به کتاب در آنها شکل بگیرد. قدرت انتخاب به کودکان خود بدهید؛ سپس خواهید دید که چطور عشق و علاقه به خواندن در آنها بیدار می‌شود.»

 


فرازی از دعای امام سجاد(ع) به هنگام در خواست عافیت از باری تعالی، ارائه می شود:

 

اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ،
وَ أَلْبِسْنِی عَافِیَتَکَ،
وَ جَلّلْنِی عَافِیَتَکَ،
وَ حَصّنّی بِعَافِیَتِکَ،
وَ أَکْرِمْنِی بِعَافِیَتِکَ،
وَ أَغْنِنِی بِعَافِیَتِکَ،
وَ تَصَدّقْ عَلَیّ بِعَافِیَتِکَ،
وَ هَبْ لِی عَافِیَتَکَ وَ أَفْرِشْنِی عَافِیَتَکَ،
وَ أَصْلِحْ لِی عَافِیَتَکَ،
وَ لَا تُفَرّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ عَافِیَتِکَ فِی الدّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.

اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ،
وَ عَافِنِی عَافِیَةً کَافِیَةً شَافِیَةً عَالِیَةً نَامِیَةً،
عَافِیَةً تُوَلّدُ فِی بَدَنِی الْعَافِیَةَ،
عَافِیَةَ الدّنْیَا وَ الْ‌آخِرَةِ.

*******************

خداوندا بر محمد و آلش درود فرست،
و لباس عافیت بر من بپوشان،
و سراپایم رابه عافیت فراگیر،
و به عافیت محفوظم دار،
و به عافیت گرامیم دار،
و به عافیت بى نیازم کن،
و عافیتت را بر من صدقه ده،
و مرا عافیت بخش و برایم بستر عافیت بگستر،
و عافیت را برایم از هر مانعى پیراسته ساز،
و در دنیا و آخرت بین من و عافیت جدایى مینداز.

خداوندا بر محمد و آلش درود فرست،
و مرا عافیت بخش ،عافیتى کافى و شفابخش، برتر و روزافزون،
عافیتى که در بدنم عافیت تولید کند،

عافیت دنیا و آخرت.

 



پیشاپیش عیدی را که به رنگ کرونا آغشته شده و دید و بازدیدها و روبوسی ها را به قرنطینه سوق داده؛ به همه فارسی زبانان و به خصوص هموطنان گرامی ام تبریک و تهنیت می گویم. انشااله این ایام به خوبی و با کمترین صدمات و آسیب ها سپری شوند و فرهنگ نیک ملی دوباره جاری و ساری شود.

 


کمتر از دوهزار سال پیش این مردم دانشگاه و بیمارستان داشتند و فرزندان این مردم بالاترین دانشمندان گیتی بودند که به جهانیان علم می‌آموختند، ولی به قول وثوق‌الدوله؛ چون بد‌آید هر چه‌ آید بد شود» ناگهان چرخ چرخید و اوضاع این مردم دگرگون شد و دیگر آب خوش از گلوی آنان پایین نرفت. قرن‌ها آشوب و جنگ و ستیز شد زندگی آنان. وحشیان بیگانه و مدعیان قدرت‌طلب در خانه، گاه و بیگاه امنیت و آسایش این مردم را سلب کردند. رنج و درد و حسرت، اندک اندک اخلاقشان را تغییر و امنیتشان را بر باد داد. مردمانی که به گواه مورخان شهیر جهان، از زبده‌ترین و بااخلاق‌ترین بودند، در قرن سیزدهم به بی‌سوادترین و کژرفتارترین تبدیل شدند. متفکرین و متمولینشان نسل به نسل جلای وطن کردند و دولت‌های هند و عثمانی و روس و این اواخر فرنگیان را آباد کردند. این شد که ایرانیان نسل به نسل قدشان در تراز جهانی آب رفت و دیگران بالیدند و قد کشیدند.
 

آمریکا طی دو سده از کاه‌کشی به کهکشان شد.» ژاپن از حصار سنتی اعصار و قرونش با انقلاب میجی بیرون جهید و با آنکه در جنگ جهانی ویران و خاکستر شد، دوباره ققنوس وار پر کشید و سومین اقتصاد جهان شد و اما ایران در قرن سیزدهم اسیر خرافه حاکم بر تفکر مردم و زندانی حاکمان بی‌مسوولیت بود و این دو اجازه تحول فکری نمی‌داد. آب خزینه مملو از بیماری‌ها و آفت‌ها را مردم معتقد بودند ثواب دارد می‌نوشیدند؛ آبی که با ادرار و خون و چرک زخمی‌ها و کهنه حیض و کچلی و تراخم به رنگ کهربایی بود. این مردم وقتی بلای وبا و طاعون و . سراغشان می‌آمد، از بی‌مدیریتی حاکمان لت و پار می‌شدند. جنازه‌ها در معبر و گذر بر زمین می‌ماند تا خوراک سگ و کفتار و شغال شود. اوراق تاریخ آکنده از این قتل عام مدام است، این سطور مختصری از تاریخ این بلایا و جهالت مردمان و جنایت حاکمان ارائه داده است:  سالی نبود که قحطی، آبله، وبا، طاعون، سل، مالاریا، حصبه و . بسیاری را نکشد. عدم مدیریت دولت ناتوان قاجاریه و ناآگاهی مردم در پیشگیری از بیماری‌ها نیز بر مرگ‌ومیرها می‌افزود. مردم خودخواهانه به‌فکر خود بودند و بی‌اعتنا به جمع. بر عکس اروپاییان که متوجه شده بودند، منافعشان در جمع است با خرد جمعی به مبارزه با بیماری واگیردار می‌پرداختند. گوبینو می‌نویسد: مردم چنان‌ می‌مردند که گویی برگ از درخت‌ می‌ریزد، یک سوم سکنه تهران مردند.» امیرکبیر در این دوره یک استثناست. او از طریق آبله‌کوبی اجباری و قرنطینه کردن راه موفقی پیمود، اما دولتش مستعجل بود و بعد از او دوباره همان وضع گذشته حاکم شد.

  عوامل موثر در شیوع بیماری‌های مسری

۱. اولین عامل رعایت نکردن بهداشت عمومی و فردی بود. در محلات قدیمی و بازار، آب در وسط کوچه‌ها در جوی تنگ کم‌عمق سرپوشیده‌ای جاری است و هرچند قدمی سوراخ گشادی در آن ترتیب داده‌اند که هر خانه از آنجا آب می‌برد و اکثر اوقات اشیای آلوده خود را هم در آنجا می‌شویند به علاوه کثافات کوچه و راه هم از همان جا داخل آب می‌شود. حال آبی که مردم بدبخت محلات دور از مرکز تهران می‌نوشند، معلوم است که چیست» (فلور، ۱۳۸۶: ۲۳۰). کثافت و عدم مراعات قواعد حفظ‌الصحه به درجه زیادی وجود داشته است مجاری آب‌ها تمام آلوده به کثافات و یخچال‌های عمومی که در چند نقطه داخل شهر وجود داشت یک قسم مرداب‌های عمیق و متعفن بود» (بهرامی، ۱۳۴۴: ۴۷). مردم انواع کثافات را در نهرها می‌ریختند: فضولات سگ، گربه، گاو، شتر، اسب، قاطر، الاغ، گوسفند، اطفال، انسان، آب‌های ماست گندیده، آب پنیر، هندوانه، خربزه گندیده، آب دیزی‌پزی و صابون‌پزی» (آدمیت و ناطق، ۱۳۵۶: ۲۷۳) اسفناک‌تر آن زمانی بود که مثلا مرده‌ای (فووریه، ۱۳۶۲: ۳۹۸) و دردناک‌تر اینکه مرده‌‌ای مبتلا به وبا نیز در همان آبی شست‌وشو می‌دادند که در قسمت‌های پایین‌تر فرد دیگری مشغول نوشیدن آن بوده است.» یکی از زواری که از مشهد آمده بود مقداری از لباس‌های یک نفر حاجی را که در آنجا یا در بین راه مرده بود در آب روانی شست و طولی نکشید که وبا در خانه‌های مجاور و بعضی از نقاط دورتر بروز کرد(همان). مردم در آب جاری هزار جور چیز می‌شویند و در خانه‌ها همان آب را می‌نوشند.» (آدمیت و ناطق، ۱۳۵۶: ۲۵۹)

۲. عامل دیگر بی‌اطلاعی و بیسوادی مردم بود. چند نفرى به خیال اینکه با عنصرى دیوانه و م روبه‌رو شده‌اند در کوچه‌ها می‌دویدند و فریاد برمی‌آوردند، این ناخوشى پدر سوخته کجاست؟ جرات دارد بیاید جلو تا حساب اش را برسیم و گاه از سحر تا شام با دسته توپ‌چیان به کوه می‌رفتند تا با غرش توپ و صداى شیپور، همراه فریاد هزاران نفر، وبا را از خود برانند و این حالت دهشت نفرت بارى بر آن می‌افزود.» (سفرنامه فریزر، صص ۴۴ تا ۵۰) مردم نسبت به ابتدایی‌ترین اصول بهداشتی ناآگاه بودند. دکتر مهدی قدسی رئیس انستیتو پاستور می‌نویسد: من به چشم خود دیدم که آدم آن خانه لگن بیمار حصبه‌ای را در آب جاری قنات می‌شست درحالی‌که ظروف آشپزخانه در همان آب برای نظافت روی هم ریخته شده بود. این بود رفتار مردم آن زمان با آب قنات‌های شهر تهران و چنین بود رفتار قنات‌ها با مردم» (سرمدی، ۱۳۷۸: ج۲/  بخش اول، ۲۴۰).

۳. عامل دیگر که مراکز شیوع بیماری بود حمام‌های سطح شهر بود. به جز تنی چند از اغنیا که از حمام‌های خصوصی استفاده می‌کردند باقی مردم در حمام‌های عمومی استحمام می‌کردند. حمام‌ها با خزینه‌های آب گرم و سرد پذیرای عموم مردم چه سالم و چه ناقلان بیماری‌ها بود. چون مبتلایان به انواع بیماری‌های مسری بی‌هیچ مانعی وارد خزینه می‌شدند و هیچ مقررات ثابتی برای این مرکز بهداشتی وجود نداشت، آب خزینه حمام‌ها هم در سال یک یا دو بار تعویض می‌شدند (نجمی، ۱۳۷۰: ۴۳۹) در نتیجه، شست و شو در این گونه حمام‌ها شخص را در ابتلا به زخم‌های جلدی شدیدا تهدید می‌کرد. فووریه کوچه‌های تهران را بی‌نهایت کثیف وصف می‌کند (فووریه، ۱۳۶۲: ۲۲۸).

۴. عامل تسریع شیوع بیماری‌ها مسری حمل جنازه‌ها از شهری به شهر دیگر، آن هم در کاروان‌ها و به‌وسیله زوار بود. جنازه‌ها باید به شهری مذهبی (قم، کربلا یا نجف)‌ حمل می‌شد.

۵. عدم دسترسی مردم به پزشک حاذق و آشنا به روش‌های جدید درمان بود. در شهر قم، در ۱۳۳۶ق. مطبقه(تب نوبه) و محرقه (تیفوئید) شیوع یافت، تنها یک نفر دکتر در شهر قم است که البته خود او نیز در این گیر و دار دچار بیماری شده است (سند شماره ۳۰) در ورامین، طبیب شهر سواد خواندن و نوشتن نیز نداشته، اما باز هم به طبابت می‌پرداخت (سند شماره ۳۲). در ۱۳۰۹خ. در گواتر بیماری مسری شیوع یافته بود، طبیب بندرعباس حاضر به حضور در منطقه آلوده نمی‌شود.

۶. مهم‌ترین عامل، بی‌توجهی اولیای امور بود. اولیای امور به امور بهداشتی رسیدگی نمی‌‌کردند، وضع حفظ‌الصحه عمومی بسیار مغشوش بود.» (آدمیت و ناطق، ۱۳۵۶: ۲۵۹). در ۱۲۶۲ق./  ۱۸۴۶م. با شیوع وبا بلافاصله محمدشاه و درباریان شهر را ترک کردند و به روستاهای اطراف پناه بردند (الگود، ۱۳۸۶: ۵۴۹). ۱۲۸۳ق./ ۱۸۶۶م. این بار مرکز بیماری مشهد بود، تلفات به روزی ۱۰۰ تا ۱۲۰ نفر نیز می‌رسید (سرمدی، ۱۳۷۸: ج۲/  بخش اول، ۲۰۵). با اینکه مرکز بیماری مشهد بود باز حاکم تهران حاضر به جلوگیری از ورود کاروانی که از مشهد به تهران می‌آمد نشد و بیماری در تهران نیز شیوع یافت. باز ناصرالدین شاه و درباریان به خارج از شهر گریختند، در مشهد، جلال‌الدوله پسر شاه و حاکم خراسان نتوانست از وبا خلاصی یابد و مرد(الگود، ۱۳۸۶: ۵۶۸).

  آبله

امیرکبیر آبله کوبی را اجباری کرد و قرنطینه کردن را راه موفق می‌دانست. زمانی که پولاک از دارالفنون به اصفهان و قم مسافرت می‌کند، درمی‌یابد که بیش از نیمی از کودکان و غلامان این منطقه بر اثر آبله از بین رفته‌اند.» (پولاک، ۱۳۶۱: ۴۰۳). آبله هم به جمع دیگر بلایا پیوست و جان مردم تهران را تهدید کرد(سرمدی، ۱۳۷۸: ج۲/  بخش اول، ۲۰۵).

  آنفلوآنزا

در ۱۲۴۹ق./  ۱۸۳۳م. آنفلوآنزا نیز در تهران همه گیر شد. تلفات این بیماری را تا ده‌ها نفر نوشته‌اند. اجساد مردگان و بیماران درحال مرگ در گوشه و کنار خیابان‌ها افتاده بود و وضع مردم حتی از ایام طاعون و وبا نیز اسفناک‌تر بود. علاوه بر اینها، نان کمیاب و گوشت غیرقابل خوردن شده بود و بیم یک قحطی وسیع عمومی کاملا در میان بود.» (الگود، ۱۳۸۶: ۵۱۹). از دیگر بیماری‌ها آنفلوآنزا بود که، در ۱۲۹۷خ./  ۱۹۱۸م. بعد از جنگ انگلیسی‌ها با قشقایی‌ها مردم را غافلگیر کرد و به تلخ‌ترین و ناگوارترین شکل در فارس ظهور کرد و یک پنجم جمعیت را از بین برد، یعنی از پنجاه هزار نفر جمعیت شیراز ده هزار نفر تلف شدند. سرپرسی سایکس در ادامه می‌نویسد ذکر این مطلب شرم‌آور است ولی باید گفت که مقامات ایرانی کفن را احتکار کرده و مردم هم ناامیدانه به سوی مساجد گریخته و در آنجا جان می‌سپردند. تلفات انگلیسی‌ها هم به بیش از ۶۰۰ نفر رسید (سایکس، ۱۳۶۸: ج۲/  ۷۱۶) در ۱۳۰۸ق./  ۱۸۸۹م.وبا در تهران شیوع یافت. (فووریه، ۱۳۶۲: ۲۱۵) یک‌سال بعد هم آنفلوآنزا در تهران شایع شد و شکوه‌السلطنه مادر ولیعهد نیز به این مرض مبتلا شده بود. یحیی‌خان مشیرالدوله، وزیر تجارت و عدلیه، به همراه عده‌ای دیگر مبتلا شده و فوت کردند. ناصرالدین شاه هم بر اثر رفت و آمدها به این بیماری مبتلا شد (همان: ۲۳۶.) آنفلوآنزای اسپانیایی سال ۱۹۱۸ شایع شد و تا ژوئن ۱۹۲۰بین ١٧ تا ۵٠ میلیون تن را در جهان کشت. ایران بالاترین آمارهای مرگ (۹۱۰.۴۰۰ تا ۲.۴۳۱.۰۰۰) را داشت. بیشترین کشته در کرمان بود. نیروهای روس، بریتانیا و عثمانی از شمال و جنوب و غرب آن را وارد ایران کردند. تهرانی‌ها به آن مرض باد گفتند زیرا وقتی آنفلوآنزای اسپانیایی در تهران شیوع یافت همزمان بادهای شدید می‌وزید. بعضی از مردم به مکان مقدس می‌رفتند تا آنجا بمیرند.

  حصبه و تیفوئید

به جز وبا، طاعون، حصبه و تیفوئید که جان بسیاری از اهالی این سرزمین را گرفت، باید از آبله نیز یاد کرد که در مرگ‌ومیر فراوان کودکان و همچنین در تقلیل جمعیت ایران سهم اصلی و اساسی را به عهده داشت» (پولاک، ۱۳۶۱: ۴۶۵).

  دیفتری

در قدیم خُنّاق می‌گفتند و آن بیماری حاد باکتریایی دستگاه تنفسی است. در این زمان (۱۲۹۰ق.) دیفتری هم در تهران جان عده‌ای از مردم بی‌دفاع را گرفت (الگود، ۱۳۸۶: ۵۷۲).

  طاعون

البته در این سال طاعون هم به مردم بی‌دفاع هجوم آورد. به فاصله یک هفته در شهر شیراز ۶۰ هزار نفر (سیف، ۱۳۷۳: ۲۳۲) به کام مرگ کشیده شدند. از این سال به بعد ایران تقریبا هر سال درگیر وبا یا طاعون یا آبله بوده و فرصتی برای ترمیم زندگی به‌دست نمی‌آمد. هنوز کشور از زیر صدمات وبا و زله ویران‌کننده ایالت فارس کمر راست نکرده بود که دوباره طاعون بزرگی از بغداد وارد ایران شد. ابتدا مرزهای غربی چون کرمانشاه درگیر طاعون شدند (همان)، سپس شهرهای دیگر. شیوع طاعون در گیلان طی چند هفته نصف جمعیت رشت را، بالغ بر ۴۰ هزار نفر، هلاک کرد (سرمدی، ۱۳۷۸: ج۲/ بخش اول، ۲۱۳) در تبریز نیز طاعون شایع شد و حدود ۳۰ هزار نفر را تلف کرد (الگود، ۱۳۸۶: ۵۱۵). جمعیت بوشهر را، در ۱۲۴۴ق./  ۱۸۲۸م. حدود ۲۰ هزار نفر تخمین می‌زدند که در ۱۲۴۶ق./  ۱۸۳۰م. بر اثر طاعون بزرگ در طول دو ماه یک‌سوم جمعیت شهر نابود شد. پیامد طاعون در آذربایجان خالی شدن سکنه بود (سیف، ۱۳۷۳: ۲۴۰)، این درحالی بود که نه ایران و نه کشورهای همسایه هیچ‌کدام حاضر به انجام دادن اقدامات بهداشتی نبودند. طاعون ۱۸۳۰م. به راستی فاجعه‌ای عظیم بوده است» (سیف، ۱۳۷۳: ۲۳۳) طاعون که مرکزش عراق بود به‌وسیله زوار عتبات عالیات به ایران وارد شد. از ۱۲۹۳ق./  ۱۸۷۶م. به مدت سه سال پیاپی طاعون در مرزهای ایران ظاهر شد. برای چهارمین‌بار شدت طاعون به قدری زیاد بود که در شوشتر ۱۸۰۰نفر را از پا درآورد (الگود، ۱۳۸۶: ۵۷۲). در ۱۲۹۴ق./  ۱۸۷۷م. طاعون در رشت خسارت رسانیده و کشتار عظیمی به راه انداخت. (سرنا، ۱۳۶۳: ۳۳۷). علت این انکار خاطره تلخ هجوم طاعون، در ۱۲۴۸ق./ ۱۸۳۲م. بود که خسارت بسیاری به بار آورده بود، در کمتر از چهار هفته جمعیت به یک‌دهم تنزل کرد (همان: ۳۳۸). طاعون از کشورهای همجوار وارد خاک ایران می‌شد. طاعون هیچ‌گاه در مملکت ایران پا نمی‌گیرد.» (پولاک، ۱۳۶۱: ۵۰۲). در سال‌های ۱۲۴۴-۱۲۴۶ق/ ۱۸۳۰-۱۸۲۹م طاعون از عثمانی به ایران وارد شد.

  قانقاریا

قانقاریا یا سیاه‌مُردِگی فساد و عفونتی است که در قسمتی از ماهیچه یا استخوان پیدا شود و آن را سیاه و فاسد کند. (فرهنگ فارسی معین. قانقاریا یک عفونت جدی و شدید است که ممکن است منجر به قطع عضو و حتی مرگ شود. بر اثر قانقاریا پای یکی از مقامات دربار ناصرالدین‌شاه را قطع کردند. ستارخان در درگیری پارک اتابک پایتخت، (اول شعبان سال ۱۳۲۸ قمری/  ۱۶ مرداد ماه سال ۱۲۸۹ شمسی/  ۸ اوت سال ۱۹۱۰ میلادی) تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد. زخم تبدیل به قانقاریا شد و از این بیماری چهار سال(۲۸ ذی‌حجه سال ۱۳۳۲ قمری/  ۲۵ آبان ماه سال ۱۲۹۳ شمسی/  ۱۶ نوامبر سال ۱۹۱۴) رنج برد و عاقبت درگذشت.

 

p22- (5)

 

به قلم:داریوش شهبازی مورخ و پژوهشگر

 
 
 

- "جهان" و "آینده" چه نسبتی با هم دارند؟

-"جهان آینده" دلالت بر چه دارد؟

-"آینده جهان" اشارت بر چه دارد؟

-فرق "جهان آینده" و " آینده جهان" در چیست؟

-نقش انسان در جهان آینده چیست؟

-نقش انسان در آینده جهان چیست؟

-نقش کرونا در جهان آینده چیست؟

-نقش کرونا در آینده جهان چیست؟

 

 


اشاره: یکی از افراد بسیار تأثیرگذار در نظام اداری- اجرایی کشور در قبل از انقلاب اسلامی؛ابوالحسن ابتهاج است. او فردی بسیار منضبط ،منظم،سختگیر و جدی بود که درستکاری را در حدّ و توان خویش مراعات و حفاظت می کرد. او در برهه هایی از زمان ریاست بر بانک ملی ایران و نیز سازمان برنامه و بودجه کشور را بر عهده داشت. نوشته ی زیر،بریده ای از خاطرات او در زمان ریاست بر بانک ملی است.

 

یک‌بار عبدالرضا پهلوی که یک میلیون تومان از بانک ملی وام گرفته و سپرده ثابت خود را در بانک به عنوان وثیقه گرو گذاشته بود به بانک مراجعه و اظهار کرد که من به این سپرده ثابت احتیاج دارم و حاضرم به‌جای آن خانه‌ام را وثیقه قرار بدهم. با این تقاضا موافقت شد.

در سررسید وام گزارش دادند که موعد بازپرداخت وام شاهپور عبدالرضا رسیده است ولی هر چه به او نامه می‌نویسیم پاسخی نمی‌دهد.

دستور دادم تا مدت معینی به او مهلت بدهید و اگر تا آن روز بدهی خود را نپرداخت اجرائیه صادر کنید.

به پرویز کاظمی که وکیل بانک ملی بود، دستور داده شد که اگر شاهپور عبدالرضا بدهی خود را تا فلان تاریخ پرداخت نکرد اجرائیه صادر کنید. رونوشت نامه برای حکیم‌الملک، وزیر دربار فرستاده شد.

یک روز شاه به من گفت اگر عبدالرضا پول بانک را پس ندهد چکار خواهید کرد؟ گفتم خانه ایشان را حراج خواهم کرد.

شاه گفت مگر کسی کاخ عبدالرضا را می‌خرد؟ گفتم زمینش را قطعه قطعه می‌کنم و می‌فروشم. شاه گفت واقعا این‌کار را خواهید کرد؟ گفتم البته اعلیحضرت. و بالاخره هم شاه شخصا بدهی عبدالرضا را به بانک پرداخت کرد.

 


بزرگداشت سعدی و سپهری با عنوان یک هفته با سعدی و سپهری» از روز اول تا هشتم اردیبهشت‌ماه در فضای مجازی برگزار می‌شود. روز اول اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی شیرازی است و امسال این روز با چهلمین سال درگذشت سهراب سپهری، شاعر معاصر همراه است.
در این برنامه استادان و سعدی‌پژوهان و سپهری‌پژوهان با مقالات، یادداشت‌ها، فایل‌های صوتی و تصویری و انتشار آنها در سایت و کانال شهر کتاب و مرکز سعدی‌شناسی و دیگر پایگاه‌های فرهنگی مخاطبان را در طول یک‌ هفته با آثار و اندیشه‌ها و زندگی این دو شاعر برجسته ادبیات کلاسیک و معاصر بیشتر آشنا می‌سازند. بنا بر اعلام، تاکنون مقاله‌های بسیاری دریافت شده‌ است که به جنبه‌های مشترک شعر سعدی و سپهری اختصاص دارد و برخی از مقالات و آثار اختصاصا به سعدی یا سپهری می‌پردازد. همچنین در طول این یک‌ هفته شعرخوانی و موسیقی از آثار این دو شاعر پخش می‌شود.

کتاب جامعه شناسی شادی» در شش فصل نوشته شده و طی آن با رویکردی اجتماعی و شناختی، موضوع شادی بررسی شده است.

 

انسان‌ها از دیرباز به‌دنبال کسب نشاط و شادی بوده‌اند و این امر را می‌توان در همه جوامع سنتی، مدرن و فرامدرن مشاهده کرد. تفاوتی که در این میان وجود دارد فقط در نوع و چگونگی بروز و ظهور شادی است. در جوامع سنتی وجود روابط و تعاملات نزدیک و صمیمی میان افراد، وجود آیین‌ها و رسم‌های گروهی و جمعی و مشارکت همدلانه در این آیین‌ها موجبات همبستگی اجتماعی مردم را فراهم می‌ساخت به‌گونه‌ای‌که به‌عنوان مثال، در یک جشن عروسی خویشاوندان و اقوام عروس و داماد از راه‌های دور و نزدیک دور هم جمع می‌شدند و تدارکات یک مراسم عروسی را آماده می‌کردند و همین گردهمایی خویشان و اقوام و جشن‌های عروسی سنتی فضایی آکنده از شادی و نشاط را به‌وجود می‌آورد و بسیاری از کدورت‌ها و کینه‌ها را از بین می‌برد. از دیگر مصادیق نشاط اجتماعی در جوامع سنتی می‌توان به آیین برداشت محصول و شکرگزاری اشاره کرد که بیشتر در جوامع روستایی نمود داشت. به این معنی که بعد از برداشت محصول، کشاورزان برای ابراز رضایت از به‌ثمر رسیدن تلاش و کوشش یک ساله خود و همچنین برای شکرگزاری از خداوند به‌خاطر ارزانی داشتن نعمت‌هایش به جشن و پایکوبی می‌پرداختند و بخشی از محصول را به کودکان و فقرا می‌دادند.

چگونگی ظهور و بروز شادی در جوامع سنتی یادآور مفهوم همبستگی» امیل دورکیم است. وی همبستگی را پیوند موجود میان تمام افراد جامعه می‌دانست. وی به مقوله انسجام اجتماعی هم علاقه‌مند بود و براین عقیده بود که در جوامع سنتی، انسجام اجتماعی از طریق مشابهت‌ها و همانندی‌ها به‌وجود می‌آمد و همین امر هم موجبات بقای جامعه را فراهم می‌ساخت. در واقع، می‌توان گفت که بسیاری از آیین‌ها، رسم‌ها و سنت‌هایی که در جوامع سنتی وجود داشتند و اکنون از بین رفته‌اند موجد نشاط و شادی اجتماعی برای مردم و مقوم همبستگی و انسجام اجتماعی بوده‌اند.

 در دنیای مدرن که با ظهور و گسترش فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطاتی، تغییر و تحولات فزاینده‌ای در حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی و ی به‌وجود آمده است، آماری شدن جوامع از یکسو و حرص و طمع فزاینده انسان‌ها به مادیات از سوی دیگر، آنها را از گردهمایی‌های خانوادگی و خویشاوندی دور کرده است و به قول دیوید رایزمن انبوه تنها» از ویژگی‌ها و مشخصه‌های بارز این عصر است. دنیای مدرن به‌رغم فرصت‌ها و انتخاب‌های بی‌شماری که در اختیار انسان گذاشته است، خلائی هم برای وی به‌وجود آورده است. انسان امروز بیش از گذشته از فقدان ارتباطات و تعاملات صمیمی با خویشاوندان و دیگر شهروندان رنج می‌برد و تسلط و سلطه قدرتمند رسانه‌ها و ابزارهای ارتباطی انسان‌ها را به آدم ماشین‌های بی‌تفاوت تبدیل کرده است و همین جاست که انسان تک‌ساحتی» مارکوزه هم معنا پیدا می‌کند. اگر مثال عروسی را در نظر بگیریم در دنیای امروزی، از آن گردهمایی‌های پر از صفا و صمیمیت خبری نیست زیرا مراسم در سالنی برگزار می‌شود که دارای زمان خاصی است و در همان بازه زمانی هم خاتمه می‌یابد. همان‌گونه که می‌بینیم در دنیای مدرن، زمان ارزش و اهمیت زیادی پیدا کرده است و همه مردم هم در عجله و شتاب هستند. آنچه در این میان به فراموشی سپرده شده است تعاملات بین مردم و صمیمیت ناشی از آن است و همین امر باعث شده است که  روان‌شناسان به‌طور فزاینده از افسردگی و اختلالات روانی انسان‌ها صحبت می‌کنند.

در دنیای پست‌مدرن با توجه به ذات متکثر و چندوجهی بودن پدیده‌ها، شادی هم در بین مردم با پیشینه‌های فرهنگی و اجتماعی مختلف، متفاوت است. به این معنا که باید به سراغ مردم برویم و از آنها در مورد تجربه زیسته‌شان در مورد شادی سوال کنیم و برداشت‌ها و طرز تلقی‌های آنها را در مورد شادی مطالعه کنیم؛ اینجاست که در دنیای فرامدرن از کارناوالی شدن فرهنگ » صحبت می‌شود که اشاره به برپایی کارناوال در خیابان‌ها و مکان‌های عمومی دارد. کارناوال‌ها و جشنواره‌های خیابانی هم از نمودهای شادی و نشاط در دنیای پست مدرن است.

photo_2020-04-14_11-43-09

 

به قلم:میرطاهر

 

 


این روزها که جهان و ایران درگیر بحران کرونا و قرنطینه خودخواسته است، نوید محمدزاده مشغول خواندن کتاب بهروز بوچانی، نویسنده‌ کُرد مهاجر است تا موجب دلگرمی و همراه مخاطبان ادبیات در روزهای قرنطینه باشد. کتاب هیچ دوستی به‌جز کوهستان» نوشته‌ بهروز بوچانی در طول مدتی که از سوی نشرچشمه منتشر شده توانسته با اقبال مناسبی ازسوی مخاطبان روبه‌رو شود و در مدت کمتر از سه ماه به چاپ دوازدهم رسیده است. هم‌اکنون این کتاب با اجرای نوید محمدزاده، آهنگسازی بامداد افشار و هدایت پوریا عالمی در استودیوی رادیوگوشه در حال ضبط است.
هیچ دوستی به‌جز کوهستان» تجربه‌ای تکان‌دهنده است که شاید در مرز باریک میان رمان و ادبیات غیرداستانی حرکت می‌کند. کتاب، علاوه‌بر قصه‌ اُدیسه‌وارش، سفری است به برزخ؛ برآمده از واقعیت زیستی نویسنده. شاید برای همین است که رسانه‌ها و نویسندگان جهان، بسیار درباره‌ این کتاب اظهارنظر کرده‌اند.
 
 

سال گذشته همین روز(= 31 فروردین)،پستی را با عنوانِ: " بفرمایید صندلی داغ " منتشر کردم. این پست،حاوی 50 پرسش بود. با خود گفتم این پست را دوباره و دراولین سال گشت انتشارش، نشر دهم؛ شاید در این ایام کرونایی و قرنطینه اسباب سرگرمی و خودتاملی را برای مخاطبان گرامی فراهم آورد.البته پست فعلی، 4 پرسش اضافه دارد.درصورت تمایل همراه باشید و پاسخ دهید:

01- از کدام جنبه شخصیت ات خوشت می آید؟

20- از کدام جنبه شخصیت ات بدت می آید؟

03- از چه رنگی،بیشتر خوشت می آید؟

04- از چه میوه ای بیشتر خوشت می آید؟

05- از چه غذایی بیشتر خوشت می آید؟

06- از چه نام پسری بیشتر خوشت می آید؟

07- از چه نام دختری بیشتر خوشت می آید؟

08- از میان شعرای قدیم، کدام را بیشتر می پسندی؟

09- از میان شعرای جدید، کدام را بیشتر می پسندی؟

10- از چه رنگ چشمی،بیشتر خوشت می آید؟

11- از چه رنگ پوستی بیشتر خوشت می اید؟

12- از میان مطالب هنری،ادبی،اخلاقی،دینی،فلسفی،علمی،تاریخی،اسطوره ای، تخیلی و غیره، کدام را بیشتر می پسندی؟ لطفا به ترتیب اولویت نام ببرید.

13-  کدام شهر ایران را خیلی می پسندی؟

14-  دوست داری در کدام شهر ایران ساکن شوی؟

15-  کدام کشور جهان را می پسندی؟

16-  کدام شهر جهان را می پسندی؟

17-  میل داری در کدام کشور جهان ساکن شوی؟

18-  میل داری در کدام شهر جهان ساکن شوی؟

19-  جالب ترین و موثرترین کتابی که خوانده ای؟

20-  چه کتابی را برای خواندن به دیگران پیشنهاد می کنی؟

21-  دیدنی ترین جایی که تاکنون دیده ای؟

22-  اگر توفیق چاپ و نشرکتابی را داشته باشی، آن را به چه کسی تقدیم می کنی؟

23-   ازمصاحبت با چه کسی بیشتر لذت می بری؟

24-  از چه زبان داخلی بیشتر خوشت می آید؟

25-  از چه زبان خارجی بیشتر خوشت می آید؟

26-  کدام نویسنده ی فارسی زبان را دوست داری؟

27-  کدام نویسنده ی خارجی را دوست داری؟

28-  کدام شخصیت ی ایران را دوست داری؟

29-  از چه گلی بیشتر خوشت می آید؟

30-  از چه حیوانی بیشتر خوشت می آید؟

31-  از چه طبیعتی بیشتر لذت می بری؟

32-  دوست داری اوقات فراغت خود را چگونه پُر کنی؟

33-  کدام سریال داخلی را می پسندی؟

34-  کدام فیلم سینمایی داخلی را می پسندی؟

35-   کدام سریال خارجی را می پسندی؟

36-  کدام فیلم سینمایی خارجی را می پسندی؟

37-  کدام شخصیت ی خارج ازایران را دوست داری؟

38-  کدام تیم فوتبال باشگاهی درایران را دوست داری؟

39-  کدام تیم فوتبال باشگاهی خارجی را دوست داری؟

40-  کدام فوتبالیست داخلی(قدیم و جدید) را بیشتر از سایرین دوست داری؟

41-  کدام فوتبالیست خارجی(قدیم و جدید) را بیشتر از سایرین دوست داری؟

42-  کدام کارگردان داخلی ( زن و مرد) را دوست داری؟

43-  کدام بازیگر داخلی ( زن و مرد) را دوست داری؟

44-  کدام کارگردان خارجی( زن و مرد) را دوست داری؟

45-  کدام بازیگر خارجی (زن و مرد) را دوست داری؟

46-  دوست داری با کدام بلاگر دیدار داشته باشی؟

47-  دوست داری با کدام کامنتر دیدار داشته باشی؟

48-   جذاب ترین وبلاگ از نظرشما؟

49-  اگر رئیس جمهور شوی،اولین اقدامت چیست؟

50-  اگر توفیق صحبت رودررو با خدا را داشته باشی، به او چه خواهی گفت؟

+ چهار پرسش اضافه:

51- شیرین ترین خاطره زندگی ات چیست؟

52- تلخ تـــرین خاطره زندگی ات چیست؟

53- سه نفر را که برای شما خیلی اهمیت دارند و در زندگی شما موثر بوده اند،  نام ببرید.

54- اینک به این سه نفراز میان رنگ های آبی،زرد،سبز،سفید،سیاه وقرمز؛ رنگی را اختصاص دهید.

 


سال گذشته همین روز(= 31 فروردین)،پستی را با عنوانِ: " بفرمایید صندلی داغ " منتشر کردم. این پست،حاوی 50 پرسش بود. با خود گفتم این پست را دوباره و دراولین سال گشت انتشارش، نشر دهم؛ شاید در این ایام کرونایی و قرنطینه اسباب سرگرمی و خودتاملی را برای مخاطبان گرامی فراهم آورد.البته پست فعلی، 4 پرسش اضافه دارد.درصورت تمایل همراه باشید و پاسخ دهید:

01- از کدام جنبه شخصیت ات خوشت می آید؟

20- از کدام جنبه شخصیت ات بدت می آید؟

03- از چه رنگی،بیشتر خوشت می آید؟

04- از چه میوه ای بیشتر خوشت می آید؟

05- از چه غذایی بیشتر خوشت می آید؟

06- از چه نام پسری بیشتر خوشت می آید؟

07- از چه نام دختری بیشتر خوشت می آید؟

08- از میان شعرای قدیم ایران، کدام را بیشتر می پسندی؟

09- از میان شعرای جدید ایران، کدام را بیشتر می پسندی؟

10- از چه رنگ چشمی،بیشتر خوشت می آید؟

11- از چه رنگ پوستی بیشتر خوشت می اید؟

12- از میان مطالب هنری،ادبی،اخلاقی،دینی،فلسفی،علمی،تاریخی،اسطوره ای، تخیلی و غیره، کدام را بیشتر می پسندی؟ لطفا به ترتیب اولویت نام ببرید.

13-  کدام شهر ایران را خیلی می پسندی؟

14-  دوست داری در کدام شهر ایران ساکن شوی؟

15-  کدام کشور جهان را می پسندی؟

16-  کدام شهر جهان را می پسندی؟

17-  میل داری در کدام کشور جهان ساکن شوی؟

18-  میل داری در کدام شهر جهان ساکن شوی؟

19-  جالب ترین و موثرترین کتابی که خوانده ای؟

20-  چه کتابی را برای خواندن به دیگران پیشنهاد می کنی؟

21-  دیدنی ترین جایی که تاکنون دیده ای؟

22-  اگر توفیق چاپ و نشرکتابی را داشته باشی، آن را به چه کسی تقدیم می کنی؟

23-   ازمصاحبت با چه کسی بیشتر لذت می بری؟

24-  از چه زبان و یا لهجه داخلی بیشتر خوشت می آید؟

25-  از چه زبان خارجی بیشتر خوشت می آید؟

26-  کدام نویسنده ی فارسی زبان را دوست داری؟

27-  کدام نویسنده ی خارجی را دوست داری؟

28-  کدام شخصیت ی ایران را دوست داری؟

29-  از چه گلی بیشتر خوشت می آید؟

30-  از چه حیوانی بیشتر خوشت می آید؟

31-  از چه طبیعتی بیشتر لذت می بری؟

32-  دوست داری اوقات فراغت خود را چگونه پُر کنی؟

33-  کدام سریال تلویزیونی داخلی را می پسندی؟

34-  کدام فیلم سینمایی داخلی را می پسندی؟

35-   کدام سریال خارجی را می پسندی؟

36-  کدام فیلم سینمایی خارجی را می پسندی؟

37-  کدام شخصیت ی خارج ازایران را دوست داری؟

38-  کدام تیم فوتبال باشگاهی درایران را دوست داری؟

39-  کدام تیم فوتبال باشگاهی خارجی را دوست داری؟

40-  کدام فوتبالیست داخلی(قدیم و جدید) را بیشتر از سایرین دوست داری؟

41-  کدام فوتبالیست خارجی(قدیم و جدید) را بیشتر از سایرین دوست داری؟

42-  کدام کارگردان داخلی ( زن و مرد) را دوست داری؟

43-  کدام بازیگر داخلی ( زن و مرد) را دوست داری؟

44-  کدام کارگردان خارجی( زن و مرد) را دوست داری؟

45-  کدام بازیگر خارجی (زن و مرد) را دوست داری؟

46-  دوست داری با کدام بلاگر دیدار داشته باشی؟

47-  دوست داری با کدام کامنتر دیدار داشته باشی؟

48-   جذاب ترین وبلاگ از نظرشما؟

49-  اگر رئیس جمهور شوی،اولین اقدامت چیست؟

50-  اگر توفیق صحبت رودررو با خدا را داشته باشی، به او چه خواهی گفت؟

+ چهار پرسش اضافه:

51- شیرین ترین خاطره زندگی ات چیست؟

52- تلخ تـــرین خاطره زندگی ات چیست؟

53- سه نفر را که برای شما خیلی اهمیت دارند و در زندگی شما موثر بوده اند،  نام ببرید.

54- اینک به این سه نفراز میان رنگ های آبی،زرد،سبز،سفید،سیاه وقرمز؛ رنگی را اختصاص دهید.

 


کتاب هفتاد سال عاشقانه » به قلم محمد مختاری منتشر شد. محمد مختاری در این کتاب به گزینشی مثلثی» روی آورده است که اضلاع آن عبارتند از:
حد عام قابل‌قبول،
قدرت نمایندگی شعر از سوی شاعر
و نظر شخصی گردآورنده.
 
عاشقانه‌های همه گرایش‌های شعر معاصر در این کتاب منعکس شده است و به همین اعتبار، این کتاب مخاطب را با سیمایی کمابیش جامع از شعر عاشقانه معاصر آشنا می‌کند. مختاری در مقاله مفصل ذهنیت غنایی معاصر» که در آغاز کتاب آمده کوشیده است روش کار و گزینش خود را تشریح کند و مفهوم عشق را در دو ساحت ادبیات کلاسیک» و شعر معاصر» بکاود و تفاوت‌ بنیادین این هر دو فصل شعر فارسی را در نگاه به عشق و انسان بیان کند. از این‌رو می‌توان گفت که این آنتولوژی تا امروز یکی از جامع‌ترین آنتولوژی‌های شعر عاشقانه فارسی به‌شمار می‌رود. کتاب هفتاد سال عاشقانه» در ۸۱۸ صفحه و به قیمت ۱۳۴ هزار تومان از سوی نشر نو منتشر شده است.
 
 
 

کودک آرام گفت: خدایا با من حرف بزن.»

و چکاوک آواز سر داد. کودک نشنید.

پس فریاد برآورد: خدایا، با من حرف بزن.»

و تندر در پهنه آسمان غرید. کودک اطرافش را نگاه کرد و گفت: خدایا بگذار ببینمت.»

و ستاره ای درخشید، اما کودک ندید.

کودک فریاد زد: خدایا، معجزه ای به من نشان بده.»

و کودکی متولد شد. اما کودک متوجه آن نشد.

پس کودک ناامیدانه فریاد کشید: خدایا، مرا لمس کن تا بدانم که اینجایی.»

و در آن هنگام خداوند فرود آمد و کودک را لمس کرد.

اما کودک با دست پروانه را پراند و بی خبر از همه جا راه خود را گرفت و رفت.

 

 

داستان های کوتاه - سید ابوالفضل نعمت اللهی»

 


روز گذشته یکی دیگر از بزرگان ترجمه ایران قلم بر زمین نهاد و فارسی‌زبانان را با آثارش تنها گذاشت. نجف‌ دریابندری از مطرح‌ترین و خوشنام‌ترین مترجمان معاصر در ۹۱ سالگی درگذشت؛ کسی که بسیاری از اهل مطالعه از طریق برگردان‌های او، با آثار مهم ادبی جهان آشنا شدند؛ ترجمه پیرمرد و دریا» از ارنست همینگوی، بیگانه‌ای در دهکده» و هاکلبری فین» اثر مارک تواین، پیامبر و دیوانه» نوشته جبران خلیل جبران و رگتایم» و بیلی باتگیت» از دکتروف تنها مشتی از خروار آثار به‌یادماندنی این مترجم محسوب می‌شوند. شهرت دریابندری علاوه بر تسلطش به زبان انگلیسی که مدیون سخت‌کوشی‌اش در فراگیری این زبان به‌صورت خودآموخته بود، از روانی نثر فارسی و خبرگی‌اش در شناسایی آثار برجسته و معرفی آنها به علاقه‌مندان به ادبیات دنیا نشأت گرفته است.
 

پدر نجف، ناخدا و راهنمای کشتی بود. آنها در آبادان جزو خانواده‌های شناخته‌شده و متمول محسوب می‌شدند؛ هرچند خیلی زود و وقتی پدرش در سال ۱۳۱۴ از دنیا می‌رود همه چیز عوض می‌شود و به قول نجف دریابندری آنها از یک خانواده اعیان به خانواده فقیر آبادان» تبدیل می‌شوند. نجف تا کلاس چهارم در مدرسه‌ای مختلط درس می‌خواند؛ در این مدت جزو شاگردهای درس‌خوان مدرسه‌ است اما بعد از کلاس چهارم به دبیرستانی پسرانه وارد می‌شود و بی‌خیال درس خواندن می‌شود و در نهایت کلاس نهم ترک تحصیل می‌کند.

پس از ترک مدرسه، طی یک سال انگلیسی یاد می‌گیرد به حدی که در هفده، هجده سالگی بخش‌هایی از رمان چار دیکنز را ترجمه می‌کند. دریابندری برای فراگیری انگلیسی به هر روشی متوسل می‌شود؛ علاوه بر بهره‌مندی از معلم‌های کاربلد شهر، خودش را با داستان‌های ساده شده انگلیسی و فیلم‌های سینمایی به زبان انگلیسی مشغول می‌کند. وی در سال ۱۳۳۲ اولین اثر خود را که ترجمه کتاب معروف وداع با اسلحه» اثر ارنست همینگوی بود، برای چاپ به تهران فرستاد. همزمان با چاپ این کتاب در سال ۱۳۳۳، به‌دلیل فعالیت‌های ی در آبادان به زندان افتاد و بعد از یک سال به زندان تهران منتقل شد. در زندان به مسائل فلسفی علاقه‌مند شد و در مدت حبس، کتاب تاریخ فلسفه غرب اثر برتراند راسل را ترجمه کرد که بعدها توسط انتشارات سخن به چاپ رسید. وی پس از تحمل چهار سال حبس، در سال ۱۳۳۷ از زندان آزاد شد و به‌کارهای مختلفی روی آورد.

وی در نهایت به‌عنوان سردبیر در انتشارات فرانکلین مشغول به‌کار شد. در آنجا به ترجمه آثار ادبی رمان‌نویسان و نمایش‌نامه‌نویسان معروف آمریکایی پرداخت و کتاب‌هایی همچون پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی و هاکلبری فین اثر مارک تواین را ترجمه کرد. دریابندری مدت ۱۷ سال با موسسه فرانکلین همکاری کرد و در حدود سال ۱۳۵۴ همکاری خود را با این موسسه قطع کرد. پس از آن برای ترجمه متون فیلم‌های خارجی با سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران قرارداد بست. پس از انقلاب ۱۳۵۷ از این کار نیز کناره گرفت و به‌طور جدی به ترجمه و تالیف پرداخت. از دیگر آثار وی می‌توان به ترجمه کتاب‌های یک گل سرخ برای امیلی» و گور به گور» نوشته ویلیام فاکنر و معنی هنر» از هربرت رید اشاره کرد. علاوه بر ترجمه آثار ادبی او و همسرش فهیمه راستکار، دوبلور معروف، تالیفی مشترک به یادگار گذاشته‌اند که نه‌تنها اهالی ادبیات که بسیاری از خانم‌های خانه‌دار هم با آن آشنا هستند؛ کتاب مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز» عنوان یک کتاب آشپزی است که در دوجلد تالیف شده و مدت هشت سال این زوج برای نوشتن، تحقیق و تهیه غذاهای آن زحمت کشیدند. دریابندری برای معرفی شاهکارهای ادبی به ایرانیان خدمات زیادی انجام داده است و به همین مناسبت و به دلیل ترجمه آثار ادبی آمریکایی جایزه تورنتون وایلدر از دانشگاه کلمبیا به وی اهدا شد. در داخل کشور نیز اگرچه دیر ولی قدر او دانسته شد و در جلسه مرداد ۱۳۹۶ کمیته ملی ثبت میراث ناملموس نام نجف دریابندری به‌عنوان گنجینه زنده بشری در میراث خوراک در فهرست حاملان میراث ناملموس (نادره‌کاران) به‌ثبت رسید.

بیماری و خداحافظی

نجف دریابندری در ۲۳ آبان ۱۳۹۳ در پی سکته مغزی در آی‌سی‌یو بستری شد و پس از بهبودی حالش، در ۳ آذر ۱۳۹۳ از بیمارستان مرخص شد اما پس از آن به دلیل کهولت سن، عوارض بیماری و به ویژه فقدان همسرش از ادامه فعالیت‌های ادبی بازماند تا اینکه روز گذشته سهراب دریابندری، پسر این مترجم در صفحه شخصی خود با اعلام این خبر نوشت: نجف دریابندری، دقایقی پیش، پس از بیماری طولانی درگذشت. ضمن تسلیت به همه دوستداران او، تقاضا می‌کنم به‌دلیل جلوگیری از بیماری به منزل ایشان مراجعه نکنند.» به‌نظر می‌رسد مراسم تشییع و بزرگداشت این مرحوم نیز مانند بسیاری از فرهیختگان تازه درگذشته تحت‌تاثیر قرنطینه ناشی از کرونا و تدابیر بهداشتی قرار گیرد و احتمالا بخشی از آن به‌صورت آنلاین برگزار شود.

 

p21- (1)

 

منبع:دنیای اقتصاد

 


هر ساله مجله مشهور فوربس فهرست‌های گوناگونی از پردرآمدترین افراد در عرصه‌های مختلف را ارائه می‌دهد که یکی از آنها مربوط به موفق‌ترین نویسندگان در زمینه جذب مخاطب و کسب درآمد است.
 

فهرست جدید این مجله که به تازگی منتشر شده با معرفی چهره‌ای شگفتی‌‌ساز همراه بوده، زیرا برای اولین بار نام میشل اوباما، همسر رئیس‌جمهور سابق آمریکا در بین نفرات اول و پردرآمدترین‌های جهان در سال میلادی گذشته قرار گرفته است؛ شخصیتی که اگر چه به واسطه همراهی‌اش با تمدار معروف، فردی آشنا برای مردم به‌شمار می‌رود ولی در دنیای نویسندگی، نویسنده‌ای تازه‌وارد محسوب می‌شود.

طبق گزارش این مجله آمریکایی، میشل اوباما بعد از رولینگ و پترسون، نویسندگان مطرح و پرفروش‌ چند سال اخیر، توانسته عنوان سومین نویسنده پردرآمد جهان را از آن خود کند.

میشل اوباما سال گذشته از طریق فروش کتاب خاطراتش با عنوان شدن» توانسته مبلغی در حدود ۶۵ میلیون دلار درآمد کسب کند. این کتاب که سال گذشته در آمریکا و سایر کشورهای جهان پرفروش‌ترین کتاب سال بود، زندگی شخصی همسر اولین رئیس‌جمهور سیاهپوست تاریخ آمریکا را قبل و بعد از ورود به کاخ سفید روایت می‌کند.

میشل اوباما با استفاده از شیوه‌ای صمیمانه خواننده را به دنیای خود دعوت می‌کند و از تجربیاتی سخن می‌گوید که شخصیت او را شکل داده‌اند. کتاب شدن» حکایت سرگذشت زنی است که دشواری‌ها و موانع زندگی را قدم‌ به ‌قدم پشت‌سر می‌گذارد و با تلاش، صبوری، تدبیر و ایستادگی آینده‌ای روشن برای خود رقم می‌زند. او در این کتاب بازگو می‌کند که زندگی‌اش را از کجا آغاز کرده؛ از طبقه دوم خانه یکی از بستگانش در جنوب شهر شیکاگو، جایی که به خاطر نرخ بالای جرم و جنایتش مشهور است، اما با تلاش به موفقیت می‌رسد و زندگی ایده‌آلی برای خود فراهم می‌کند. در واقع این کتاب نوعی داستان رویای آمریکایی به‌‌شمار می‌رود؛ حکایت دختری از یک خانواده فقیر و کارگری که تحصیل در یک دبیرستان خوب پلی می‌شود تا او بتواند به هاروارد راه پیدا کند. درس می‌خواند و وکیل می‌شود و سرانجام از کاخ سفید سر در می‌آورد. کتاب میشل اوباما به ۲۴ زبان زنده دنیا ترجمه شده است.

 


آلبوم موسیقایی نجوای جان» که نمونه‌هایی از بهترین آثار استاد سید احمد مراتب با موضوع نیایش با خداوند و اهل بیت است، منتشر شد. این آلبوم در هفت بخش مختلف از میان آوازهای خوانده شده استاد احمد مراتب در سال‌های گذشته گلچین و منتشر شده است.
 

 

اشعار این این آلبوم از سعدی، غلامحسین جواهری، صغیر اصفهانی و فواد کرمانی است. سید احمد مراتب، اول شهریورماه سال ۱۳۳۱ در اصفهان دیده به جهان گشود. این استاد موسیقی از نخستین شاگردان تاج اصفهانی است که با جدیت، پشتکار و استعداد سرشار خود، از زبان ایشان مفتخر به لقب دره التاج» شده است.

همچنین وی، نخستین ایرانی بود که بر بام کعبه اذان گفت. ابتدا در سال ۱۳۵۲ در حال طواف، زمانی که پرده حجر اسماعیل باز شده بود به پشت بام کعبه رفت و در آنجا مناجات حضرت علی (ع)؛ لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی» را در دستگاه سه‌گاه اجرا کرد. سال بعد در مکه امام موسی صدر که تحت‌تاثیر صدای مراتب قرار گرفته بود، از او تقاضا کرد بر بام کعبه اذان بگوید و به این ترتیب به‌عنوان نخستین ایرانی بر بام کعبه به افتخار خواندن اذان نائل شد.

 


آلبوم موسیقایی نجوای جان» که نمونه‌هایی از بهترین آثار استاد سید احمد مراتب با موضوع نیایش با خداوند و اهل بیت است، منتشر شد. این آلبوم در هفت بخش مختلف از میان آوازهای خوانده شده استاد احمد مراتب در سال‌های گذشته گلچین و منتشر شده است.
 

 

اشعار این این آلبوم از سعدی، غلامحسین جواهری، صغیر اصفهانی و فواد کرمانی است. سید احمد مراتب، اول شهریورماه سال ۱۳۳۱ در اصفهان دیده به جهان گشود. این استاد موسیقی از نخستین شاگردان تاج اصفهانی است که با جدیت، پشتکار و استعداد سرشار خود، از زبان ایشان مفتخر به لقب درة التاج» شده است.

همچنین وی، نخستین ایرانی بود که بر بام کعبه اذان گفت. ابتدا در سال ۱۳۵۲ در حال طواف، زمانی که پرده حجر اسماعیل باز شده بود به پشت بام کعبه رفت و در آنجا مناجات حضرت علی (ع)؛ لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی» را در دستگاه سه‌گاه اجرا کرد. سال بعد در مکه امام موسی صدر که تحت‌تاثیر صدای مراتب قرار گرفته بود، از او تقاضا کرد بر بام کعبه اذان بگوید و به این ترتیب به‌عنوان نخستین ایرانی بر بام کعبه به افتخار خواندن اذان نائل شد.

 


I Love Hue» که به عشق رنگ معروف است یک اپلیکیشن بازی پازل فوق‌العاده زیبا، منحصربه‌فرد و پرطرفدار از استودیوی بازی‌سازی Zut است. این اپلیکیشن در بازارهای مجازی اندروید و آی‌اواس ست قابل دسترسی است.
 

 با نصب I Love Hue» قادرید یک بازی فکری- کژوال جالب با گیم‌پلی‌ای خاص را تجربه کنید که شما را به سفری به اعماق رنگ‌ها می‌برد و بیشتر مبتنی بر تشخیص است تا منطق.

انجام بازی بسیار ساده است و به آسان‌ترین شکل ممکن صورت می‌پذیرد، به این صورت که شما باید چارخانه‌های رنگی که به هم ریخته هستند را طوری کنار هم قرار دهید که یک طیف کامل و درست از رنگ‌ها به‌دست‌ آید. آسان به‌نظر می‌رسد، اما این‌طور نیست و با پشت‌سر گذاشتن مرحله‌ها چنان به چالش کشیده می‌شوید که فکرش را هم نمی‌کنید. بازی I Love Hue می‌تواند برای کسانی که عاشق بازی‌های فکری هستند و کسانی که می‌خواهند چشمان‌شان را با رنگ‌های زیبا نوازش دهند، جالب باشد. این بازی حجم کمی دارد. بازی I Love Hue تا به امروز میلیون‌ها بار توسط کاربران جهان از گوگل‌پلی دریافت شده و توانسته امتیاز خوب ۸/ ۴ از ۵ را کسب کند.

از ویژگی‌های کلیدی بازی می‌توان به مواردی چون طراحی فوق‌العاده زیبای بازی با سبک مینیمالیستی، استفاده از موزیک‌های آرامش بخش برای هر کدام از مرحله‌های بازی، در دسترس بودن حالت‌های مختلف برای سرگرم کردن شما، شامل بیش از ۳۰۰ سطح منحصربه‌فرد، در دسترس بودن دستاوردهای مختلف و به‌طور کلی ساخت خوب نسبت به حجم کمش اشاره کرد. شما قادرید ابتدا تصاویر و ویدئویی از گیم‌پلی بازی را مشاهده کنید.

 


سیتنا: رئیس اپراتور اسپانیایی تله‌فونیکا» با تاکید بر اینکه صنعت مخابرات در خط مقدم سونامی نوآوری قرار خواهد داشت، گفت: بدون این صنعت آینده دیجیتالی وجود ندارد؛ بنابراین در تلاشیم تا از بروز رکود بزرگ در بخش فناوری جلوگیری کنیم.
 
 
سونامی نوآوری در پیش است

 

شرکت‌های بزرگ فعال در عرصه صنعت مخابرات، مهم‌ترین گردهمایی سالانه خود را روز دوشنبه در بارسلونا آغاز کردند. آنها وعده دادند که سونامی نوآوری» در راه خواهد بود و تلاش می‌کنند از رکود بزرگ در بخش فناوری جلوگیری کنند. انتظار می‌رود حدود ۸۰ هزار نماینده در گردهمایی چهار روزه کنگره جهانی موبایل» حضور داشته باشند.

غول‌های تولیدکننده تلفن‌های همراه مانند هوآوی، نوکیا و سامسونگ قرار است آخرین نوآوری‌های خود را به نمایش بگذارند. در کنار سازندگان گوشی‌های هوشمند مانند اوپو» و شیائومی»، اپراتور‌های شبکه مانند اورنج»، ورایزن» و چاینا موبایل» هم در این رویداد حضور دارند.

 

خوزه ماریا آلوارز-پالته»، رئیس اپراتور اسپانیایی تله‌فونیکا» و رئیس فعلی سازمان صنعتی جی‌اس‌ام‌ای» که این رویداد در اسپانیا را سازمان‌دهی می‌کند، گفت: ما در آستانه تغییر عصر جدیدی هستیم که همزمان توسط مخابرات، محاسبات، هوش مصنوعی و وب۳ هدایت می‌شود.»

او وعده داده است که صنعت مخابرات در خط مقدم سونامی نوآوری» خواهد بود و تاکید کرده که بدون مخابرات، آینده دیجیتالی وجود ندارد».

اما در حالی که اقتصاد جهان در پی همه‌گیری کرونا و جنگ اوکراین با رکود و بحران روبه‌رو است و شرکت‌های فناوری هزاران نفر از کارمندان خود را تعدیل کرده‌اند، بسیاری از این شرکت‌ها به دنبال یافتن راهی برای بازگشت به مسیر کسب سود هستند. مدتی است که آسیب‌ها از بخش فناوری به بخش مخابرات هم رسیده است. برای نمونه شرکت سازنده تجهیزات اریکسون هفته گذشته ۸ هزار و ۵۰۰ نفر از کارمندانش را اخراج کرد. همچنین طبق گزارش شرکت مشاوره آی‌دی‌سی» فروش کلی گوشی‌های هوشمند در سال گذشته نسبت به سال ۲۰۲۱،  معادل ۳/ ۱۱ درصد کاهش داشته است. شرکت تحقیقاتی گارتنر تخمین می‌زند که فروش گوشی‌های هوشمند، تبلت و کامپیوتر در سال جاری دوباره چهار درصد کاهش پیدا کند.

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها